با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
بی صبرانه منتظریم داداش
فقط امیدوارم شخصیت اصلی داستان پاش دوباره به داستان باز بشه
داداش شب شروع شده داستان رو اپ کن عزیزم
منتظر نظرات شما هستم
این نظرات باعث دلگرمی نویسنده و ترغیب هر چه بیشتر ویراستار میگردد
فصل رو خوندم
راستش نمیخوام دروغی بگم
واقعیتش اینه که با توجه به این همه انتظاری که بابت این فصل کشیدم انتظار خیلی خیلی بیشتری داشتم و یه جورایی خواسته های من رو ارضا نکرد
البته دلیل به بدبودن فصل نیست
خب مطمئنن در هرداستانی بخش هایی که تنها مربوط به اشنایی با شخصیت های مختلف داستانه وجود داره
نظر من صرفا یک دید شخصی هست
اما در مورد فصل :
اگر امکان داره یکبار برای من مرتبه افراد رو در دنیای اجنه بیان میکنی؟!
مثلا ملکه خب مطمئنا قدرتمندترین فرد کشوره بعد اون برادرها که تعدادشون یادم نیست از بس توی داستان اسمی ازشون نیومده
بعد از این ها کیا قدرتمندتر هستن؟!!!
بعد یکمم در مورد این گارد پادشاهی صحبت میکنی؟! تفاوت اون ها با محافظان ملکه چیه؟!
فصل رو خوندم
راستش نمیخوام دروغی بگم
واقعیتش اینه که با توجه به این همه انتظاری که بابت این فصل کشیدم انتظار خیلی خیلی بیشتری داشتم و یه جورایی خواسته های من رو ارضا نکرد
البته دلیل به بدبودن فصل نیست
خب مطمئنن در هرداستانی بخش هایی که تنها مربوط به اشنایی با شخصیت های مختلف داستانه وجود داره
نظر من صرفا یک دید شخصی هستاما در مورد فصل :
اگر امکان داره یکبار برای من مرتبه افراد رو در دنیای اجنه بیان میکنی؟!
مثلا ملکه خب مطمئنا قدرتمندترین فرد کشوره بعد اون برادرها که تعدادشون یادم نیست از بس توی داستان اسمی ازشون نیومده
بعد از این ها کیا قدرتمندتر هستن؟!!!
بعد یکمم در مورد این گارد پادشاهی صحبت میکنی؟! تفاوت اون ها با محافظان ملکه چیه؟!
مرسی بابت اینکه نظر داد خب البته این احساس شاید به خاطر فاصله ای باشه که ایجاد شد تقرییبا به ماه کشید فاصله این فصل و اونم به دلییل تعطیلات بود.
در مرتبه فرمانروا از همه بالا تره که بعد از اون ملکه جانشینش شده و همون مرتبه رو در اختیار داره.
بعد از اون برادران اصیل زاده هستن که 13 نفرن که از نظر رتبه در رده دوم قرار دارند که اعضای شورای بزرگان رو تشکیل میدن.
اصیل زاده ها به خاطر جایگاهی که برای خودشون قائل هستند اونقدر به خود مغرورن که حتی جلوی عموم هم ظاهر نمیشن با اینکه در اصل نیمی از دنیای اجنه رو تحت اختیار دارن اما در ظاهر از ملکه پیروی میکنن اما در باطن به هیچ وجه اون رو هم تراز خودشون نمیدونن.
بعد از اونها اشراف زاده ها هستن که بزرگان اشراف زاده ها در مرتبه فرمانروایی مناطق مختلف هستن مثل فرمانروای شهر ادورا بعد از اون شاهزاده ها و همینطور به پایین تا تجار و غیره
در رده بعد و پایینتر از اشراف زاده ها رده های نظامی قرار دارند
بالا ترین رده نظامی مربوط به گارد پادشاهی هست گارد پادشاه ترکیبی از قویترین و خاص ترین نفرات از نژاد های مختلف اجنه هست. توی کتاب اول نوعی از اونها رو دیدین نودل ها، نودل ها قویترین و خاص ترین نژاد در بین اجنه هستن که خودشون به دو دسته آلفا و غیر الفا تقسیم میشن ، آلفا ها جسه ای چند برابر بزرگتر از غیر الفا ها دارند و تعداد کمتری از اونها در قبیله های نودل متولد میشه به خاطر نژاد خاصشون و قدرت و توانایی های بالای مبارزشون نودل هایی الفا اکثرا گارد فرمانروا رو تشکیل میدن ولی نژاد های دیگه ای هم توی گارد فرمانروا هستن مثل دسته جادوگران دسته تایرن ها و حتی از مردم عادی هم که شکل و ظاهر انسانی دارند توشون هست.
گارد پادشاه بالاترین مرتبه و جایگاهیه که یک جن عادی میتونه بهش برسه و بالاتر از اون نمیتونه، و هیچ کس با هر میزان ثروت و قدرت هم نمیتونه از مرتبه گارد پادشاهی بالاتر بره اشراف میتونن به فرمانروایی نواحی برسن و میتونن سقوط کنن این روند برای سربازان هم هست میتونن بیان توی گارد فرمانروایی ولی نمیتونن به طبقه اشراف برسن.
پاینتر از گارد یگانهای بعدی شکل میگیره فرماندهان ارتش افسران و سربازان.
مردم معمولی در طبقه پاینتر از این جایگاه قرار دارن.البته میتونن ارتقاع بگیرن و تا گارد پادشاهی هم بالا برن.
بعد از مردم عادی طبقه برده ها قرار داره، تمامی طبقات امکان سقوط به این سطح رو دارن و در صورت سقوط به هیچ وجه امکان تغییر رتبه براشون وجود نداره و برای همشه برده خواهند موند.
تفاوتی با گارد ملکه ندارن عملا همون هستن اما با کم تفاوت که نودل ها شاملش میشن. گارد فرمانروا عملا از جایگاه حفاظت میکنن اما نودل ها از شخص.
پیمانی بین پادشاه و نودل ها وجود داره که نسبت به همه اونها اولویت داره نودل ها موظف به حفاظت از شخص فرمانروا هستن از خانواده و هم خون های فرمانروا اگر یادتون باشه در پایان کتاب اول دیدیم که فرمانده نودل ها چه اتفاقی براش افتاد وقتی فهمید هنری پسر ملکه هست.
خب امید وارم تونسته باشم درست توضیح داده باشم. و یادم نرفته باشه چیزی.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام...منم خیلی انتظار داشتم از این فصل...اما بعد از این همه مدت فقط 13 صفحه؟؟؟؟؟:39:
اصلا روال داستان یادم رفته،بس که فاصله بوده بین فصل هاش...
هوم انشاا... فصل های بعدی جبران میکنم.
خیلی ممنون داداش بخاطر توضیحات کاملت
حسابی تو کف اتفاقات هیجان انگیزم :8::78::3::105::21:
چرا اون پسره رو ضایع کردی
بچمون عاشق شده بع تو معشوقش رو ازش گرفتی اخه انصافه
چرا وقتی قراره چند تا فصل رو با هم بدید همیشه به یکی کاهش پیدا میکنه
چرا اون پسره رو ضایع کردی
بچمون عاشق شده بع تو معشوقش رو ازش گرفتی اخه انصافه
چرا وقتی قراره چند تا فصل رو با هم بدید همیشه به یکی کاهش پیدا میکنه
خخخ هنوز مونده باید یکم سختی بکشه مکه الکیه جلدی عروسی بپا کنیم تو داستان
والا درباره چند فصل راستیاتش اگر دست من بود تا الان فصل دهی رو هم تموم میکردم اما متاسفانه بیشتر دوستانی که خوندن اتفاق نظر دارن که داستان نیاز به ویراستاری داره تا کیفیتش حفظ بشه به همین دلیل و هم اینکه ویراستارمون مهرنوش بانو ریاست محترم سایته و سرش بی نهایت شلوغه اینطوری زمان میبره.
دوستانی که سفیر خوندن میدونن مهر ویراستاری سفیر هستن و کارشون درسته به همین دلیله که به صبرش می ارزه!
عزیز به نظر من اگر ویرایش نشده داستانو بذاری بهتر هست چون آدم میتونه خط داستان رو پی بگیره ولی اگر هی بخواد به خاطر ویراستار به زور ماهی یه بار یه قسمت 13 صفحه ای بیاد خب واقعا بعد یه مدت اشتیاق ما برای خوندن داستان از بین میره.داستانت قشنگه ولی این طوری .....خیلی آدم دلسرد میشه.
عزیز به نظر من اگر ویرایش نشده داستانو بذاری بهتر هست چون آدم میتونه خط داستان رو پی بگیره ولی اگر هی بخواد به خاطر ویراستار به زور ماهی یه بار یه قسمت 13 صفحه ای بیاد خب واقعا بعد یه مدت اشتیاق ما برای خوندن داستان از بین میره.داستانت قشنگه ولی این طوری .....خیلی آدم دلسرد میشه.
کاملا موافقم
ویرایش مربوط به اخر داستان هست نه اول داستان
اخر داستان میگی که این نسخه ویرایش شدس و...
اصل داستان که برای کاربر جذابیت داره محتوای داستانه نه اینکه مثلا کجا نقطه گذاشتی و کجا نذاشتی
امیدوارم منظورم رو فهمیده باشی
واقعاً چرا؟
ویرایش برای یه داستان خصوصا داستان هایی که اینطور گذاشته میشه، فصل به فصل ضروریه، ویراستار کمک میکنه انسجام داستان حفظ بشه خط داستانی شکسته نشه و یه مرتبه شخصیت از تو داستان نزنه بیرون و ویراستار چشم دیگه ایه که داستان خام نشه و به عنوان اولین خواننده بتونه کاری تحویل شما بده که لذت بخش باشه، برای همین همه نویسنده ها دنبال ویراستار هستن!
من نمیدونم کی داستانو بسته. اما از اونجا که فکر کردید من با این همه گرفتاری هام حوصله چنین بچه بازی هایی رو دارم که به خاطر حرفای چند نفر مثلا بیام این تاپیکو ببندم که شما ها هی نگید داستانو بدون ویرایش بذار، دوباره بازش می کنم تا تکلیف روشن بشه.
در ضمن، پیغام هایی که رفتید تو تاپیک مجاور گذاشتید و خطاب به من بود هم پاک میشه! و لطفا توجه داشته باشید من هیچ اصراری برای اینکه داستانی رو برای خودم نگه دارم ندارم. به خصوص که ویراستاری هم کار ساده ای نیست.
بی صبرانه منتظر ادامه داستان هستیم روند فصل دهی را سریع تر کن