|
|
آره از اون انگشتر هم خوشم اومد، انگشتر آزادی، وقتی بهش رسیدم فکر کردم این انگشتر نمیذاره صاحبش در بند باشه و یه جورایی قراره باعث بشه ک طلسمهای زندان روی کوروش بی اثر بشن :/ ولی نشد 🙁
تک بود
مثل همیشه عالی
اما یا من خوب نمی خونم یا دارم یکم سردرگم می شم
یکم شخصیت ها رو بیار پایین
چندتاشون رو بکش
سلام
خخب من تا الان تا فصل ۱۹ رو خوندم. داستان قشنگی بود و می خووام برم که باقیشم دانلود کنم. فقط اینکه چند تا سوال:
۱. انتقام کاملا یک حس هست و جنسش جنس احساساتنه و خودش ناشی از حس شدید تنفر انزجار و خشم خیلی خیلی شدیده و کوروش هم که نفرین از بین بردن احساسات رو اجرا کرده. حالا درسته که کامل اجرا نشده ولی حداقل باید شدت انتقام رو تو کوروش کم می کرد. ولی حس انتقامش خییلی دست نخورده باقی مونده (اگه بیش تر نشده باشه). این چه جوریاس ؟ :39:
۲. وقتی که کوروش داشت می میرد و خواست بره پیش پدر و مادرش او یاروهه(که اسمش یادم نیست) تو عالم (فکر می کنم) مردگان یا (ارواح- خلاصه یه چی تو همین مایه ها) گفت تو روحت کامل نیست نمی تونی بری پیش شون. بعد از اونور هرمیت گفت برای اینکه یه جادوگر قدرتمند باشی باید هم روحت قوی باشه هم ذهنت هم جسمت. بعد این ناقص بودن روح کوروش هیچ تاثیری در این امر ندارد آیا؟
یک نظر هم داشتم. و اون اون اینکه به نظرم صحمه جنگ ماریا و ابن با اون یارو شوالیه جهنم به نظرم حداقل توضیح کامل و با جزئیاتش لازم نبود. الته من هنوز ادامه رو نخوندم ولی به نظر میاد که حذف توصیف این نبرد (با این نحو جزئی) تو داستان خللی ایجاد نکنه و از طرفی صحنه های نبرد اینجور یتو داستان کم نبود به خاطر همین به نظرم میاد که اگه این صحنه بیان نمی شد بهتر بود. البته باز هم تاکید می کنم اگر ذکرش به این نحو دلیل خاصی نداشته باشه.
ببخشید پر حرفی کردم.
داستان قشنگیه. من برم بقیه شو بخونم.
با اجازه
به نظر من داستان از فصلهای ضعیف اول فاصله گرفته
انگار تازه نویسنده گرم شده
من این دوتا فصل اخر رو دوست داشتم
سلام
خخب من تا الان تا فصل ۱۹ رو خوندم. داستان قشنگی بود و می خووام برم که باقیشم دانلود کنم. فقط اینکه چند تا سوال:
۱. انتقام کاملا یک حس هست و جنسش جنس احساساتنه و خودش ناشی از حس شدید تنفر انزجار و خشم خیلی خیلی شدیده و کوروش هم که نفرین از بین بردن احساسات رو اجرا کرده. حالا درسته که کامل اجرا نشده ولی حداقل باید شدت انتقام رو تو کوروش کم می کرد. ولی حس انتقامش خییلی دست نخورده باقی مونده (اگه بیش تر نشده باشه). این چه جوریاس ؟ :39:
۲. وقتی که کوروش داشت می میرد و خواست بره پیش پدر و مادرش او یاروهه(که اسمش یادم نیست) تو عالم (فکر می کنم) مردگان یا (ارواح- خلاصه یه چی تو همین مایه ها) گفت تو روحت کامل نیست نمی تونی بری پیش شون. بعد از اونور هرمیت گفت برای اینکه یه جادوگر قدرتمند باشی باید هم روحت قوی باشه هم ذهنت هم جسمت. بعد این ناقص بودن روح کوروش هیچ تاثیری در این امر ندارد آیا؟
یک نظر هم داشتم. و اون اون اینکه به نظرم صحمه جنگ ماریا و ابن با اون یارو شوالیه جهنم به نظرم حداقل توضیح کامل و با جزئیاتش لازم نبود. الته من هنوز ادامه رو نخوندم ولی به نظر میاد که حذف توصیف این نبرد (با این نحو جزئی) تو داستان خللی ایجاد نکنه و از طرفی صحنه های نبرد اینجور یتو داستان کم نبود به خاطر همین به نظرم میاد که اگه این صحنه بیان نمی شد بهتر بود. البته باز هم تاکید می کنم اگر ذکرش به این نحو دلیل خاصی نداشته باشه.
