Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
mnsim
(@mnsim)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 57
 

واقعا دستت دردنکنه این فصل یکی از بهترین قسمت های داستان بود. خیلی لذت بردم فقط خیلی کوتاه بود. یکی از بهترین فانتزیام اینه که شب بخوابم صبح بیدار شدم ببینم کل کتاب اومده روی سایت.


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;31868:
نه متاسفانه چیزی اماده نکردم.

پ.ن: گلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
بسه دیگه زیادی جو دادم بردیم. ریلکس اقایون خانوما خیلی جنتلمنانه رفتار کنید.:دی

از جلد دوم که شروع شده درباره اصیل زادگان، ربکا،بانو بئاتریس،ملکه و بقیه دنیای اجنه چیزی نیومده و اکثرا درباره ایتاش و هنری بوده.درسته همه دوست داریم بیشتر از هنری باشه ولی بنظرم از بقیه هم چیزی باید باشه کدوم فصل از اونا مینویسی؟چه زمان وارد داستان میشن


   
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

DARK LORD;31872:
از جلد دوم که شروع شده درباره اصیل زادگان، ربکا،بانو بئاتریس،ملکه و بقیه دنیای اجنه چیزی نیومده و اکثرا درباره ایتاش و هنری بوده.درسته همه دوست داریم بیشتر از هنری باشه ولی بنظرم از بقیه هم چیزی باید باشه کدوم فصل از اونا مینویسی؟چه زمان وارد داستان میشن

به نکته ظریفی اشاره کرد...راست میگه، یکم بیشتر درباره اونا هم بنویس


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

DARK LORD;31872:
از جلد دوم که شروع شده درباره اصیل زادگان، ربکا،بانو بئاتریس،ملکه و بقیه دنیای اجنه چیزی نیومده و اکثرا درباره ایتاش و هنری بوده.درسته همه دوست داریم بیشتر از هنری باشه ولی بنظرم از بقیه هم چیزی باید باشه کدوم فصل از اونا مینویسی؟چه زمان وارد داستان میشن

این فعلا کتاب دوم از جلد اول هست... در مورد ریکا بعد اینکه هنری سلاح مورد نظرش رو پیدا کرد با بئاتریس میرن شمال به دنبال ریکا
احتمالا ایتاش هم باهاش همراه میشه
من به شخصه خیلی از ریکا خوشم میاد چون تمام اجنه(به استثنا جن های اصیل) رو شکست داده و رقیبی نداره البته ملکه هم قدرت زیادی داره و حتی انگشتر فرمانروایی رو هم داره
اونطور که من فهمیدم تو این داستان فرمانروایی بشکل خون منتقل نمیشه و انگشتر فرمانرواس که باید جانشین فرمانروا رو تایین کنه
اما چیزی که کل موجودیت اجنه رو به خطر میندازه فقط و فقط اژدها مادر هست که از تولید اجنه به شدت پشیمانه و میخواد کل اجنه رو نابود کنه
من قبلا فک میکردم که روح و جوهره مادر اژدها در هنری باشه حتی اوایل فصل قبل هم این فکرم داشت تشدید میشد با توجه به اینکه هنری از (((انتقام))) لذت میبرد چیزی که من فقط در اژدها مادر میدیدم اما وقتی که هنری در اوج خشم و قدرت و انتقام یه دفعه متوقف شد بخاطر چندتا توله گرگ متوجه شدم که ممکنه در محاسبات اشتباه کرده باشم
خیلی از نشانه ها مارو به مادر اژدها میرسونه از جمله پیشگویی لذت بردن از انتقام ترمیم بدن در کثری از ثانیه با روشی که هیچ درمانگری نمیتونه درک کنه و این یعنی از دانش فراموش شده ای((دانش اژدهایان))) هست
اما خب اگر واقعا روح مادر اژدها در هنری باشه اینکه هنری به این راحتی در اوج خشم میتونه کنترلش کنه یه مقدار محاسبات رو پیچیده میکنه بهرحال مادراژدها کسی بود که نسل اجنه رو پدید اورد و قویترین موجود ممکن هست و قطعا باید به سادگی هرچه تمامتر وجود هنری رو تصاحب میکرد اما میبینیم که هنری در سخترین شرایط هم میتونه خودش رو کنترل کنه


