Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.6 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;30845:
سلام نمیشه ی تاریخ تقریبی برای بخش جدید داستانت بدی؟!
مورد بعدیم اینه که این بخش چند فصله و اینکه توی این بخش دوباره هنری رو میبینیم(ینی میخونیم تالارگفتمان 2) یا نه
خیلی دوست دارم ببینم چ بلایی سرش اومد
دوباره ک داستانو خوندم چندتا سوال برام پیش اومد
اینکه هنری با اینکه سابقه خاصی تو گذشتش نداشته ینی خب پدرش که یک شخص سفید بوده مادرشم همینطور پس این نیروی سیاهی که درونش هست از کجاس؟!
اون موجودات کرم مانند از کجا پیداشون شد؟!
ایا هنری قراره کل اجنه رو نابود کنه؟!!

والا الان تقریبا اینطوریم تالارگفتمان 3تالارگفتمان 3تالارگفتمان 3
ویراستارامون ناپدید شدن اگر اثری ازشون پیدا کردید مارم خبر دار کنید یکی مهرنوش بانو که اسمش رو توی سایت حدودا چند روزی هست ندیدم که انلاین بشه و پروتی بانو هم همینطور ایشونم قطعا ناپدید شدن سابقه نداشته اینطوری نباشن اینطوری من الان به نزدیک به دویست و اندی صفحه نوشتم که نیاز به ویراستاری داره و کسی نیست نمیدونم چی میشه اخرش آیا بیان آیا نیان توی سایت براشون پیام گذاشتم اما انگار در اختشاشات ناپدید شدن!تالارگفتمان 2تالارگفتمان 7

بله در این فصل هم هنری رو میبینیم به شخصه از اون داستان هایی که شخصیت اصلی رو چندین فصل گاها یک جلد رها میکنن و چیزی ازش نمیگن بدم میاد
خخخ خب قضیه نیروی سیاه هم ماجرای خودش رو داره و باید ببینید که توی جلد تازه با این رویه جدید چه رفتاری از خودش بروز میده(به نظرم جالب شده)
موجودات کرم مانند مربوط به همون نیروی سیاه میشن
درمورد سوال اخرتون هم فکر نکنم اینقدر سریع بتونه گنده لات دنیای اجنه بشه اینطوری خیلی یکم نچسبه اره شخصیت نیروی خفن داشته باشه ادم خوشش میاد ولی اونطوری همش باید دشمناش رو یا گنده تر کنی یا اینکه داستان از مزه میوفته و چالشش رو از دست میده من به شخصه طرفدار داستان های هستم که یه شخص در اوج نا امیدی بخواد تلاش بکنه

در انتها هم این جو سوال و صحبت و خنده رو تو تاپیک خیلی دوس دارم به ادم انگیزه نوشتن میده

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

این هم بخش متفرقه ای از داستان (ویرایش نشده):

