|
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم. |
فصل اول تا پنجم | ( نسخه ویرایش شده - دانلود آزاد)لینک دانلود |
فصل ششم
فصل ششم کلمه عبور: bookpage
فصل هفتم
فصل هفتم کلمه عبور BookPage
فصل هشتم
فصل هشتم کلمه عبور: bookpage
فصل نهم
فصل نه .کلمه عبور: bookpage
فصل دهم
فصل ده
فصل یازدهم
فصل یازده
فصل دوازده
فصل دوازده
توجه: من نظر همه بچه ها رو خوندم؛ منتهی دو سه باری که جواب می خواستم بدم ولی به دلیل چند تا مشکل کل جواب هام پرید و چون جدیدا من آدم بی حوصله ای شدم دیگه حس نوشتن نداشتم ولی سعی می کنم تا آخر هفته جواب بدم. این دم عیدی بقدری شلوغ شده سرم که دقیقه نود فصل میدم مهرنوش پس اگه کم و کاستی دیدید مشکل از سمت من هست که وقت لازم رو ندارم. ممنون
فصل سیزدهم: |
شرمنده ولی من الان عضو شدم و واقعا این مقدار سرمایه خیلی زیاده طبق چیزی که اینجا خوندم من همین الان شروع کنم تا عید فقط طول میکشه این 50 تا سرمایه ای که برای این 3 فصل میخواد را دربیارم حالا بقیه اش پیش کش
کارمندی حساب کنید بابا
در ضمن اینجا وام قرض الحسنه بدون ضامن در حد شونصد هزار کجا میدن ؟
شرمنده ولی من الان عضو شدم و واقعا این مقدار سرمایه خیلی زیاده طبق چیزی که اینجا خوندم من همین الان شروع کنم تا عید فقط طول میکشه این 50 تا سرمایه ای که برای این 3 فصل میخواد را دربیارم حالا بقیه اش پیش کش
کارمندی حساب کنید بابا
در ضمن اینجا وام قرض الحسنه بدون ضامن در حد شونصد هزار کجا میدن ؟
عضويت به شما ٢٠٠ امتياز ميده، خرجش كردين ايا؟
اقا سینا خیلی خوشحالم که بلاخره داستان دادن رو شروع کردید
مدتها بود همه ما منتظرش بودیم
با این حال فکر میکنم بیشتر از اینها میشد روش کار کرد.
شايد از اوني ك گرفتي فرق داره، مثلا يه بار ازپست حسين برداشتيش، اينبار تو پست سينا
راست میگی حواسم نبود:دی
به من همچین امتیازی داده نشده من قبل از نوشتن این پست 3 سرمایه داشمت که با نوشتن این پست جریمه شدم و سرمایه ام به 1 تنرل کرده !:45: و 2 امتیاز دارم ! و هنوز هیچی هم دانلود نکردم که خرج بشه !
برای چی جریمه بشی؟
من الان دوباره قوانین را خوندم ولی نجوه امتیاز دهی را متوجه را با توجه به روندی که داره برام میافته متوجه نشدم من با اولین پست 3 سرمایه داشتم بعد از پست دوم که نقل قول پست شما بود سرمایه ام شد 1 الان شده 52 و البته شما می فرمایید با عضویت به تنهایی باید سرمایه ام 200 میشد که خب این گیج کننده است و همچنین الان در 4 پست 5 بار مورد پسند قرار گرفتم که البته این تازه پست سوم من هست با این حال برای اینکه تاپیک اسپم نشه بیشتر از این دیگه این بحث را ادامه نمیدم و اگر مشکل حل نشد تو خصوصی مزاحم میشم
خدا رو شکر نمردیمو یه کتاب دیگه از داداش سینا دیدیم.دستت درست برادر:3:
ممنون خیلی قشنگ بود
ممنون خیلی قشنگ بود
چیش قشنگ بود؟ کجاش قشنگ بود؟
چرا قهرمان داستان نیروش رو باید از کس دیگه یا چیزی بگیره؟! من دوست دارم قهرمان داستان نیروهاش مال خودش باشه، دوست دارم اون شی ک مثل ریسمان بود و اَش رو انتخاب کرد یه نیرویی تو اَش بیدار کرده باشه نه اینکه بهش یه سری نیروها رو بده (آقای نویسنده لطفن توجه، اگه ممکنه این ریسمانه هیچ نیروی خارجی - مثلن نیروهای بنیانگذار - رو به اَش نده لصفن، فقط نیروهای خودش ک غیر فعال هستن رو بیدار کنه)
من نمیدونم چرا یه جورایی یاد شوالیه 17 ساله افتادم
آقا سینا، حسین جان، میشه به جای هفته ای یه فصل (!!!) بزارین 40 50 تا فصل بشه بعد همه رو با هم بزارین؟ آخه اینجوری تو یه هفته ای ک منتظر فصل جدید هستم کل داستان یادم میره و وقتی فصل جدید میاد باید فصل های قبل رو هم دوباره بخونم :/ :دی
نقدی بر داستان موهبت برزخی
اولین کار رسمی گروه نقد داستان بلند بوک پیج
سیگنال موجود است......
