مقدمه: | دانلود |
فصل اول | دانلود |
فصل دوم | دانلود |
فصل سوم«ویراست شده» | دانلود |
فصل چهارم«منتشر شد» | دانلود |
فصل پنجم | دانلود |
فصل ششم | دانلود |
فصل هفتم | دانلود |
فصل هشتم | دانلود |
درود دوستان .همونطور که گفته بودم این داستان مستقل نواده اژدها هست و هر وقت وقت داشته باشم فصل هارو مینویسم.
برای دانلود فصول کلیک کنید.
امید وارم حداقل یه خلاصه ای حداقل ازش قرار بدید.
امید وارم حداقل یه خلاصه ای حداقل ازش قرار بدید.
این پست حذف شود.
خب خب خب
باید ببینیم کار در متن چطور پیش میره؟
کی منتظر فصل اولت باشیم؟
سلام و درود . فصل اول آماده شد.البته فصل اول اول نیست ها داره چگونگی تشکیل دو خاندان دراگون ودراکولا رو توضیح میده.بفرمایید نظر هم فراموش نشه.
روزی روزگاری در زمانی که هنوز از شمشیر برای جنگ استفاده میشد ...در شهری دور رسم بود که نوازادانی که با موی دورنگ به دنیا می آیند به قتل
برسانند.اما در این میان دو نوزاد پسر توسط خانواده هایشان بر دهانه ی دو غار مختلف گذاشته شدند .غار اول غار خفاش های افسانه ای بودولی در غار
دوم هیچ موجودی نبود. نام این دو نوزاد رابرت و دریک بود ...جک موهایی مشکی داشت .اما قسمتی از آن موها به رنگ بلوند بود.دریک نیز موهایی
مشکی با قسمتی قرمز رنگ داشت.
پس از گذشت دقایقی خفاش ها دریک را به غار بردند و از خون خود به او
خوراندند.اما آن خفاش ها بر خلاف تصور مردم خفاش های عادی نبودند.
بلکه آنها خفاش هایی با قدرت و خون جادویی بودند در نتیجه برای دریک
هیچ اتفاقی نیفتاد جز اینکه به سرعت دندان های نیشش رشد کرد و
پوستش رنگ پریده شد.
اما در این سمت بر خلاف تصور مردم که غار را خالی از سکنه می پنداشتند
.غار پذیرای اژدهایی تنومند بود.صدای گریه ی رابرت اژدها را از خواب بیدار
کرد و اورا به دهانه ی غار کشاند.هیبت عطیم اژدها نمایان شد .پوستی
فلس دار و آتشین رنگ...پنجه ها و شاخ هایی که از دور مثل نقره برق میزدند...چشم هایی قرمز رنگ صورت خشنش را آراسته بود .طول بالهایش به اندازه ی بادبان کشتی بود و پوزه ی سرخ رنگش به صورت حرارت میداد.
اژدها رابرت را با بالهایش از زمین بلند کرد ...خیلی کوچک بود.خیلی خیلی
کوچک بود.اژدها رابرت را تماشا میکرد و به صدای گریه اش گوش میداد...
اما ناگهان صدای گریه نوزاد قطع شد ...دیگر نفش نمیکشید...اژدها از نفس
خود به کودک دمید و از روح بزرگ خود به نوزاد هدیه داد. رابرت به حیات
برگشت ...اژدها لبخندی زد و رابرت را به داخل غار برد و مشغول پرستاری از آن شد.بیست سال بعد رابرت و دریک دو جوان نیرومند شدند با فذق اینکه یکی از خون تغذیه میکرد ولی دیگری غذای همنوعان انسانش را میخورد. روزی رابرت و دریک به هم برخوردند و دقیقا همان زمان دو دختر
که لباس های اشرافی حریری و ابریشمی پوشیده بودند آنها را ملاقات کردند.دختر ها با آنها دوست شدند و آداب معاشرت ...حرف زدن و علم و دانش انسان هارا به آنها آموختند .پس از چند سال رابرت وارد جامعه انسان ها شد و اژدها را ترک کرد.دریک نیز با جک دوست شده بود و همراه رابرت
وارد جامعه ی انسان ها شد .رابرت نام خانوادگی «دراگون» و دریک نام
خانوادگی«دراکولا» را برای خود انتخاب کرد.رابرت خیلی زود توانست
قدرت عظیم جادوگری اش را که به واسطه داشتن روح اژدها که سمبل
جادو است بدست آوردهکنترل کند ولی دریک نتوانست .او به خون عطش فراوانی داشت و همین باعث شد دردسر ایجاد کند و از شهر به بیرون
رانده شود .رابرت و دریک هر دو ازدواج کردند . صاحب فرزند شدند و فرزندان آنها نیز صاحب فرزند شدند و روند به همین ترتیب ادامه یافت.
با کمی تغییر میشه مقدمه نسبتا ضعیف. الان به عنوان هیچی قابل قبول نیست مگر یه دیالوگ تو داستان.
ولی اگر قدرت گسترش دادنش رو داشته باشی همین ده فصلی میشه.
درحال حاضر این هیچی نیست. فقط یه ایده هستش.
با کمی تغییر میشه مقدمه نسبتا ضعیف. الان به عنوان هیچی قابل قبول نیست مگر یه دیالوگ تو داستان.
ولی اگر قدرت گسترش دادنش رو داشته باشی همین ده فصلی میشه.
درحال حاضر این هیچی نیست. فقط یه ایده هستش.
اگه بخوا به عنوان یک خلاصه بده قابل قبوله اما اینجوری هم آره می شه.
توی دریم رایز هم گفتم که این فقط یک خلاصه ضعیف محاسبه می شه چون قسمتهایی داره که بی خیال رد شدی و منطق داستان رو دچار نقص کرده.
خب در جواب هردو بگم :1.اصلا این جزو فصل ها نیست و برای همین شاخ و برگ ندادم . اینو نوشتم که خواننده در فصل اول گیج نشه که ندونه رابرت دراگون کیه و اصلا دراگون ها کین ؟.این تقریبا یه پیش نیاز برای خواننده که با دو خانواده اصلی داستان اشنا بشه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اطلاعیه
با توجه به پیام های سایت های بوک پیج و دریم رایز بگم که این متن فصل اول نیست و اصلا فصل نیست بلکه این متن یه پیش نیاز برای خواننده که در مورد چگونه شکل گیری دو خانواده دراگون و دراکولا اطلاع داشته باشه .پس لطفا جزو فصل ها حسابش نکنید و ارزش داستان رو با این متن که در حد خلاصه پیشینه ی دراگون ها ودراکولا ها هست پایین نیارید. با تشکر
خب در جواب هردو بگم :1.اصلا این جزو فصل ها نیست و برای همین شاخ و برگ ندادم . اینو نوشتم که خواننده در فصل اول گیج نشه که ندونه رابرت دراگون کیه و اصلا دراگون ها کین ؟.این تقریبا یه پیش نیاز برای خواننده که با دو خانواده اصلی داستان اشنا بشه.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اطلاعیه با توجه به پیام های سایت های بوک پیج و دریم رایز بگم که این متن فصل اول نیست و اصلا فصل نیست بلکه این متن یه پیش نیاز برای خواننده که در مورد چگونه شکل گیری دو خانواده دراگون و دراکولا اطلاع داشته باشه .پس لطفا جزو فصل ها حسابش نکنید و ارزش داستان رو با این متن که در حد خلاصه پیشینه ی دراگون ها ودراکولا ها هست پایین نیارید. با تشکر
پس کلمه فصل اول رو بردار بنویس مقدمه یا هرچیزی که فکر میکنی بهتره.
خب خب خب.
کاملا با حرف بنیامین موافقم، البته بستگی به ذهن و قلم نویسنده داره که چقدر بشه.
و باید بگم تبریک!
این چیزی که من خوندم خیلی خیلی قویتر از کارهای دیگهات بود_اونا ظلم در حق بشریت بودن! :دی_ منتها باید یه مقداری روی فعلهات کار کنی و جملهبندیهاتو قدی کنی. خیلی موثره توی نثر داستان. ایدهاش تا اینجا خوب بود واقعا.
فقط بادت نره درستشون کنی. از یه ویراستار هم کمک بگیر تا بهت قوائدو یاد بده و یار بگیر فصلها رو به صورت پیدیاف ارائه کنی. در کل اگه همینجور پیشرفت کنی و قلمت رو هم قوی کنی، تا چندوقت دیگه میشه انتظار یه داستان خوب رو ازت داشت.
به امید موفقیت!
:دی
خب خب خب.
کاملا با حرف بنیامین موافقم، البته بستگی به ذهن و قلم نویسنده داره که چقدر بشه.
و باید بگم تبریک!
این چیزی که من خوندم خیلی خیلی قویتر از کارهای دیگهات بود_اونا ظلم در حق بشریت بودن! :دی_ منتها باید یه مقداری روی فعلهات کار کنی و جملهبندیهاتو قدی کنی. خیلی موثره توی نثر داستان. ایدهاش تا اینجا خوب بود واقعا.
فقط بادت نره درستشون کنی. از یه ویراستار هم کمک بگیر تا بهت قوائدو یاد بده و یار بگیر فصلها رو به صورت پیدیاف ارائه کنی. در کل اگه همینجور پیشرفت کنی و قلمت رو هم قوی کنی، تا چندوقت دیگه میشه انتظار یه داستان خوب رو ازت داشت.
به امید موفقیت!
:دی
ممنون از وقتی که گذاشتید و خوندید . در اصل این پیشینه ی داستان هست و داستان اصلی درباره ی نواد گان رابرت هست . پی دی اف که بفرمایید :
http://s8.picofile.com/file/8314274676/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87_%DB%8C_%D8%AF%D9%88_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7_%D9%88_%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DA%AF%D9%88%D9%86.pdf.html
و اما ویراستار یادم باشه حتما برم درخواست بدم . دیدید قبل از انتشار گفتم این داستان با اون قبلیه فرق داره !!!!. بازم ممنون که نظر دادید
میشه گفت داستانت موضوع جالبی داره که اگه بهش یکم برسی داستانی خوبی از کار در میاد
این پست حذف شود
سلام دوسش داشتم داستانتو ایشالا که ادامش رو هم خوب بنویسی و بیایم بخونیم
ادامه بده حتما
سلام
جالبه که بدونی یک صفحه یک فصل نیست و اگه مقدمست باید مینوشتی مقدمه نه فصل یک
جالبتر اینکه همون یک صفحه که نوشتی را هم لینک کردی و باز جالبتر که زیر لینک کلشو نوشتی ، این چه کاریه اخه؟
بهتر بود از یک کاور دور pdf استفاده میکردی تا زیبایی و جذابیت به کار بده همینجوری ساده یکم بده
در مورد سوالت اگه سوم شخص باشه برات راحت تره چون خیلی از نویسنده هایی که میشناسم از همین مورد که اول شخص شروع کردن و ایکاش سوم شخص مینوشتن نالانن
در کل طرح موضوع زیبایی داره و کلا رمز خاصی توش هست حتما ادامه بده و حتما با یک ویراستار هماهنگ کن که ویرایش بکنه برات خیلی مفید خواهد بود
امید وارم که در اینده ازت ادامه این کتابو ببینیم و همیچین کتابت نیز بدرخشه
موفق و پیروز باشید