طوفان سیاه به همراه گردبادی بر روی دریا در حال وزیدن بود ابرها در اسمان چنان به هم فشرده شده بودند که اجازه ورود ذره ای نور را نمی دادند، سیاهی و انباشته شدن ان میزان ابر تنها نشان از مقدار زیاد نیروی جادویی داشت که در انها انباشته شده بود.
گرد بادی سیاه از میانه دریا در حال نزدیک شدن به ساحل بود به خوبی می شد ماهیانی که از طریق گرد باد از اعماق دریا به اسمان کشیده می شدند را دید حتی تعدادی از انها از فاصله دور به میانه ساحل می افتادند.
چشمانی که در حال تماشای ان منظره بود به ارامی به طرف خط ساحلی برگشت. تا انجایی که چشمش می توانست ببیند سربازان ایستاده بودند و در ردیف پشت سر انها کاهنانی با لباس های یکدست قهوه ای خود قرار داشتند که گاها با حرکت های بی جایشان نظم سپاه را به هم می ریختند. صاحب ان دیدگان به سمت دیگری از ساحل برگشت که سخره سنگی بزرگی قرار داشت که از سطح دریا صدها متر ارتفاع داشت.
بر روی صخره خرابه های سنگی قرار داشت که مربوط به هزاران سال پیش بود و باقی مانده پلی سنگی بود که از ساحل و از روی دریا به سمت جزایر میانه ان پیش روی می کرد اما اکنون چیزی بیشتر از یک خرابه نبود.
از سمت دیگر سواری که در لباس زرهی خود نقش گرگی داشت به سمت صاحب چشم ها امد به سرعت دستش را بر روی سینه اش گذاشت جمله ای صحبت کرد سپس با اشاره صاحب نگاه دست هایش را بر روی چشم های قرار داد و به سرعت به سمت جناح راست ارتش حرکت کرد.
با دستور او یگانهایی که رنگ پرچم انها ابی و نشان گرگ بر انها بود از بدنه ارتش جدا شدند و به سمت پل سنگی مخروبه حرکت کردند، تعداد انها نزدیک به دو هزار نفر بود و در برابر باقی مانده ارتش بسیار کوچک می نمود اما صاحب نگاه در دلش احساس می کرد همین دو هزار نفر مشخص کننده سرنوشت نبرد هستند.
دشمنان هنوز چیزی از خود نشان نداده بودند یگانها دیگر جای خالی ان دو هزار نفر را در بدنه ارتش به سرعت پر کردند به دنباله ان نفرات تعدادی کاهن هم حرکت میکرد.
زمانیکه صاحب چشمها به سمت ساحل دریا نگاه کرد گرد باد بسیار نزدیک شده بود گرد بادی که در ساحل ایجاد هیچ بادی نمیکرد و نشان از ماهیت جادویی ان داشت با اشاره صاحب چشم ها یکانی کامل که شامل یکصد کاهن بود به سمت لبه ساحل حرکت کردند اما به یکباره امواج دریا به سرعت مانند دیواره ای مقابل انها قد الم کرد.
امواج دریا گویی که زنده شده باشند با ضربه ای شلاق مانند به میان جمع کاهنان کوفتند و چندین تن از انها را به زمین انداختند و سپس به سمت دریا کشید، صاحب چشم ها با عصبانیت به سمت یگان دیگری دست برد و بر سر انها فریاد زد فردی پیاده از میان انها گامی جلو گذاشت.
بدن ظریف و اندام نازک او به هیچ وجه به جنگجویان نمی مانست اما صاحب چشمها می دانست که تنها این یگان می تواند رفتار دریا را رام کند.
با تکان سر ان فرد او به سمت عقبه سپاه حرکت کرد و با فریاد دها نفر از افرادش که در صفوف انتهایی ایستاده بودند را به سمت جلو خواند انها به سرعت و با چالاکی خود را از میان نفرات دیگر عبور دادند و به صف اول رساندند.
در مقابل فرمانده خود ایستادند اکثریت انها زنان فرشته رویی بودند که لباس های چرمی بسیار تنگی به تن داشتند که باعث چرخیدن نگاه های سربازان بر روی خودشان می شد تعدادی از انها شمشیر و تیغه های مخصوص دریایی را با خود حمل میکردند.
فرمانده انها به سرعت به سمت ساحل اشاره کرد و همه انها که تقریبا بیست نفر می رسیدند به سمت ساحل شروع به دویدن کردند هر کدام به فاله یکصد متر از هم در مرز دریا ایستادند زمانی امواج دریا بار دیگر به افراد درون ساحل حمله کرد انها با سلاح های مخصوص خود که مانند شاخه های گیاهان دریایی بود به ان ضربه میزدند و ان را وادار به عقب نشینی کردند به ارامی به سمت دریا پیش روی کردند تا زمانی که امواج به ارامی در جای قبلی خود نشستند.
گروه یکصد نفره کاهنان که کمتر از پنجاه نفر انها مانده بود بار دیگر نظم گرفتند و به سرعت بر روی ساحل شروع به رسم اشکالی کردند جانورانی را رسم میکردند که در مرکز همه ان تصاویر نقاط خالی قرار گرفته بود زمانی که رسم تصاویر به پایان رسید هر کاهن در جای خالی بر روی یک تصویر ایستاد.
با خواند اورادی به ارامی دست های خود را از سمت زمین به بالا هدایت کردند و همراه این کار پرتوهای نوری که از اشکال درون زمین بالا رفته بود به سرعت به یکدیگر میپیوستند و تشکیل همان جانور را می دادند ، همه ان جانوارن شکاری و پرنده بودند شاهین عقاب و دیگر پرندگاه به زیبایی در بالای سر کاهنان تشکیل می شدند.
صاحب چشم ها به سمت گرد باد خیره شد فاصله او بسیار کم شده بود و تقریبا به صاحل رسیده بود که به یکباره با به پایان رسیدند تمامی اشکال انها به مانند ساعقه ای به میان گرد باد حمله ور شدند.
پرتوهای نور به سرعت در گرد باد شروع به پدیدار شدن کردند سرعت گرد باد به وضوح کاسته شده بود.
فریاد شادی به سرعت در میان سپاه پخش می شد اما با غرش عظیمی به یکباره ابر سیاهی به میانه گرد باد مکیده شد.
کاهنانی که بر روی اشکال ایستاده بودند یکی پس از دیگری بر زمین می افتادند و زمانی که اخرین کاهن نیز بر زمین افتاد صاحب چشها سری به نشانه تاسف تکان داد او میدانست که مرگ ان نفرات به قیمت متوقف کردن ان گرد باد ارزش داشت زیرا رسیدن او به صاحل باعث مرگ نفرات بیشتری می شد.
و شد ان چیزی که نباید می شدبه یکباره سرعت گرد باد به دها برابر قبل خود افزایش یافت و مانند ساعقه ای بر پیکر سخره سنگی کوبیده شد.
صاحب چشم ها به سمت محل خرابه ها نگاه کرد، گرد باد با رسیدن به صاحل از بین رفت و زمانی که فضای پشت ان پدیدار شد صاحب چشمها تیغه سیاه خود را بیرون کشید مرکبش را به سمت مقابل سپاه راند با صحبت های او سپاه شروع به فریاد کشیدند کردند از میانه میدان دها یگان به سمت سخره سنگی شروع به پیشری کردند صاحب چشمان خود در صف اول ایستاده بود زمانی که در مقابل سخره سنگی رسیدند پل مخروبه ای که دقایقی پیش اثری از ان نبود اکنون در انجا قد الم کرده بود.
از دور نیروهای دشمن به خوبی دیده می شدند که مانند رودی سیل اسا به سمت ان سوی پل می دویدند از بالای سخره صاحب چشمها که فرمانده ارتش بود به سمت خط ساحلی که ارتش مستقر شده بود نگاه کرد جوششهایی نیز در خط ساحلی به خوبی دیده می شد پیش بینی انها درست از اب در امده بود دشمن هم از مقابل هم از طریق خط ساحلی به انها یورش اورده بود....