احتمالا طرفداران سفیر کبیر من رو به یاد دارند(مخصوصا سهیل و احمد) کسی ک تقریبا سفیر کبیر را جوری به صلابه کشید که فکر کنم کسی تا الان این کار را نکرده بود.اگر ندیده اید به اینجا بروید.بگذریم البته باید بگویم که این نقد ها و داستان ها حتی پشیزی از احترام من به استاد و کسی که میتوانم بگویم به واسطه اش نویسنده(اگر بتوانم نویسنده خود را بنامم)شدم.
اما ما با یک داستان جدید از جناب فتحی رو به رو شدیم که گویی نبض گرفته سفیر کبیر را که به واسطه ی ندادن مدت زیادی فصل قطع شده بود را دوباره به کار انداخته است.
اما واقعا نبض میزند؟
در ابتدا باید بگم که هر کسی خواست عمل کند و هرکسیم خواست عمل نکند.چون من شخصا به عنوان نویسنده شاید عمل نکنم.اینهادر نتیجه تنها نظر هستند.
نقد فصل اول:
اولین چیزی که توجه هر فرد را به نظر من جلب میکند کاور فوقالعاده زیبایی است که سینا فتحی برای جدیدترین اثرش زده است.یک نشانه گیری بی نقص گرافیکی.فوقالعاده است.کاملا جذاب و گیرا است و خلاصه ای دندان شکن و جذاب دارد.البته تنها نکته ای که مرا اذیت میکند این است که آن قسمت وسط کاور که برای شیرازه در نظر گرفته شده است،جدا سازی نشده است و تقریبا یک پارچه با بقیه کار است و این کمی تو ذوق میزند.به نظرم این با پینت هم قابل تغییر است.
البته این نظر شخصیه و برای هر کس ممکن است فرق داشته باشد.
قسمت جذاب دیگر داستان از نظر من صفحه آرایی آن است که کاملا حرفه ای و بیاد ماندنی طراحی شده است و به نظرم هیچ نقصی ندارد.از هدر گرفته تا فوتر،همه چیز خوب است.(در بدبینانه ترین حالت و منتقد ترین نگاه تنها میتوان گفت که زیادی قرمز است.)
اما به خود داستان میرسیم.
نثر داستان نسبت به سفیر کبیر بسیار پخته تر شده است.کلمات در هم بر هم نیستند،مراعات نظیر حفظ شده است و ارتباط معنایی کلمات نیز خوب است.که یکی از آثار جانبی خوب بودن مراعات نظیر و حفظ انسجام معنایی کلمات متن این است که وقتی شما در این متن اسم خارجی و غیر ایرانی می آورید و یا حتی ایرانی،در ذوق نمیزند و کاملا آن را در سیطره خویش میگیرد.این جادوی نثر است.
خوشبختانه با وجود زاویه دید اول شخص از کلمات عامیانه(بر عکس من :دی)استفاده نشده.
اما به قسمت بعدی میرسیم،پیرنگ.