   
Pouryakht2, AmbrellA, fariba.2016 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

darklord4192;31874:
این فعلا کتاب دوم از جلد اول هست... در مورد ریکا بعد اینکه هنری سلاح مورد نظرش رو پیدا کرد با بئاتریس میرن شمال به دنبال ریکا
احتمالا ایتاش هم باهاش همراه میشه
من به شخصه خیلی از ریکا خوشم میاد چون تمام اجنه(به استثنا جن های اصیل) رو شکست داده و رقیبی نداره البته ملکه هم قدرت زیادی داره و حتی انگشتر فرمانروایی رو هم داره
اونطور که من فهمیدم تو این داستان فرمانروایی بشکل خون منتقل نمیشه و انگشتر فرمانرواس که باید جانشین فرمانروا رو تایین کنه
اما چیزی که کل موجودیت اجنه رو به خطر میندازه فقط و فقط اژدها مادر هست که از تولید اجنه به شدت پشیمانه و میخواد کل اجنه رو نابود کنه
من قبلا فک میکردم که روح و جوهره مادر اژدها در هنری باشه حتی اوایل فصل قبل هم این فکرم داشت تشدید میشد با توجه به اینکه هنری از (((انتقام))) لذت میبرد چیزی که من فقط در اژدها مادر میدیدم اما وقتی که هنری در اوج خشم و قدرت و انتقام یه دفعه متوقف شد بخاطر چندتا توله گرگ متوجه شدم که ممکنه در محاسبات اشتباه کرده باشم
خیلی از نشانه ها مارو به مادر اژدها میرسونه از جمله پیشگویی لذت بردن از انتقام ترمیم بدن در کثری از ثانیه با روشی که هیچ درمانگری نمیتونه درک کنه و این یعنی از دانش فراموش شده ای((دانش اژدهایان))) هست
اما خب اگر واقعا روح مادر اژدها در هنری باشه اینکه هنری به این راحتی در اوج خشم میتونه کنترلش کنه یه مقدار محاسبات رو پیچیده میکنه بهرحال مادراژدها کسی بود که نسل اجنه رو پدید اورد و قویترین موجود ممکن هست و قطعا باید به سادگی هرچه تمامتر وجود هنری رو تصاحب میکرد اما میبینیم که هنری در سخترین شرایط هم میتونه خودش رو کنترل کنه

در مورد اژدهای مادر من دو جور فکر میکنم و نمیدونم کدومش درسته یا اینکه روح در بدن هنری هست و فعال نشده و هنری فعلا اختیار خودشو داره و یه شراید خاصی لازمه که در بدن هنری فعال بشه و گمان میکنم اگ این درست باشه یجوری هنری بتونه به کمک ایتاش و بقیه کنترلش کنه البته شاید اصیل زادگان نابود بشن ولی بقیه اجنه گمان نمیکنم چون اگ قرار بود این اتفاق بیوفته خالق اژدهای مادر همون موقع بجای تنبیه خودش اجنه رو نابود میکرد.فرضیه دومم اینه روح اژدهای مادر در بدن هنری نباشه و هنری و ایتاش جلو اڗدهای مادر رو بتونن بگیرن قبل از نابودی اجنه.در مورد سلاح هنری احتمالا اون سلاح مرموز و خاصی که نام برده شده رو بدست بیاره.دوست دارم زودتر به بقیه برسیم .اونجوری تو مقدمه نوشته ادمخوار ها به اردوگاه دورگه ها رسیدن پس ارتش و هنری و ربکا در شمال چیکار میکنن میتونه جالب باشه و مثل اینکه ادمخوار ها هم دشمن کمی بنظر نمیان.احتمالا این زمان در مورد هنری و انگشتر فرمانروایی اتفاقات نهایی بیوفته

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

درمورد انگشتر فرمانروایی که گفتی دست ملکس فک نکنم بتونه ازش استفاده بکنه و همینطور قدرتی براش داشته باشه چون برای اینکه فرمانروا و بانو بئاتریس و ملکه صد سال نقشه کشیدنشون طول کشبده درباره انگشتر و هنری. پس احتمالا باید به هنری برسه گرچه; انگشتر خودش باید انتخاب کنه.


   
Pouryakht2, AmbrellA, fariba.2016 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
fariba.2016
(@fariba-2016)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 89
 

رمان جدید هم اضافه شد... قشنگ یه۱۵سالی اینجا هستیم که رمانها کامل بشن:21:


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

fariba.2016;31880:
رمان جدید هم اضافه شد... قشنگ یه۱۵سالی اینجا هستیم که رمانها کامل بشن:21:

کدام رمان اضافه شده؟!


   
Hacker, Dark lord, fariba.2016 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;31872:
از جلد دوم که شروع شده درباره اصیل زادگان، ربکا،بانو بئاتریس،ملکه و بقیه دنیای اجنه چیزی نیومده و اکثرا درباره ایتاش و هنری بوده.درسته همه دوست داریم بیشتر از هنری باشه ولی بنظرم از بقیه هم چیزی باید باشه کدوم فصل از اونا مینویسی؟چه زمان وارد داستان میشن

اونها توی داستان هستن جایی نرفتن ولی فعلا نیازه که به هنری و ایتاش پرداخته بشه توی ادامه از اونهام نوشتم خیالتون راحت اما کمی باید با دقت صحنه ها رو عوض کنم که این کمی حساسه این عوض کردن و توضیح دادن از این و اون داستان رو تحت تاثیر زیاد میزاره و تا همین حالا همین نگفتن ازشون باعث شده شما کلی تخیل ازشون توی ذهنتون بسازید و این اصل نویسندگیه. اما خیالتون راحت ازشون نوشتم ازش برادرا کمتر از ریکا هم به موقع توی یه جای حساس وارد داستان میشه درباره دربار ملکه و مشکلاتش هم نوشتم یادم نیست توی کدوم فصله ولی میاد در ادامه.

darklord4192;31874:
این فعلا کتاب دوم از جلد اول هست... در مورد ریکا بعد اینکه هنری سلاح مورد نظرش رو پیدا کرد با بئاتریس میرن شمال به دنبال ریکا
احتمالا ایتاش هم باهاش همراه میشه
من به شخصه خیلی از ریکا خوشم میاد چون تمام اجنه(به استثنا جن های اصیل) رو شکست داده و رقیبی نداره البته ملکه هم قدرت زیادی داره و حتی انگشتر فرمانروایی رو هم داره
اونطور که من فهمیدم تو این داستان فرمانروایی بشکل خون منتقل نمیشه و انگشتر فرمانرواس که باید جانشین فرمانروا رو تایین کنه
اما چیزی که کل موجودیت اجنه رو به خطر میندازه فقط و فقط اژدها مادر هست که از تولید اجنه به شدت پشیمانه و میخواد کل اجنه رو نابود کنه
من قبلا فک میکردم که روح و جوهره مادر اژدها در هنری باشه حتی اوایل فصل قبل هم این فکرم داشت تشدید میشد با توجه به اینکه هنری از (((انتقام))) لذت میبرد چیزی که من فقط در اژدها مادر میدیدم اما وقتی که هنری در اوج خشم و قدرت و انتقام یه دفعه متوقف شد بخاطر چندتا توله گرگ متوجه شدم که ممکنه در محاسبات اشتباه کرده باشم
خیلی از نشانه ها مارو به مادر اژدها میرسونه از جمله پیشگویی لذت بردن از انتقام ترمیم بدن در کثری از ثانیه با روشی که هیچ درمانگری نمیتونه درک کنه و این یعنی از دانش فراموش شده ای((دانش اژدهایان))) هست
اما خب اگر واقعا روح مادر اژدها در هنری باشه اینکه هنری به این راحتی در اوج خشم میتونه کنترلش کنه یه مقدار محاسبات رو پیچیده میکنه بهرحال مادراژدها کسی بود که نسل اجنه رو پدید اورد و قویترین موجود ممکن هست و قطعا باید به سادگی هرچه تمامتر وجود هنری رو تصاحب میکرد اما میبینیم که هنری در سخترین شرایط هم میتونه خودش رو کنترل کنه