امید وارم یه زمان ویرایش بشه تا ارزش خوندن داشته باشه
سوری غلط های املایی من دیگه توی سایت عادت ملت شده به بزرگی خودتون ببخشید


   
پاسخنقل‌قول
Kianhbp
(@kianhbp)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 13
 

سلام حاجی کتابت عالیه ولی کتاب دوم کی میاد؟


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Kianhbp;30860:
سلام حاجی کتابت عالیه ولی کتاب دوم کی میاد؟

دوباره اولین پست برای دورگه !
مرسی نظر لطفته. کتاب دوم هم اگر ویراستار برای کتاب یافت بشه به طی یک ماه اینده اما ظاهرا نیست کسی. خدا بگم چیکار این تلگرام بکنه که همرو معتاد خودش کرده و کاربرا دیگه به سایت اهمیت نمیدن.
وقتی که به سایت اهمیت داده نشه کم کم ویراستارای قدیمی که میخوان برن سر زندگیشون دیگه جانشینی براشون نمیمونه و هر چقدرم داستان بیاد روی سایت اگر ویرایشگر نداشته باشه فکر نکنم موفقیت چندانی براش کسب بشه.
به امید اینکه مردم بار دیگه روی به فعالیت توی سایتای کتاب بیارن و هر کدوم گوشه ای از کار رو بگیرن که جمع چندین ساله کتاب نویسای فانتزی از هم نپاشه.