پیرنگ داستان اینگونه که معلوم است ادامه یا اسپین آفی(داستان مرتبط ولی جدا) است بر سفیر کبیر.نمیتوانم بگویم خوب یا بد است ولی چیزی که ما در داستان میبینیم این است که این داستان بر خلاف سفیر کبیر دنیای زیاد گسترده ای ندارد(که به نویسنده تسلط بیشتر بر لوکیشن داستان را میدهد) ولی پیرنگی که در این فصل بود بیشتر نوید یک داستان بازی تاج و تختی را بیشتر میداد وصد البته احساسی ولی در کل نمیتوان با یک فصل نظری راجع به پیرنگ و ایده داد.اما این فصل خوشبختانه پیرنگ محکمی داشت که نسبت به پیرنگش نیز اندازه خوبی داشت(حدود نوزده بیست صفحه).
بگذریم.
قسمت بعدی من را کمی اذیت کرد.داستان توصیفات خوبی نداشت.در واقع قسمتیش به این باز میگردد که توصیفات کم بودند.
مثلا شکل اون خوب توصیف نشده بود و تنها به حالت بدنی اش تقریبا اشاره شده بود.
یا اینکه ما تصور دقیقی از محل خاک سپاری نداشتیم یا حتی بدتر، عمارت نیز زیاد توصیفی نداشت.البته یک توصیف خوب نیز در داستان بود که مربوط به جاده ی یاس ها بود که به نظرم کیفیت بالایی داشت و میتونست بهتر باشه.
با اجازه من یک مثال بزنم.
هوا ابری بود.
ابر ها تمام رنگ چمنزار گورستان را از بین برده بودند.حتی رنگ سفید بوته های متعدد یاس های کنار جاده منتهی به گورستان نیز مایل به خاکستری شده بودند.گورستانی که پر بود از مقبره ها و سنگ قبر های باشکوه خاندان های مختلف.قبرستانی که با حصاری سفید محصور شده بود.در واقع اینجا یک گورستان سلطنتی است.
بر سر یکی از مقبره ها عده ی نسبتا زیادی ایستاده بودند که لباسی مشکی بر تن داشتند و در میان این عده بزرگسال یک پسر و دختر جوان دیده میشدند.
آن پسر من بودم.
بگذریم.امیدوارم راضی کننده باشد.
اما میرسیم به شخصیت پردازی که باید بگویم که این فصل شخصیت پردازی خیلی خوب داشت،شخصیت های اش و مدی به خوبی پرداخته شده بودند و ما کاملا میتوانستیم باهاشان آشنا شویم.دیالوگ های پینگ پونگیی هم که بین شخصیت ها جریان داشت به این کار کمک میکرد.(البته لازم به ذکر است که در حین دیالوگ گویی اش با اون به دلیل خود گویی هایی که اش داشت از هیجان آن کاسته شد،مثل این است که وسط هیجان انگیز ترین قسمت یک فیلم آگهی بازرگانی پخش شود!)
نکته ی مثبت دیر این فصل این بود که اتمسفر با فضای توصیفی هماهنگ بود.اتمسفر داستان خیلی سرد بود و سردی گورستان را نیز به ما منتقل میکرد.در واقع داستان یک غم خاصی در فضایش داشت که فوقالعاده بود.
این نکته را هم اضافه کنید که اصولا نویسندگان ترجیح میدهند شروعی طوفانی داشته باشند.
ولی در این فصل ما به وضوح میبینیم که سینا فتحی با حفظ اعتماد به نفس چیزی را که میخواسته را به خواننده داده است.در واقع وی تسلیم مخاطب نشده و به جایش مخاطب را به تسخیر خویش در آورده.
در کل باید بگویم که این فصل ثابت کرده سیگنال موجود است.نبض سفیر کبیر هنوز هم میزند.
نقد فصل دوم:
از نقاط خوب فصل دوم یک دست بودن نثر و اتمسفرش با فصل یک بوده است.این خیلی خوب است.
البته متاسفانه ضعف های فصل اول که مربوط به توصیف بود زیاد بر طرف نشده بود.مثلا فضای کتابخانه را میتوانست خیلی بهتر توصیف بکند.نمیدانم شاید نویسنده جایز ندیده است که این کار را نکند ولی من شخصا نیاز به توصیف را حس میکنم.