DARK LORD;31875:
در مورد اژدهای مادر من دو جور فکر میکنم و نمیدونم کدومش درسته یا اینکه روح در بدن هنری هست و فعال نشده و هنری فعلا اختیار خودشو داره و یه شراید خاصی لازمه که در بدن هنری فعال بشه و گمان میکنم اگ این درست باشه یجوری هنری بتونه به کمک ایتاش و بقیه کنترلش کنه البته شاید اصیل زادگان نابود بشن ولی بقیه اجنه گمان نمیکنم چون اگ قرار بود این اتفاق بیوفته خالق اژدهای مادر همون موقع بجای تنبیه خودش اجنه رو نابود میکرد.فرضیه دومم اینه روح اژدهای مادر در بدن هنری نباشه و هنری و ایتاش جلو اڗدهای مادر رو بتونن بگیرن قبل از نابودی اجنه.در مورد سلاح هنری احتمالا اون سلاح مرموز و خاصی که نام برده شده رو بدست بیاره.دوست دارم زودتر به بقیه برسیم .اونجوری تو مقدمه نوشته ادمخوار ها به اردوگاه دورگه ها رسیدن پس ارتش و هنری و ربکا در شمال چیکار میکنن میتونه جالب باشه و مثل اینکه ادمخوار ها هم دشمن کمی بنظر نمیان.احتمالا این زمان در مورد هنری و انگشتر فرمانروایی اتفاقات نهایی بیوفته

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

درمورد انگشتر فرمانروایی که گفتی دست ملکس فک نکنم بتونه ازش استفاده بکنه و همینطور قدرتی براش داشته باشه چون برای اینکه فرمانروا و بانو بئاتریس و ملکه صد سال نقشه کشیدنشون طول کشبده درباره انگشتر و هنری. پس احتمالا باید به هنری برسه گرچه; انگشتر خودش باید انتخاب کنه.

فرضیات جالبی دارین بعضی وقتا به واقعیت خیلی نزدیک میشین بعضی وقتا انقدر دور میشین که کلا یه چیز دیگه میشه.
البته فک نکنم بتونید به این اسونی ادامه داستان رو حدس بزنید چون اگر اینطور بشه که کلا باید در مغازه رو گل بگیرم بره پی کارش.
راستش این برام خیلی جذابیت پیدا کرده که توی تاپیک هی میخواید داستان رو حدس بزنید هی نزدیک میشید دور میشید میاد جلو میرید عقب یعنی برام خیلی احساس خوبی ایجاد میکنه چون میبینم کسانی هستن که به ریز ترین جزئیات کلمات و جمله های ردو بدل شده داستان دقت میکنن به کوچکترین چیزایی که من گذاشتم توی داستان حتی توی خلاصه!!!!! واقعا برام جالب بود که متنی که توی خلاصه هم نوشتم دقت کردین! خیلی جالب بود این جور تلاش ها واقعا بهم امید میده که اره چه خواننده های پر طرفدار و نکته بینی جذب کردم با این داستان و قلم ضعیفم مرسی که اینطوری بهم روحیه میدین این جور بحث ها و حدس زدن ها بهم این انگیزه رو میده که بیشتر تلاش کنم بهتر جلو برم قوی تر بنویسم طوری که شما ریز بین هستین روی کلمات من باید ده برابر پیچیدگی رو بیشتر کنم که این جذابیت تا انتها براتون بمونه که البته قول هم میدم که تا انتهای داستان نتونید بفهمید و معما های داستان رو و راحت حدس بزنید و اخر داستان فکر کنم دهنتون از تعجب وا بمونه خودم معما دوس ندارم ولی انگار ساختنشون خیلی حال میده خخخخخ. این روزها دارم روی یه کار متصل به دورگه کار هم میکنم داستانی که مطمئنم از اون هم خوشتون میاد. فکر کنم جلد دوم رو که تموم کنم یه فرجه بگیرم و برم اون رو بنویسم و بعد جلد سوم رو تموم کنم چون یه سورپراییز هایی اماده کردم که خوشتون میاد.
خخخ چقدر حرف زدم راستش کسی نیست کمی باهاش دردو دل کنیم و صحبت کنیم سینگلی بد دردیه خخخخ میام اینجا زیادی کش میدم شما به دل نگیرید یا علی.
هوم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

fariba.2016;31880:
رمان جدید هم اضافه شد... قشنگ یه۱۵سالی اینجا هستیم که رمانها کامل بشن:21:

حقیقت امر اینکه وقتی حجم داستان و تعداد رخ داد ها و ماجرا ها و معماها و اینا بالا بره باید هم این شکلی بشه سفیر خودش خداتا صفحه اتفاق و معما و رویداد داشته که اونقدر طول کشید. با اینکه دورگه اصلا قابل قیاص با اون نیست اما اون هم تعداد اتفاقات و معماها و سکانس های زیادی داره واقعا سخته نوشتن رمانهایی در این حجم مخصوصا توی سن من که همه انتظارات ازم بالاس توی زندگی روزمره و نشستن زیاد پای کامپیوتر واقعا برای ادم توی زندگی شخصی مشکلات ایجاد میکنه خانواده والدین اطرافیان تازه کار و مخارج زندگی هم هست. فکر میکنید چرا سینا کنار رفت؟ الان سینا چند سالشه؟ خخخ رد کرده دیگه به یه سنی رسیده که شاید بعضی ارزو هاش رو چال کرده دلبخواهی نه اجبار زندگی اینطوره. گاهی زندگی اینقدر به ادم فشار میاره که ادم کم میاره. مخصوصا وقتی ادم توی اطرافییانش پشتیبان نداشته باشه و به هر کسی بگه به رمان نویسی علاقه داره زل بزنه تو چشاش و بگه دیونه شدی جغله؟ جغله تو زبون ما میشه پسر. وقتی میگن پاشو برو بیل بگیر دستت برو سر خیابون ببرنت بیل زنی بجای اینکه وقتت رو اینطور طلف کنی. البته خب حق هم دارن پدر مادر انتظار دارن زندگی پسرشون رو روال و خودکار بشه وقتی میبینن نمیشه به این سادگی گاهی فشارش رو ادم میوفته شاید سن شما به اینجا نرسیده باشه الان نزدیک 30 رسیدم یه جورایی افسردگی رو قشنگ حس میکنم گوشه گیری رو به خوبی تو خودم میبینم تنهایی رو دیگه رو شاخمه خخخ یادمه اولین باری که تو این سایتای کتاب اومدم یه نفر گفت اینجا یه نفر داریم 32 سالشه برگشتم خودم گفتم ای بابا این دیونهه چرا مونده اینجا اما سالها گذشت و انگار خودمم بهش رسیدم. نمیدونم ما خل بودیم از اول یا زندگی ما رو خل کرده.
توی 28 سالگی هنوز اینجام و احساس یه فرد 50 ساله رو دارم و هیچ راهی توی زندگی جلوی خودم نمیتونم ببینم. اهنگ گوش دادن توی تنهایی هم دیگه حس رو عوض نمیکنه رفتن بیرون با آدمایی که درکت نمیکنن هم بدترش میکنه توی زندگیم چند بار خود تخریبیی داشتم یادمه بیست داستان دنباله دارم رو سال سوم راهنمایی اتیش زدم یه رمان خیلی بزرگم رو به اسم شهرزاد پیارسال اتیش زدم خیلی روش زحمت کشیدم. حماسه پایونیر رو هم وقتی از سایت پایونیر اخراج شدم یه بخش های زیادیش رو از بین بردم. توی دوران دانشگاهمم یه استعداد زاتی توی زندگیم رو هم کنار گذاشتم که توش بهترین بودم شاید توی کل استانمون.
چقدر زندگی سخت شده این دوره قدیم ها بابام میگفت پسره که یکم عقلش میرسید 10 تا گوسفند میخریدن براش میگفتن برو دیگه مستقلی از همینا نون خودت رو در بیار حالا اگه پسره تنبل نبود تو صحرا میتونست کارشو بکنه و خرج خودش و زندگیش رو در بیاره کسی بهش میرسید خالصانه کمکشم میکرد اما امروزه وقتی یه نفر یه کاری رو شروع میکنه 10 نفر نه 100 نفر براش میزنن و سعی میکنن کارش رو خراب کنن. نن جونم به سن من بود 4 تا بچه داشت همیشه این رو به من میگه. هوف زندگی نکبت هوفف. خلاصه یه چیزی بهتون بگم توی زندگی هر کسی بهتون میرسه تو مسیرتون یه سنگی میندازه یه گرهی به کارتون میندازه پس نصیحت من رو اویزه گوشتون کنید هر چه زودتر توی سنین کمتر ارزو هاتون رو چال کنید و برید دنبال بد بختی که وقتی به یه سنی رسیدین میگید ای وای امید ایم مسیر رو رفته بود و بهم گفته بود که تهش چیه من گوش نکردم.

اه زندگی مزخرف


   
M,baran, Pouryakht2, Hacker and 5 people reacted
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 
حقیقت امر اینکه وقتی حجم داستان و تعداد رخ داد ها و ماجرا ها و معماها و اینا بالا بره باید هم این شکلی بشه سفیر خودش خداتا صفحه اتفاق و معما و رویداد داشته که اونقدر طول کشید. با اینکه دورگه اصلا قابل قیاص با اون نیست اما اون هم تعداد اتفاقات و معماها و سکانس های زیادی داره واقعا سخته نوشتن رمانهایی در این حجم مخصوصا توی سن من که همه انتظارات ازم بالاس توی زندگی روزمره و نشستن زیاد پای کامپیوتر واقعا برای ادم توی زندگی شخصی مشکلات ایجاد میکنه خانواده والدین اطرافیان تازه کار و مخارج زندگی هم هست. فکر میکنید چرا سینا کنار رفت؟ الان سینا چند سالشه؟ خخخ رد کرده دیگه به یه سنی رسیده که شاید بعضی ارزو هاش رو چال کرده دلبخواهی نه اجبار زندگی اینطوره. گاهی زندگی اینقدر به ادم فشار میاره که ادم کم میاره. مخصوصا وقتی ادم توی اطرافییانش پشتیبان نداشته باشه و به هر کسی بگه به رمان نویسی علاقه داره زل بزنه تو چشاش و بگه دیونه شدی جغله؟ جغله تو زبون ما میشه پسر. وقتی میگن پاشو برو بیل بگیر دستت برو سر خیابون ببرنت بیل زنی بجای اینکه وقتت رو اینطور طلف کنی. البته خب حق هم دارن پدر مادر انتظار دارن زندگی پسرشون رو روال و خودکار بشه وقتی میبینن نمیشه به این سادگی گاهی فشارش رو ادم میوفته شاید سن شما به اینجا نرسیده باشه الان نزدیک 30 رسیدم یه جورایی افسردگی رو قشنگ حس میکنم گوشه گیری رو به خوبی تو خودم میبینم تنهایی رو دیگه رو شاخمه خخخ یادمه اولین باری که تو این سایتای کتاب اومدم یه نفر گفت اینجا یه نفر داریم 32 سالشه برگشتم خودم گفتم ای بابا این دیونهه چرا مونده اینجا اما سالها گذشت و انگار خودمم بهش رسیدم. نمیدونم ما خل بودیم از اول یا زندگی ما رو خل کرده.
توی 28 سالگی هنوز اینجام و احساس یه فرد 50 ساله رو دارم و هیچ راهی توی زندگی جلوی خودم نمیتونم ببینم. اهنگ گوش دادن توی تنهایی هم دیگه حس رو عوض نمیکنه رفتن بیرون با آدمایی که درکت نمیکنن هم بدترش میکنه توی زندگیم چند بار خود تخریبیی داشتم یادمه بیست داستان دنباله دارم رو سال سوم راهنمایی اتیش زدم یه رمان خیلی بزرگم رو به اسم شهرزاد پیارسال اتیش زدم خیلی روش زحمت کشیدم. حماسه پایونیر رو هم وقتی از سایت پایونیر اخراج شدم یه بخش های زیادیش رو از بین بردم. توی دوران دانشگاهمم یه استعداد زاتی توی زندگیم رو هم کنار گذاشتم که توش بهترین بودم شاید توی کل استانمون.