ببخشید پر حرفی کردم.
داستان قشنگیه. من برم بقیه شو بخونم.
با اجازه
ممنون از نظراتی که دادین 🙂
باعث افتخاره که کسی مثل شما که از منتقدین و نویسندگان با سابقست داستان مارو بخونه :دی
درمورد نفرتش، فکر میکردم اینکه چقدر زیاده و دست نخوردس نشون بده که چقدر عمیقه، که با کم شدن احساساتش این هنوزم اینقدر دنبال انتقامه. شاید بد آوردمش و این موضوع رو روشن نکردم
درمورد روحش هم، من وقتی نوشتم اینطور فکر نمیکردم. این قسمتی از روحش که حدف شد درون ذهنم احساساتش بود، یه جوری که انگار احساسات خارجی ترین لایه ی روح هست و برای همین روی انسان زیاد تاثیر داره، و جادو از عمیق ترین لایه ها هستش و دستیابی بهش دشوار تره، پس یا حذف اولین لایه برای جادو مشکلی بوجود نمیاد. سعی میکنم این موضوع رو توی داستان بیارم.
درمورد موضوع آخر، کل اون مبارزه برای اشاره ی کوچیک به موضوعی جزیی اما در عین حال حیاتی بود که قراره ازش استفاده بشه. بی تاثیر نیست
درسته همه ی نبرد ها توصیفات ریز دارن اما سبک داستانی اینطوره بنظرم، احساس میکنم بدون گفتن این جزئیات داستان ناقصه 0_0
حالا سعی میکنم نکاتی که اهمیت کمتری دارن کم بشن
ممنون از نظرهای زیباتون 🙂
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
به نظر من داستان از فصلهای ضعیف اول فاصله گرفته
انگار تازه نویسنده گرم شده
من این دوتا فصل اخر رو دوست داشتم
ممنون. منم خودم فصول های قبلی رو میخونم حس میکنم تغییر در نوشتن رو. امیدوارم همینطور که میگین تغییرات مثبت بوده باشن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب حالا فصل بعدی کی میاد ؟!!! :دی
هر وقت حاضر (:onion048: ) بشه :دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
نمیدونم چرا بچه ها سوالی چیزی درباره داستان نمیپرسن ، بزار خودم یه سوال بپرسم یا بهتر بگم یه ایراد بگیرم ازفصل ، متی تو داخل صفحه 4 گفتی که هیچ جادویی داخل بدن کوروش نبوده و در صفحه 5 گفتی که با قدرت آتش سبر زندانبان رو دیده ، مگه نگفتی داخل بدن کوروش جادو نبوده ، پس چه جوری شد؟؟ (متی جواب این سوال رو فردا بده ، شاید بچه ها بخوان نظری چیزی بدن قفل از این که جواب حقیقی گفته شه)داخل بند سوم داستان هم کوروش رو اشتباه نوشتی ، ممد بیا جواب بده:71:
زمان هاش فرق میکنه، در زمان روایت داستان هیچ جادویی نبوده و قبل از این (که تو صفحه ۵ رفته به گذشته) قدرت هنوز داشته، ب این حال میرم باز متنو چک میکنم اشتباه نکرده باشن ولی یادمه که اینطور بود
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دستت در نکنه ....