شخصیت پردازی ها هنوز در سطح خیلی خوب قرار داشتند.
اتمسفر سازی خیلی بهتر شده بود و همچنین دنیای داستان خیلی خوب شکل گرفته شده بود.مخصوصا زمانی که قلمرو ها حرف میزد و همچنین تاریخ نژاد.خوشبختانه اتمسفر سرد داستان خیلی خوب حفظ شده بود.
البته ایراد دیگر داستان که زیاد ایراد چشم گیر و اذیت کننده ای نیست این است که این پیرنگ که واسه ی این فصل بود واسه سه فصل بوده است،البته اشکالی در یک فصل بودنش نیست ولی در سه فصل به نظرم بهتر میتونست باشه.
مثلا به نظرم باید حدود دو فصل زندگیشان در خانه توصیف میشد و حس تنهایی را میدادند و بعد آن را ترک میکردند.
ولی خوب باز هم نویسنده خوب توانسته است دربیارد.
به نظرم در مرحله ی اول نباید مدی انقدر خوب میشد.این رو به نظرم بهتر بود پله پله باشد.اولش کمی(نه دویدن و خندیدن) و بعد کم کم بیشتر میشد تا برای سقوط آماده شویم.سقوطی که قطعا شاهدش هستیم.
آبی هم نکته خوب این فصل بود که به نظرم در آینده قرار است بیشتر بهش پرداخته شود.
البته باید بگم که نثر خیلی خوب داستان این نکات منفی را در خود غرق میکند.
فصل سوم:
خوب این فصل باز هم همان نکات مثبت قبلی را داشت ولی موازی با روایت.
یعنی ببینید شخصیت پردازی این بار به جای اینکه روی همه باشه با روایت جلو رفت و با توجه به اینکه در این فصل تقریبا دو نفر فقط در روایت وجود داشتند،پس شخصیت پردازی هم مربوط به آن دو نفر بود.
توصیف ها نیز در فصل پیشرفت قابل ملاحظه ای داشتند.ولی باز هم زیاد نبودند و ناکافی.البته بلا هم گفتم،توصیف زیاد هم خوبه و هم بد،چون به داستان شما فضا میبخشد و لوکیشنتان را واضح تر میکند.و هم اینکه ممکن است مانند تالکین حوصله خواننده را سر ببرد.
در ادامه باید بگم که اتمسفر خوشبختانه گرمتر شد.
داستان تا الان به شدت کشش داشته و خیلی خوب هم دارد پیش میرود.
نثر هنوز هم گیرا است،به طوری که کلمات خارجی که تقریبا هر فصل در حال افزایش است باز هم در متن تاثیر نمیگذارند.
ولی چیزی که اذیتم میکند قضیه پیرنگ است.
به نظرم نباید اینقدر زود دوباره قدرت ها را میدیدیم.
یا اینکه اینقدر زود اش به خواب میرفت.
البته باید بگم که همه ی اینها بسیار برنامه ریزی شده هستند،برای همین هم هست که این ها در داستان اذیتتان نمیکند.من هم اذیت خاصی نشدم ولی به نظرم گونه ی دیگری بود بهتر بود.
خوبی دیگر این فصل آن حس ترس لحظه ای بود که اش در هنگام ارتباط با مرده داشت.یه حس ترس عجیب بود.یه چیز تازه،ترسی که جای مبارزات را در داستان گرفت و کمی هیجان تزریق کرد.
خوب بود.
بدر ضمن بگویم که از همین الان بنجامین شخصیت مورد علاقه ی من شده،بسیار دوست داشتنی طراحی شده است و امیدوارم که در پایان داستان به شکل تاثیر گذار و اشک بر انگیزی بمیرد.
شخصیت های دیگر نیز به شدت پویا و خوب هستند و خوشبختانه تا کنون کم و کاستی درشان دیده نشده است.
من شخصا دوست دارم این حالت جمع و جور خلوت در داستان حفظ شود.به نظرم جدیدا تعدد شخصیت ها باعث شده است تا خواننده دیگر نتواند با شخصیت ها خوب ارتباط بر قرار کند.این داستان خوبیش همین است دیگر.به جای پرداخت به صد شخصیت،سه شخصیت را خوب پرداخت کرده است.
گرچه یک داستان صد شخصیتی جذابیت های خودش را دارد.
در پایان باید بگم که خودمم کمی باورم نمیشد که قرار است این را بنویسم ولی خوب باید اعتراف کنم که این اثری که رد جلوی شماست،فوقالعاده عالی و پخته شده است.تقریبا نقاط ضعفی درش مشاهده نمیشود و همه چیز خوب است(اگر توصیف را فاکتور بگیریم).
در یک کلام
ارزش خوندن را دارد.بیشتر از حالت عادی.
یا علی
سلام،
اول در مورد نقد ها، اشکالات یا قدرتمندی هایی که من در داستان بهشون از اون دید نگاه کردم ناشی از سلیقه و دانسته هام بوده، خوب بنابر این از شما خواهش میکنم اگه اشکال یا موردی بود که من از قلم انداختم یاد آور بشین.
داستان موهبت برزخی داستانی پر از رنگ که اوایل داستان با رنگ سیاه شروع میشه، رنگ عزا، رنگ ماتم. همونطور که خواننده ها مطلع هستن فصل اول نویسنده به شرح و بسط دنیای شخصیت اصلی اش می پردازه و به مشکلاتی که از شخصیت اصلی داستان انتظار حلش رو میره، که بنظرم اون پسر خاندان فانتوم رو میشه به عنوان خواسته های اصلی دشمنانش از خاندانش متوجه شد، دشمنانی که خواسته شون پی بردن به اسرار این خاندان و نابود کردنشونه، در این فصل میبینیم که نوشته ها پیوستگی خوبی با هم دارن، فصلی با انسجام و یک پارچه، بنظر من اشکالاتی که به این فصل وارده، یه نکته نا مفهوم داشت، بیشتر داستان در شخصیت شخصیت اصلی میگذره و اینکه خواننده رو خیلی در توصیف آزاد میگذاره یعنی شما به عنوان خواننده خیلی کم به خواننده دوم شباهت تصور دارید یعنی به طور کامل وارد دنیای نویسنده نمیشید.
فصل دوم هم تقریبا یه روندی مثل فصل دوم داره به جز اینکه شخصیت اصلی رو بیشتر میشکافه بیشتر در مورد نگرانی هایی که داره بحث میشه. و شخصیت بنجامین به عنوان شخصی که قابل اتکا باشه بیشتر خودش رو نشون میده، مورد بعد دوباره موضوع توصیفات مطرح میشه.
فصل سوم، این فصل هم مثل فصل های قبل همون سیر در مورد شخصیت پردازی طی میشه به اضافه این که در مورد خاندان و نحوه شکل گیری و قدرت مند شدنشون بیشتر ابهامات روشن میشه، اینجا به عقیده من نویسنده از دو جمله برای پیوند بین چند روز استفاده میکنه که مناسب نیست.
اما مورد بعدی که در همه فصل ها وجود داره استفاده از بعضی فعل ها هستن که مشکلشون احتمالا در ویرایش حل میشه.
اما خوبی ها و قدرت های داستان، اول اینکه داستان، داستانیه که با فکر شما باز میکنه جا هایی به شما اختیار میده مثلا در توصیف چهره، مورد بعدی طرز بیان داستانه که با زبانی محکم و انسجام بیان میشه، و این که به فراخور حال شخصیت ها گذر زمان کند یا تند میشه که داستان رو از کسالت در میاره.
یک چیز جالب در باره نحوه بیان داستان به صحنه بر خورد اول در فصل اوله که چطور نویسنده با زبان تلگرافی هم خواننده رو منتظر میذاره و هم مشتاق ترش میکنه.
شخصیت پردازی شخصیت ها هم نباید فراموش بشه که با چه ظرافتی به شخصیت ها شکل میده.
مورد بعدی در مورد خود شخصیت اصلی هست، که با جلو رفتن داستان بهتر میشه درباره اش بحث کرد، چون نویسنده نشون داده به سادگی قابل پیشبینی نیست.
در آخر ما هم مثل بقیه منتظر فصل جدید هستیم و برای نویسنده آرزوی موفقیت داریم.