چقدر زندگی سخت شده این دوره قدیم ها بابام میگفت پسره که یکم عقلش میرسید 10 تا گوسفند میخریدن براش میگفتن برو دیگه مستقلی از همینا نون خودت رو در بیار حالا اگه پسره تنبل نبود تو صحرا میتونست کارشو بکنه و خرج خودش و زندگیش رو در بیاره کسی بهش میرسید خالصانه کمکشم میکرد اما امروزه وقتی یه نفر یه کاری رو شروع میکنه 10 نفر نه 100 نفر براش میزنن و سعی میکنن کارش رو خراب کنن. نن جونم به سن من بود 4 تا بچه داشت همیشه این رو به من میگه. هوف زندگی نکبت هوفف. خلاصه یه چیزی بهتون بگم توی زندگی هر کسی بهتون میرسه تو مسیرتون یه سنگی میندازه یه گرهی به کارتون میندازه پس نصیحت من رو اویزه گوشتون کنید هر چه زودتر توی سنین کمتر ارزو هاتون رو چال کنید و برید دنبال بد بختی که وقتی به یه سنی رسیدین میگید ای وای امید ایم مسیر رو رفته بود و بهم گفته بود که تهش چیه من گوش نکردم.

اه زندگی مزخرف

سلام
تو این مملکت همینه باید استعداد رو چال کرد و رفت تو کار دلالی - همه جا بهترین حال رو دلال ها و کارچاق کن ها دارن می برن. توی بازار مواد غذایی بگیر تا ورزش و حتی توی وکالت می بینی کارچاق کن بیشتر از خود وکیل که 20 سال درس خونده در میاره.
من خودم بابام اگه مغازه زیر خونمون رو نمیداد دستم تا کار کنم الان فک کنم کارگر روزمزد بودم. البته نه اینکه الان خیلی کارم توپ باشه ولی خداروشکر دستم جلوی کسی دراز نیست و خرج زن و بچم در میاد. اگه امید نداشته باشیم که دیگه زندگی قورتمون میده.
باور کن هیچ کار خوبی پیدا نمیشه اینجا - کارخونه که الحمدلله بهترین هاش رو داشتیم که تعطیلشون کردن - همه یا رانندن اینجا یا مغازه دار و یه تعداد محدود کارمند اونم تو جاهایی مثل شهرداری و بیمارستان و بیمه این چیزا.
اگه یه کاری پیدا شد که روزی 8 ساعت ازت زمان می بره حتما بچسب بگیرش چون حداقل یه زمان برای کارهای شخصی وگردش و ... داری - من خودم مغازم و از قدیم گفتن مغازه دار باید پاش شکست باشه. یعنی صبح ساعت 7 تو مغازم تا 10 شب و ناهار یه فرجه میرم خونه. اینجام با فیلم دیدن و داستان و بازی و چرت زدن زمان رو باید گذروند چون تا یه لحظه مغازه رو ببندی همون موقع مشتری میاد. در حالیکه قبلش مثل یکی دو ساعت یه نفر هم نمیاد 0 میری دست به آب یکی میاد 🙂


   
Pouryakht2, Hacker, fariba.2016 and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
aslan
(@aslan)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 5
 

داستانت عالی. به نوشتن ادامه بده ما همیشه منتظر فصل بعدیم:63:


   
Pouryakht2, fariba.2016, AmbrellA and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

واقعا خیلی حیف شد.خیلیا استعداد نویسندگی خوبی داشتن و با اومدن هری پاتر موج نوشتن کتاب های تخیلی و فن فکیشن ایجاد شد. تو کشوو بها ندادن به نویسنده و کتاب. الان دیگه اصلا نویسنده ای باقی نمونده جز چند اندک نفراتی دمشون گرم هنوز مینویسن .بقیه نویسنده ها هم بخاطر مشغله های زیاد زندگی و مشکلات زیاد وقتی براشون نمی مونه وذهنشون درگیره و کنار کشیدن.واقعا حیف مخصوصا سینا که کتابش بینظیر بود حیف ادامه پیدا نکرد.در بقیه زندگی موفق باشی.مرسی که ادامه میدی


   
Pouryakht2, fariba.2016, arashsohrabi1972 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

چی بگم والا
زندگی همینه دیگه.
سنگ انداختن و زدن تو ذوغ آدم و تحقیر علایق و مسیر زندگی همیشه هست، تا یکی میخواد یه راه جدید بده یه تحولی بده
جماعت خوردش میکنن، رودخونه به آبشار میرسه
نویسندگی واقعا کار سخت و زمان‌بریه؛ خیلی فشار رو آدمه چه از طرف خواننده و داستان چه از طرف خانواده و اطرافیان
اونجایی هم که مستقل شدن که دیگه بحثشون نیست
شما رو نمیدونم ولی کل زندگیم تو داستان‌هاییه که می‌خونم
بدون اونا نفس کشیدن برام خیلی سخته اصلا یکی از آرزوهام اینه که تو دنیای داستان‌هام زندگی میکردم، یا حداقل یه ۲۰۰-۳۰۰ سالی زود تر به دنیا می‌اومدم.
خیلی به خاطر این داستان خوندن توهین شدم، خیلی وقتا اصلا با فکر کردن به زندگی فکر خودکشی ( البته جراتشو که...) زد به سرم
فکر به محیط دوروبر، آدم‌هایی که هر لحظه فاصله‌های بینشون بیشتر و بیشتر میشه، از آینده‌ای که سایش کل افکارمو گرفته، از...
آره یه جاهایی از زندگی
باید وصله و بند هات رو پاره کنی
باید امید و آرزو‌هات رو مچاله کنی
ولی دورشون ننداز،
وقتی زندگیت بدونشون بی‌رنگ میشه
محدودشون کن ولی باز یه زمانی بده
اخه این زندگی سرد و سنگی
چی داره که بهش دل خوش کنیم

عذر میخوام. یهو حسش اومد این همه چرت و پرت بگم
دیدم همه دارن درد و دل میکنن منم گفتم واسه باز اول خودمو سبک کنم. باز ببخشید.


   
Hacker, arashsohrabi1972, Dark lord and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
kh
 kh
(@violonist)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 3
 

چه جوری باید دانلود کنم


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

kosar;31897:
چه جوری باید دانلود کنم

اول باید امتیازاتت رو از حالت منفی دربیاری


   
Pouryakht2 reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

kosar;31897:
چه جوری باید دانلود کنم

به من یه پیام خصوصی بده تا لینک دانلود رو برات بفرستم


   
Pouryakht2 and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 30 / 210
اشتراک: