شاید برای شما هم پیش آمده باشد. مطلبی برای ما فرستادهاید، مثلا این جمله در آن بوده «منم کتابو ورداشتم بردم انداختم توی گنجه قایم کردم.» بعد این جمله شما به این شکل تغییر پیدا کرده است. «من هم کتاب را برداشتم و داخل گنجه قایمش کردم»
بعد از انتشار مطلب، شما پیام زدید و با آرزوی سلامتی برای کسی که این بلا را سر مطلب شما آورده، از او علت را پرسیدهاید.
اول بگویم که هیچ اجباری برای شکسته ننوشتن نیست. همانطور که خیلی از نویسندگان معروف مجلات، یادداشتهای طنز خود را کلا شکسته مینویسند. ولی ما برای این تصمیم که در سایت جیم گرفتیم، چند دلیل داشتیم. دلایلمان را میگوییم، بعد در نظرات در موردش با هم صحبت میکنیم.
- انسان حافظهای دارد از نوع دیداری. وقتی شما شکسته مینویسید، از خط الرسم آشنا با چشم مخاطبتان دور شدهاید و این یعنی، مخاطب برای خواندن مطلب شما باید انرژی بیشتری صرف کند، علاوه بر اینکه سرعت خواندش کم میشود. گاهی هم این شکسته نویسی باعث کژتابی و اخلال در انتقال پیام میشود.
- دلیل دوم این است که شکسته نویسی جایی دارد، مثلا شما قصد دارید در نقل قولها با شکسته نویسی مدل یا حس شخصیت نوشته خود را منتقل کنید. حالا اگر مطلب شما از اول شکسته نوشته شده باشد، شما از این فرصت طلایی محروم هستید.
- سوم اینکه کم کم با ورود گویشها و لهجهها، گاهی متن نا خوانا میشود. مثلا کل مطلب را به لهجه مشهدی نوشتن، فقط خواننده مطلب را به مشکل میاندازد.
یک مثلا میگویم خودتان قضاوت کنید.
** به کنار اون کودک رفتمو دیدم داره گریه میکنه، بهش گفتم چی شده؟ گفت: «مامانمو میخوام...» و دوباره زد زیر گریه.
** به کنار آن کودک رفتم. گریه میکرد. به او گفتم چه شده؟ گفت: «مامانمو میخوام...» و دوباره زد زیر گریه.
در کدام مورد حس بچه بهتر منتقل میشد؟ شما در جمله اول قدرت جمله «مامانمو میخوام» را از دست دادهاید، چون کل متن به همین منوال نوشته شده است.
|| چیزی که مطلب را صمیمی میکند ادبیات مطلب است
بعضی از نویسندهها به این دلیل شکسته مینویسند که فکر میکنند، در غیر این صورت، مطلبشان صمیمی نیست و مخاطب را پس میزند. در جواب این دوستان باید بگویم که این موضوع قطعا اشتباه است و مثال نقض برای این استدلال داستانهای زیبای جلال آل احمد است. ادبیات داستان آنقدر روان است که هیچ وقت از خواندن آن خسته نمیشوی. جملات کوتاه، ادبیات نزدیک به گفتار، به دور از کلمات و اصطلاحاتی که برای گوش غریبه و سنگین باشد. البته که همه این ویژگیها را دارد و شکستهنویسی ندارد.
شما با استفاده از ادبیات میتوانید نوشته خود را صمیمی، جذاب، خواندنی و پر از احساس کنید.
یک مثال ساده میزنم. به جمله «من امروز به بازار رفتم» دقت کنید. ساختار جمله آنقدر کهنه و تکراری است که فکر میکنید این جمله از سالهای اول ابتدایی تا الان جلوی چشم شما بوده. کافی است ده دقیقه به یک متنِ پر از امثال این جمله نگاه کنید تا حالتان از خواندن هر نوشتهای بهم بخورد.
حالا من با نزدیک کردن ادبیات همان جمله به گفتار، اصطلاحا از آن «آشنایی زدایی» میکنم. کافی است بنویسم «امروز رفتم بازار». این چیزی است که خواننده مطلب به جمله اول ترجیح میدهد. البته کار من در مبتدیترین سطح (و شاید زیر آن) انجام شد. شاید کسی که دارد یک داستان مینویسد و میخواهد از زبان یک آدم عشق خرید این جمله را نقل کند بنویسد: «امروز بهترین لباسم را پوشیدم و به دیدن بازار عزیزم رفتم.»
در مجموع راههای زیادی برای آشنایی زدایی از متن وجود دارد. نزدیک کردن زبان نوشته به گفتار، استفاده از اصطلاحات و کلمات زبان محاوره یک صنف خاص یا مردم کف خیابان، کوتاه کردن جملات و خیلی چیزهای دیگر که من یاد ندارم و شما قرار است در نظرات به آن اشاره کنید.
|| این هم یک مسابقه
متن زیر را به سلیقه خودتان آشنایی زدایی کنید و ادبیات آن را به یک ادبیات جوان پسند تغییر دهید و از شکسته نویسی هم جدا خودداری کنید. (متن خودتان را در قسمت کامنتها بنویسید)
«امروز تصمیم بر آن شد که به حیاط برویم. در آنجا یک درخت سیب پر محصول وجود دارد. قصد کردیم تا یک نفر از کارمندان مجموعه را به بالای پشت بام بفرستیم تا همه سیبها را بچیند و به داخل دفتر انتقال دهد. بعد از بررسی شرایط و صحبت با دیگر همکاران، محمد به عنوان گزینه اصلح انتخاب گردید...»
ميشه يكم در مورد اين مبحث شكسته نويسي و آشنايي زدايي بيشتر صحبت كنيد؟؟؟؟
زياد چيز خاصي دستگيرم نشد!!!!
.
.
.
.
.
.
«امروز تصمیم بر آن شد که به حیاط برویم. در آنجا یک درخت سیب پر محصول وجود دارد. قصد کردیم تا یک نفر از کارمندان مجموعه را به بالای پشت بام بفرستیم تا همه سیبها را بچیند و به داخل دفتر انتقال دهد. بعد از بررسی شرایط و صحبت با دیگر همکاران، محمد به عنوان گزینه اصلح انتخاب گردید...»
جايزه هم داره مسابقه؟؟؟؟؟
با تمام احتراماتی که برای شما قائلم،
مخالفم.