مثل همیشه عالی بود فصل.....فقط خیلی خیلی مسائل باز و حل نشده وارد داستان نکردی؟
تقریبا هر یکی دوفصل داره یه عالمهسوال جدید درست میشه .... اونم بدون هیچ پاسخی!!!!!!!
سعی میکنم ازین به بعد رونذ بصورت حل شدنی باشه بیشتر 🙂 زیاد نمونده
وقتی که کوروش داشت می میرد و خواست بره پیش پدر و مادرش او یاروهه(که اسمش یادم نیست) تو عالم (فکر می کنم) مردگان یا (ارواح- خلاصه یه چی تو همین مایه ها) گفت تو روحت کامل نیست نمی تونی بری پیش شون. بعد از اونور هرمیت گفت برای اینکه یه جادوگر قدرتمند باشی باید هم روحت قوی باشه هم ذهنت هم جسمت. بعد این ناقص بودن روح کوروش هیچ تاثیری در این امر ندارد آیا؟
یک نظر هم داشتم. و اون اون اینکه به نظرم صحمه جنگ ماریا و ابن با اون یارو شوالیه جهنم به نظرم حداقل توضیح کامل و با جزئیاتش لازم نبود. الته من هنوز ادامه رو نخوندم ولی به نظر میاد که حذف توصیف این نبرد (با این نحو جزئی) تو داستان خللی ایجاد نکنه و از طرفی صحنه های نبرد اینجور یتو داستان کم نبود به خاطر همین به نظرم میاد که اگه این صحنه بیان نمی شد بهتر بود. البته باز هم تاکید می کنم اگر ذکرش به این نحو دلیل خاصی نداشته باشه.
ببخشید پر حرفی کردم.
شما همیشه نقدهای خاص میکنی
اما من شخصا میگم هر فصل داره بهتر میشه هم نویسنده هم ویراستار خیلی خیلی بهتر از قبل مینویسن
فکر کنم تاثیر تیم نقده خخخ
شما همیشه نقدهای خاص میکنی
اما من شخصا میگم هر فصل داره بهتر میشه هم نویسنده هم ویراستار خیلی خیلی بهتر از قبل مینویسن
فکر کنم تاثیر تیم نقده خخخ
راستش من تا حالا برای داستانا دو بار بیشتر نظر نذاشتم :دی
این یکی ام که دو تای اولش سوال بود! در مورد مطلب آخری ام که گفتم شاید منظورم رو خوب نگفتم. نویسنده صحنه های نبرد زیادی رو تو داستانش خلق کرده و همه سون رو هم قشنگ از آب درآورده. صحنه جنگ ماریا و ابن با شوالیه جهنم رو هم خیلی خوب درآورد منتهاش خودم به شخصه داشتم می خوندم همه اش منتظر یه نقشی برای این قسمت بودم که به اصطلاح اگه حذف می شد یه چیز داستان کم می شد. این نکته تو بقیه بخش های داستان کاملا رعایت شده و من به نظرم اومد که اینجا اینجوری نبوده که نویسنده هم زحمت کشیدن و توضیح دادن که این صحنه به خاطر نکته مهمی که توش بوده مطرح شده.
من نه داستان نویسم که نقد کنم و نه نققد داستان بلدم. حرفامم در حد سوالاتیه که موقع خوندن داستان به ذهنم میاد و از این جهت که شاید به نویسنده هم کمکی بکنه اینجا مطرحش می کنم... دیگه هر چی شد نویسنده به بزگواری ببخشه:دی
ضمنا واقعا داستان قشنگیه و چیز جالبی از کار در اومده و بنده هم کاملا موافقم که هر فصل داره بهتر می شه هم نویسنده و هم ویراستار.
راستش من تا حالا برای داستانا دو بار بیشتر نظر نذاشتم :دی
این یکی ام که دو تای اولش سوال بود! در مورد مطلب آخری ام که گفتم شاید منظورم رو خوب نگفتم. نویسنده صحنه های نبرد زیادی رو تو داستانش خلق کرده و همه سون رو هم قشنگ از آب درآورده. صحنه جنگ ماریا و ابن با شوالیه جهنم رو هم خیلی خوب درآورد منتهاش خودم به شخصه داشتم می خوندم همه اش منتظر یه نقشی برای این قسمت بودم که به اصطلاح اگه حذف می شد یه چیز داستان کم می شد. این نکته تو بقیه بخش های داستان کاملا رعایت شده و من به نظرم اومد که اینجا اینجوری نبوده که نویسنده هم زحمت کشیدن و توضیح دادن که این صحنه به خاطر نکته مهمی که توش بوده مطرح شده.
من نه داستان نویسم که نقد کنم و نه نققد داستان بلدم. حرفامم در حد سوالاتیه که موقع خوندن داستان به ذهنم میاد و از این جهت که شاید به نویسنده هم کمکی بکنه اینجا مطرحش می کنم... دیگه هر چی شد نویسنده به بزگواری ببخشه:دیضمنا واقعا داستان قشنگیه و چیز جالبی از کار در اومده و بنده هم کاملا موافقم که هر فصل داره بهتر می شه هم نویسنده و هم ویراستار.
اونطور که آمار نشون میده خیلی دارین تواضع به خرج میدین 0_0 میگن هم نویسنده این و هم منتقد 0_0 اونم با سابقه 0_0 شاید منبعمون داره اشتباه میکنه :دی
نکته ی اون بخش هم خیلی کوچیکه، حالا تو ویرایش کلی اگه دیدم حذفش تغییری ایجاد نمیکنه حذفش میکنم، شاید یه کوچولو هم دستکاری کردم که درست شه.
درکل ممنون :دی هم بابت نقد و هم خوندن. :53:
با سلام
چندتا سوال توی این فصل ایجاد شد و یه جورایی به ابهام داستان بیشتر کمک کرد
از اونجایی که کوروش هنوز خیلی بچس پس این شهرداره چطور میگفت چند سال پیش مبارزه اونو مهرداد رو دیده؟! چطور ممکنه یه بچه تحمل اون قدرتی که اون شهرداره ازش حرف میزد رو داشته باشه؟!
بنظرم کسایی که برای اموزش کوروش انتخاب شده بودن یه مقدار به حاشیه برده شدن و همینطور اعضاء ارتشی که کوروش توش عضوه چون هرکدام از اعضاء ارتش ویژگی های بخصوصی دارن
موضوع بعد شخصیت منفی داستان هست و اینکه کوروش رو از کجا میشناسه و چرا قصد اسیب زدن به کوروش رو داره بنظرم اگر یه بازگشت به عقب در مورد این موضوع بزنید خیلی خوب باشه
مورد بعدی اینه که تراس با کوروش چه نسبتی داره؟! ایا تراس همون کوروش هست؟! چون وقتی اون دختر رو از زندان ازاد کردن سریعا تراس رو شناسایی کرد در حالی که تراس در زندان خدایان در وجود کوروش مدفون شده بود اگر شناسایی تراس به این سادگی هس پس اعضاء قدرتمند دیگه مثل هکتور چطور متوجه نشدن؟!
حالا در مورد فصل 24:
اون موجود سایه مانند که نشان خانوادگی کوروش رو که همون انگشتره لمس کرد و احترام گذاشت پس به این معنیه که خود کوروش از موجوداتی که درونش زندانین سیاه تر و مخوفتر هست؟!
در مورد شخص ارباب و حقیقت: من واقعا شگفت زده شدم وقتی دیدم حقیقت برای ارباب کار میکنه
ایا ارباب دشمنی هم داره؟!
اون شخصی که روی ویلچر بود ایا از دشمنان کوروش هست؟!
با سلام
چندتا سوال توی این فصل ایجاد شد و یه جورایی به ابهام داستان بیشتر کمک کرد
از اونجایی که کوروش هنوز خیلی بچس پس این شهرداره چطور میگفت چند سال پیش مبارزه اونو مهرداد رو دیده؟! چطور ممکنه یه بچه تحمل اون قدرتی که اون شهرداره ازش حرف میزد رو داشته باشه؟!
بنظرم کسایی که برای اموزش کوروش انتخاب شده بودن یه مقدار به حاشیه برده شدن و همینطور اعضاء ارتشی که کوروش توش عضوه چون هرکدام از اعضاء ارتش ویژگی های بخصوصی دارن
موضوع بعد شخصیت منفی داستان هست و اینکه کوروش رو از کجا میشناسه و چرا قصد اسیب زدن به کوروش رو داره بنظرم اگر یه بازگشت به عقب در مورد این موضوع بزنید خیلی خوب باشه
مورد بعدی اینه که تراس با کوروش چه نسبتی داره؟! ایا تراس همون کوروش هست؟! چون وقتی اون دختر رو از زندان ازاد کردن سریعا تراس رو شناسایی کرد در حالی که تراس در زندان خدایان در وجود کوروش مدفون شده بود اگر شناسایی تراس به این سادگی هس پس اعضاء قدرتمند دیگه مثل هکتور چطور متوجه نشدن؟!
حالا در مورد فصل 24:
اون موجود سایه مانند که نشان خانوادگی کوروش رو که همون انگشتره لمس کرد و احترام گذاشت پس به این معنیه که خود کوروش از موجوداتی که درونش زندانین سیاه تر و مخوفتر هست؟!
در مورد شخص ارباب و حقیقت: من واقعا شگفت زده شدم وقتی دیدم حقیقت برای ارباب کار میکنه
ایا ارباب دشمنی هم داره؟!
اون شخصی که روی ویلچر بود ایا از دشمنان کوروش هست؟!
سوال اول: فکر میکنم شهردار نهم منظورش تراس بود نه کوروش (شاید 5 سال قبل همون زمانی باشه ک تراس وارد بدن کوروش شده) (اینکه بدن تحمل کرده هم میتونه به خاطر این باشه ک نیروی تراس کامل نیس هنوز، چون خودش به او میگفت ک وقتی اون چیز کامل بشه کسی نمیتونه جلوش رو بگیره!!)
سوال دوم: اگه منظورت از شخصیت منفی همون کسی ک دنبال عصای سیمرغ هس باشه من فکر میکنم اون شخس نیکلاس یعنی همون بابای کوروش باشه و فکر نمیکنم بخواد کوروش رو بکشه (به هر حال یادم نمیاد همچین چیزی گفته باشه)
سوال سوم و مشتقاتش :دی : نسیت تراس و کوروش رو نظری ندارم :/ ولی مشخصا تراس همون کوروش نیس چون دو روح مجزا هستن، در مورد شناسایی شدن هم فکر میکنم بر میگرده به همون قضیه 5 سال قبل و در آخر فکر میکنم اعضای قدرتمند میدونن (هکتور، مهرداد، ابن و ...) چون اونها هم رضایت قلبی نداشتن ک کوروش رو قبول کنن ولی به خاطر قولی (اگه درست یادم باشه :دی) ک به پدرش داده بودن گفتن باید یه سال از محافظت کنن و یه جورایی هواش رو داشته باشن
سوال بعدی :دی: اینکه سیاه است یا سفید به نظرم کوروش هر دو تا رو داره و در مورد قدرتش هم ک آره از اون دو تا یعنی تراس و او (احتمالن بهرام کبیر) قوی تر میشه (این چیزیه ک او با خودش زمزمه کرد)
بعدی: یه جورایی جالب نیست ک بگیم حقیقت واسه ارباب کار میکنه و البته یادم نمیاد تو داستان همچین چیزی اومده باشه چون فلسفه وجودیه حقیقت بالاتر از هر اربابیه (البته تو دنیای واقعی متاسفانه حقیقت چیزیه ک از دهن صاحب قدرت بیرون میاد 🙁 )
بعدی: ارباب هم میتونه دشمن داشته باشه مثلن ارباب های دیگه :دی
آخری: اونی ک روی ویلچر بود همون حقیقت بود و به نظرم نمیتونه دشمن کوروش باشه مگر اینکه کوروش یه شخصیت منفی باشه
سلام
خوب همه تراس رو با قیافه کوروش میشناسن و یه جا تراس میگه به زودی بدنمو پس میگیرم و اون یارو هم میگه تو از اول صاحب این بدن نبودی و... و یه جایی هم به اینکه خاطرات کوروش ساختگی اند اشاره شده پس یعنی الان کوروش یه بلایی سرش اومده که خاطرات و قدرتاش دستکاری شدن و تراس اومده تو بدنش؟
(یکم نظر بدید اینجا انقدر ساکت نباشه)
سلام
خوب همه تراس رو با قیافه کوروش میشناسن و یه جا تراس میگه به زودی بدنمو پس میگیرم و اون یارو هم میگه تو از اول صاحب این بدن نبودی و... و یه جایی هم به اینکه خاطرات کوروش ساختگی اند اشاره شده پس یعنی الان کوروش یه بلایی سرش اومده که خاطرات و قدرتاش دستکاری شدن و تراس اومده تو بدنش؟
(یکم نظر بدید اینجا انقدر ساکت نباشه)
در مورد دستکاری شدن خاطراتش ک شکی ندارم ولی در مورد قدرتاش نظری ندارم، در واقع فکر نمیکنم اون موقع صاحب قدرت خاصی بوده باشه
دو نفر تو فصل صفر بودن ک یه جورایی جاودانه بودن، اولی چند قرن عمر کرده بود و هنوز هم کارایی واسه انجام داشت، دومی هم تو غار بود ک داشت خودش رو جاودانه میکرد، کسی در مورد هویت اون دو نفر نظری داره؟ من فکر میکنم اولی همون روح محافظ باشه و دومی ک یه جورایی مطمئن تر هستم تراس باید باشه به نظرم، البته اولی میتونه از اجداد کوروش هم باشه، :/ به هر حال فکر میکنم از اربابها مقامشون بالاتر باشه یا بالاتر بشه، دیما کی هست، فکر میکنم تو داستان یه جا دیگه هم بهش اشاره شد ولی یادم نیس کجا بود، از بچه های سیمرغ بود؟؟
قراره همه ابهامات داستان تو شش فصل آینده روشن بشن ؟!؟! یا موکول میشن به جلد بعدی؟!
در مورد دستکاری شدن خاطراتش ک شکی ندارم ولی در مورد قدرتاش نظری ندارم، در واقع فکر نمیکنم اون موقع صاحب قدرت خاصی بوده باشهدو نفر تو فصل صفر بودن ک یه جورایی جاودانه بودن، اولی چند قرن عمر کرده بود و هنوز هم کارایی واسه انجام داشت، دومی هم تو غار بود ک داشت خودش رو جاودانه میکرد، کسی در مورد هویت اون دو نفر نظری داره؟ من فکر میکنم اولی همون روح محافظ باشه و دومی ک یه جورایی مطمئن تر هستم تراس باید باشه به نظرم، البته اولی میتونه از اجداد کوروش هم باشه، :/ به هر حال فکر میکنم از اربابها مقامشون بالاتر باشه یا بالاتر بشه، دیما کی هست، فکر میکنم تو داستان یه جا دیگه هم بهش اشاره شد ولی یادم نیس کجا بود، از بچه های سیمرغ بود؟؟
قراره همه ابهامات داستان تو شش فصل آینده روشن بشن ؟!؟! یا موکول میشن به جلد بعدی؟!
خب ممد وارده عمل میشه. البته نه اون عمل:)))) منظورم وارده میدان میشه
فصل صفر؟
منظورت مقدمست یا فصل صفر کتابی که دست شیطان سپرد به کوروش؟ من حس میکنم منظورت مقدمست.
اونی که چند قرن عمر کرده بود و شخصی که تو غار قرار داشت، و اگر اشتباه نکنم یک دست هیولا شکل داشت و یک پرنده ی منحوس
اون اشخاص داستان جداگانه و زیبایی داره، شخصیت ها مهم و قدرتمندی هستن، چیزی نمیتونم دربارشون بگم. هممم ولی قابل حدس هستن مخصوصا شخصی که گفتی چند قرن عمر کرده.
دیما هم قبلا تو فصول اولیه، فکر کنم فصل پنجم بود که گفتیم کیه. یه توضیحاتی گفته بودیم فکر کنم.
برای ابهامات، خیلی ابهام هست ولی برای همشون برنامه ریزی شده، چند شب پیش درباره ی همین ابهامات حرف میزدیم، جواب های خوبی انصافا بهشون داده میشه
و اینکه قصدمون بر این بود که داستان در شیش ، الی هفت فصل اینده جمع بشه
ولی خب، من فکر نمیکنم تو کمتر از ده فصل اینده بشه گنجوند ولی اگر بشه که خیلی هم عالی هست، داستان هر فصلش بلند تر از حالت عادی میشه.
خب ممد وارده عمل میشه. البته نه اون عمل:)))) منظورم وارده میدان میشه
فصل صفر؟
منظورت مقدمست یا فصل صفر کتابی که دست شیطان سپرد به کوروش؟ من حس میکنم منظورت مقدمست.
اونی که چند قرن عمر کرده بود و شخصی که تو غار قرار داشت، و اگر اشتباه نکنم یک دست هیولا شکل داشت و یک پرنده ی منحوس
اون اشخاص داستان جداگانه و زیبایی داره، شخصیت ها مهم و قدرتمندی هستن، چیزی نمیتونم دربارشون بگم. هممم ولی قابل حدس هستن مخصوصا شخصی که گفتی چند قرن عمر کرده.
دیما هم قبلا تو فصول اولیه، فکر کنم فصل پنجم بود که گفتیم کیه. یه توضیحاتی گفته بودیم فکر کنم.
برای ابهامات، خیلی ابهام هست ولی برای همشون برنامه ریزی شده، چند شب پیش درباره ی همین ابهامات حرف میزدیم، جواب های خوبی انصافا بهشون داده میشه
و اینکه قصدمون بر این بود که داستان در شیش ، الی هفت فصل اینده جمع بشه
ولی خب، من فکر نمیکنم تو کمتر از ده فصل اینده بشه گنجوند ولی اگر بشه که خیلی هم عالی هست، داستان هر فصلش بلند تر از حالت عادی میشه.
منظورتون چیه ک داستان جداگانه دارن؟ یعنی تو این داستان نیستن؟!
دیما را پیدا کردم، البته توضیح خاصی درباره ش نبود :دی ممنون
آقا من به شخصه هر چی داستان طولانی تر بشه بیشتر باش حال میکنم :دی ولی نه اینکهه هر فصل آپ شدنش 2 ماه طول بکشه :/
راستی واقعن میشه تو شش هفت فصل یا حتی ده فصل داستان رو تموم کرد؟!!! عمرن بشه!! 😐 مگر اینکه جلد دیگه ای هم داشته باشه، آخه منتظریم کوروش اون قدر قوی بشه ک تراس جلوش لونگ بندازه :دی
ممنون بابت زحماتتون، هم نویسنده عزیز هم شما 🙂
سلام
درباره اون یارو که دویست سیصد سال داشت نظری ندارم اما اونیکی که جادو میکرد شاید بابای کوروش باشه که فک کنم قبلا گفتن تو جلد دوم وارد میشه و تو جلد یک نیس.
فک نکنم بشه تو 7،8فصل همه ابهامات برطرف بشه مگر اینکه تعداد صفحات زیاد باشه.
به نظرم حداقل تو این جلد باید قضیه تراس، یارو که تو بدن کوروش بود، خاطراتش واون نقش بد داستان وهدفش از دزدیدن عصامشخص بشن