   
الهه آب, mohammadkh1365, Sorna and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Sorna
(@sorna)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 600
 

AmbrellA;30861:
دوباره اولین پست برای دورگه !
مرسی نظر لطفته. کتاب دوم هم اگر ویراستار برای کتاب یافت بشه به طی یک ماه اینده اما ظاهرا نیست کسی. خدا بگم چیکار این تلگرام بکنه که همرو معتاد خودش کرده و کاربرا دیگه به سایت اهمیت نمیدن.
وقتی که به سایت اهمیت داده نشه کم کم ویراستارای قدیمی که میخوان برن سر زندگیشون دیگه جانشینی براشون نمیمونه و هر چقدرم داستان بیاد روی سایت اگر ویرایشگر نداشته باشه فکر نکنم موفقیت چندانی براش کسب بشه.
به امید اینکه مردم بار دیگه روی به فعالیت توی سایتای کتاب بیارن و هر کدوم گوشه ای از کار رو بگیرن که جمع چندین ساله کتاب نویسای فانتزی از هم نپاشه.

هر دفعه که یکی از قسمتای داستان رو میزاری نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم که نخونمش بعد که خوندمش پشیمون میشم
میشه حداقل دوتا از فصلای اولی رو بزاری

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

که سوالامون رو جوای بده
تا وقتی کتاب تکمیل می شه


   
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

سلامی مجدد یه سوال هنوز ویراستاراتونو پیدا نکردید :2::46::20:اون موقع که بودن گفتی ایشالله بعد امتحانات حالا که نیستن تکلیف چی میشه اگه بخوان اون همه که شما نوشتید رو ویرایش کنم حد اقل یک هفته طول میکشه:102:یعنی دیگه ویراستار نیست موقت کمکتون کنم ما منتظر کتاب دوم و دنبالش کتاب سوم و جلد دو از داستان عالی هستیم واقعا یکی از داستانا هست که خودم سه بار خوندمش اونم وسط امتحانات حالا درسته که مشکل براتون پیش اومده ولی هرچه بگذره از اعتبار و طرفدارای دورگه کم میشه درسته خیلی طرفدار داره ولی همون ده بیست نفریم که دلسرد بشن خودش خیلیه واقعا واقعا مشتاق دیدن کتاب دوم روی سایت هستیم و مطمئن باش ولت نمی‌کنیم تا نزاریش لازم شده بدون ویرایش یا ویراستاری من :31:ولی باید بزاریش منتظر خبرهای خوب ازت هستیم
::63:::moji:


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

sina66;30869:
سلامی مجدد یه سوال هنوز ویراستاراتونو پیدا نکردید :2::46::20:اون موقع که بودن گفتی ایشالله بعد امتحانات حالا که نیستن تکلیف چی میشه اگه بخوان اون همه که شما نوشتید رو ویرایش کنم حد اقل یک هفته طول میکشه:102:یعنی دیگه ویراستار نیست موقت کمکتون کنم ما منتظر کتاب دوم و دنبالش کتاب سوم و جلد دو از داستان عالی هستیم واقعا یکی از داستانا هست که خودم سه بار خوندمش اونم وسط امتحانات حالا درسته که مشکل براتون پیش اومده ولی هرچه بگذره از اعتبار و طرفدارای دورگه کم میشه درسته خیلی طرفدار داره ولی همون ده بیست نفریم که دلسرد بشن خودش خیلیه واقعا واقعا مشتاق دیدن کتاب دوم روی سایت هستیم و مطمئن باش ولت نمی‌کنیم تا نزاریش لازم شده بدون ویرایش یا ویراستاری من :31:ولی باید بزاریش منتظر خبرهای خوب ازت هستیم
::63:::moji:

سلام خبر خوب اینکه پروتی بانو پیدا شدن انگار سرو کارشون به بیمارستان افتاده بود که انشاا... سرو کارش هیچ وقت اون طرفا نیوفته و خوب و خوش و سلامت باشن
ایشاا... ردیفش میکنیم حتما


   
پاسخنقل‌قول
mohammadkh1365
(@mohammadkh1365)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 89
 

کتاب دوم کی میاد؟خیلی منتظر موندیم گناه داریم به خدا


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

کتاب اول رو دوباره خوندم و سوالات مختلف توی ذهنم اومد کلا داستان پراز سواله فقط امیدوارم توی این جلد به جوابی برای اونا برسیم
یه پیشنهادم میکنم که فک کنم به مذاق خیلی بچه ها میخوره:
مثل داستان قبلی چند بخش رو بصورت ویرایش نشده قرار بده که حداقل یه مقدار از کف خارج بشیم والا دیگه داریم هلاک میشیم
در اخر هم نسخه ویرایش شده رو میزاری
باور کن خیلیا مثل من زیاد به مشکلات نگارشی گیر نمیدن و اصل و اساس داستانه که مهمه
لطفا این بخشایی که میزاری هنری حتما توش باشه والا هنری قهرمان اول داستانه خیلی دوست دارم ببینم چ بلائی سرش اومده


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

mohammadkh;30872:
کتاب دوم کی میاد؟خیلی منتظر موندیم گناه داریم به خدا

به زودی...

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

darklord4192;30873:
کتاب اول رو دوباره خوندم و سوالات مختلف توی ذهنم اومد کلا داستان پراز سواله فقط امیدوارم توی این جلد به جوابی برای اونا برسیم
یه پیشنهادم میکنم که فک کنم به مذاق خیلی بچه ها میخوره:
مثل داستان قبلی چند بخش رو بصورت ویرایش نشده قرار بده که حداقل یه مقدار از کف خارج بشیم والا دیگه داریم هلاک میشیم
در اخر هم نسخه ویرایش شده رو میزاری
باور کن خیلیا مثل من زیاد به مشکلات نگارشی گیر نمیدن و اصل و اساس داستانه که مهمه
لطفا این بخشایی که میزاری هنری حتما توش باشه والا هنری قهرمان اول داستانه خیلی دوست دارم ببینم چ بلائی سرش اومده

خخخ حالا مونده تا بفهمی خط به خط داستان قضیه داره هر حرفی که توش زده میشه
چند شب پیش برای یکی از دوستان که اسرار کرد تعریف کنم گفتم به قوله داشت از تعجب شاخ در میاورد این همه معما چطوری توش جا شده سعی منم همین بوده توی اوایل نوشتن میخواستم طرح معما کنم ولی توی روند جلد دو با جلو رفتن کم کم کم کم راز هایی از اون معما ها باز میشه.
ایشا... میفهمید چه بلایی سر هنری اومده به همین زودی!
مرسی که پست میزارین تو این تاپیک باعث دلگرمیه


   
پاسخنقل‌قول
ashvazd2
(@ashvazd2)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 67
 

با سلام همچنان در انتظار داستانیم


   
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

سلام باز من اومدم خسته نباشید خواستم دوباره بگم ما منتظر خبرهای خوبی از دورگه هستیم بده دیگه فصلارو چرا آب نمیچکه از کف دستت


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

خخخخ سلام خوش اومدی
خب در حال ویراستاریم تقریبا یک سومش تموم شده و پروت بانو رو باید یکم بهش فشار اورد که زودتر ردیف کنه اونا رو من دارم سریع مینویسم میرم جلو!
تموم بشه حتما همشو با هم میزارم که تا یه مدت حالشو ببرید


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

داداش حالا ک یک سومش ویرایش شده اگر قرارش بدی کلاهمونو پرت میکنیم هوا ��������


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
hamid.sarabi902
(@hamid-sarabi902)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 91
 

خسته نباشی امبرجان
عرضم خدمت طول بلند قدتان کتاب رو خوب نوشتی و داستانت مشخصه اما ایه سری چیزاش مشکل داره. مثلا من تو توضیحات کتاب کم میارم. گاهی میبینی یه شخصیت داره کار میکنه بعد یهو اون یکی میپره وسط درحالی که تو اون فضا نبوده. معلومه برای کتاب زحمت کشیدی اما خیلی کار داره تا اونی بشه که باید . این تکرار اسم ها هم شده دردسر ضمیرها چه مشکلی دارن که شما دوستش نداری. الان هرجای کتاب میبینی ده بار اسمها تکرار شده اما میتونه خیلی زیباتر باشه اگه ضمیر یا توصیف به کار ببری
منتظر بقیه ش هستیم


   
پاسخنقل‌قول
Death Bringer
(@death-bringer)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 130
 

امید جان کو پس کتاب؟! :/ من لینکی ندیدم خو :دی لینک نذاشتین هنوز یا من چشمام کم سو شده؟!

امیدوارم حالت خوبه خوب باشه 🙂


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 210
اشتراک: