موضوع اولین پاتوقمان را انتخاب سوژه قرار دادیم. جایی که تقریبا همه چیز از آنجا شروع میشود. یک سوژه به ذهن ما میآید و بعدش بوم... درباره آن یک یادداشت یا گزارش یا داستان یا هر چیز دیگری که دوست داشته باشیم، مینویسیم تا دیگران را هم در احساسات، تفکرات و دانستههای خودمان شریک کنیم.
اما سوژهها از کجا میآیند؟!
برای پیدا کردن سوژه لازم نیست جای خاصی برویم. فقط کافی است چشم و گوشمان را باز کنیم و به علاقهمندیهایمان توجه کنیم. مطالب رسانهها را دانبال کنیم و این سوال را از خودمان بپرسیم که چرا این اتفاق افتاده است؟ مثلا وقتی کریس رونالدو در جام جهانی کنار سرش را تیغ میزند، بپرسیم چرا؟! و بعدش «حمایت ورزشکاران از کودکان سرطانی» میشود سوژهای که خیلیها درباره آن نوشتند.
گاهی هم برای پیدا کردن سوژه باید تغییرات دور و برمان را به خوبی نگاه کنیم و آنها را مسلم و طبیعی ندانیم. فرض کنید چند روزی است که متوجه شدهاید گربههای محلهتان گم و گور شدهاند و این موضوع مصادف شده با افتتاح یک همبرگر فروشی در محله شما. بقیهاش را نمیگویم فقط توصیه میکنم از هر جایی همبرگر نخرید.
پس به همین راحتی، میشود سوژه پیدا کرد. علاوه بر اینها نشستن پای حرف مردم در مدرسه، کوچه، مترو و هر جایی که تصورش را بکنید، همیشه الهام بخش بسیاری از سوژههای جذاب بوده است.
در پایان این نکته را هم بگویم که سعی نکنید همیشه به دنبال سوژههای منفی و نابههنجار باشید، چرا که پیدا کردن یک سوژه مثبت به مراتب کار ارزشمندتری است و تاثیرات بهتری هم در خود شما و خوانندگان مطالبتان ایجاد میکند.
چطور بفهمیم که سوژهای که پیدا کردیم مناسب است یا نه؟!
من چندتا پیشنهاد دارم. اول برای خودمان مشخص کنیم که قرار است برای چه کسانی بنویسیم. اگر خوانندگان مطلب ما نوجوانان و جوانان سایت جیم هستند، نوشتن از مراحل انتخاب دندان مصنوعی، یک جور جک به نظر میرسد! در حالی که برای مخاطب پا به سن گذاشته یک نیاز است. پس مخاطبمان را بشناسیم و در مورد هر سوژه این سوالات را از خودمان بپرسیم.
- چند نفر را تحت تاثیر قرار میدهد. (دربرگیری)
- چقدر آنها را متاثر میکند. (یعنی کیفیت هم به اندازه کمیت مهم است)
- آیا سوژه من دارای جذابیتهایی مثل شهرت، شگفتی و استثنا، بزرگی و کثرت، مجاورت معنوی و فیزیکی، برخورد و مانند اینها هست؟
مثلا نوشتن از طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی قطعا دارای ارزش شهرت است. یا نوشتن از کودکی با قابلیت آهنربایی، شگفتی و استثناست. گفتن از اختلاسی به رقم 3 هزار میلیارد دارای ارزش بزرگی و کثرت است و نوشتن از کشتار مسلمانان عراق، برای ما که مسلمان هستیم یک جور حس مجاورت معنوی ایجاد میکند. از این مثالها زیاد است، مثلا گفتن از یک مسابقه فوتبال و حواشی آن ارزش برخورد دارد، یعنی هیجان و حادثه که برای خواننده جذاب است.
خلاصه بعد از اینکه در ذهنمان به این سوالها پاسخ دادیم، با توجه به اینکه یک سوژه از چند جنبه دارای جذابیت باشد و به درد خواننده ما بخورد یا نه؟ میتوان تصمیم گرفت که در موردش بنویسیم یا ننویسم.
یک نکته مهم اینکه، شما برای نوشتن پیرامون یک سوژه همیشه باید مد نظر داشته باشید که چقدر به آن دسترسی دارید. مثلا برای شما امکان نوشتن از شرایط بروبچههای ناسا هنگام نهار، کمی بعید است.
حالا نوبت شماست...
اگر شما هم در انتخاب سوژه راهکار و فن خاصی بلد هستید و تجربهای دارید با ما به اشتراک بگذارید. همچنین اگر علاقهمند به یک تمرین کارگاهی هستید، یک سوژه بگویید و از آن دفاع کنید که چرا مناسب نوشته شدن است.
شیطنت سوژه من
همه تو وجودشون شیطنتو دارن
و میدونن چجوریه
بعضی ها زیاده روی میکنن مثل این داستانه
یه شیطونی بود که خیلی شیطنت میکرد از شیطنت زیاد دیگه شیطون نبود ، فقط تنها بود
یا بعضی ها درست استفاده میکنن همون داستان بالا اما این مدلی
یه شیطونی بودبه جا شطینت میکرد از شیطنت به جا دیگه تنها نبود ، فقط شیطون بود
سخته یجورایی
میخواستم این تایپیکه بیاد بالا و خو هر چقدر فکر کردم دیدم برای شیطنت میتونم توضیح بیارم و این شد که اینو نوشتم:دی
موضوع یا سوژه .
سوژه همان اندیشه اولیه ونطفه آغازین است. جرقه ی درذهن نویسنده که حالت کشف والهام دارد. به عبارت دیگر موضوع ، همان رشته ای است که ازآغازتاپایان نوشته حضوردارد وامتدادمی یابد. دیگر عناصر و مصالح نوشته مانند دانه های تسبیحی هستند که دراین رشته کشیده می شوند تانتیجه نهایی مورد نظرنویسنده به دست بیاید.
درواقع موضوع، جمله ای است که چکیده تمام مقاله است ومقاله، بسط وگسترش یافته ی همان جمله است. چنان که یک جمله می تواند توضیح وشرح یک کلمه باشد. مثلاکلمه ی « آوارگی » موضوع مقاله شماست. شماپیرامون آن چندین صفحه اظهارنظرواستدلال می کنید. می توان چکیده مقاله شمارادریک جمله بیان کردوگفت: آوارگی چنین پیامد های منفی یامثبت دارد.
یافتن سوژه
یافتن موضوع بکرومناسب ازدغدغه های همیشگی نویسند گان وهنرمندان است. نویسنده حرفه ای کارخودرا بایافتن موضوع مورد علاقه ی خود آغاز می کند. برای یافتن موضوع یاسوژه باید ذهن حساس وتأثیرپذیروهمیشه فعال داشته باشیم. باداشتن ذهن تربیت یافته وخلاق ، همیشه می توانیم موضوعات بکروجذاب رابه دست آوریم . می توانیم ازهرحادثه ای برای پیداکردن سوژه های تازه استفاده کنیم. پس بگذارید هرروزبرای شماآبستن الهام، اندیشه وتخیلات تازه وجالب باشد.
ذهن نویسنده بایدهمیشه آماده دریافت موضوعات جدید باشد. آدم های زیادی برلب جوی نشسته اند وعبورآب جاری را تماشا کرده اند اماتنها حافظ به کشفی رسیده است:
برلب جوی نشین وگذرعمرببین
کین اشارت زجهان گذران مارا بس چه کسی ازما افتادن میوه های رسیده ، ازدرخت راتماشا نکرده است؟ این ذهن آماده وخلاق نیوتن بود که ازافتادن یک سیب ازدرخت ، قانون جاذبه ی زمین را کشف کرد.
نویسنده بایدهمیشه وهمه جا نویسنده باشد. بادید دقیق وچشمان تیزبه جامعه، طبیعت و هستی و... خیره شود. اندیشه های آنی وفرّاررا دردفترچه ای به بند بکشد. ودرزمان مناسب ازآن ها استفاده کند.
دراطراف ما موضوعات بسیاری برای نوشتن وجوددارد. ذهن مامعمولاآماده ی پذیرش آن ها نیست. وقتی ذهن به چیزی عادت کرد درواقع دیگرآن چیزرانمی بیند. برای همین است که خاطرات وچشم دید های کودکی ما تاآخرعمرمان فراموش نمی شوند. چون آن هارا بار اول می بینیم وهنوزبه آن ها عادت نکرده ایم. درجای که سال ها زندگی کرده ایم هیچ چیزجدیدی به چشم ما نمی آید. مولانا خوب این مضمون را بیان کرده است:
آب کم جو، تشنگی آوربه دست
تاببارد آبت ازبالاوپست
هنر، یعنی دیدن چیزهای تازه. چنان که برخی ا زصاحب نظران هنررا چنین تعریف کرده اند: « هنر، دیدن چیزهای است که دیگران نمی بینند وسپس بیان آن ها به شکلی که دیگران هم بتوانند آن چیزهاراببینند.»
برای یافتن سوژه های تازه باید:
1- برداشت ها، تعریف ها وذهنیت خودمان رانسبت به هستی وزندگی تغییربدهیم . زندگی وهستی آن چیزی نیست که ما به درک ودیدن و دریافت آن عادت کرده ایم. هستی و زندگی
هرلحظه وهرآن درحال دگرگونی وشدن است. به گفته ی مولانا:
هرزمان نومی شود دنیا وما
بی خبرازنوشدن اندربقا
هرزمان نوصورتی ونوجمال
تازنودیدن فرومی رد ملال
2- اندوختن تجربه های زندگی. دوگروه ازانسان ها زندگی را به درستی درک نمی کنند؛ یکی کسانی که اززندگی فا صله می گیرند ودرکناروگوشه های زندگی عمر می گذرانند. آن ها به تنهایی وانزوا پناه می برند. دیگری انسان های که درمتن زندگی غرق می شوند. آن ها ازفهم ودرک معنای زندگی عاجز می مانند. زیرا نمی دانند که چکارمی کنند.
کسی می تواند اززندگی، تجربه ذخیره کند که بادیگران ومانند دیگران زندگی کند ودرعین حال درآن غرق نشود. هرچند گاهی لازم است اززندگی فاصله بگیرد وبه تماشا ومطالعه آن بپردازد. زندگی آگاهانه، عمیق وکیفی می تواند برای شما تجربه های ارزشمندی به ارمغان بیاورد. جماعت گرایی وخلوت گزینی هردوبرای نویسنده لازم است، به این شرط که هردو آگاهانه باشد.
این شعرسهراب سپهری را شاید شما نیز خوانده باشید:
من نمی دانم که چرامی گویند اسب حیوان نجیبی است
و کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست؟
گل شبدرچه کم ازلاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست، جوردیگر باید دید...
3- مطالعه ی کتاب های جدید، ارتباط بادوستان تازه، خصوصا باافراد باتجربه وسردوگرم چشیده برای نویسنده بسیارمفید ولازم است.
4- خواندن دائم ونوشتن همیشگی وبرنامه ریزی شده می تواند استعداد نویسنده رادرجنبه های مختلف تعالی ببخشد. اماتأکیدبرخواندن ونوشتن بابرنامه وکیفی وحرفه ای می باشد.
مناسب ترین منبع برای یافتن موضوع، زندگی اجتماعی است که هرروزپذیرای فراز وفرود های بسیاری است. ازتجربه های تلخ وشیرین خودودیگران درزندگی، واندیشه هاواحساسات خویش برای یافتن موضوع مناسب می توانیم یاری بگیریم.
ویژگی های یک سوژه خوب
اکنون خصوصیات یک سوژه یاموضوع خوب رافهرست می کنم:
1- ساده وروشن باشد و به قول معروف
جامعیت ومانعیت داشته باشد. مطلب ازنقطه ای
آغاز شود که دروازه موضوع باشد. مطالب خارج ازموضوع نباید واردموضوع شود. حدومرزمشخص وتعریف شده ای داشته باشد. وبه روشنی ازموضوعات مشابه خودش جداگردد.
2- سوژه باید قابل گسترش باشد. نویسنده بتواندآن رابسط وگسترش بدهد.
3- تازه وبکر باشد. نویسنده باید به زندگی چون رود خانه ای پایان ناپذیرنگاه کند. رودخانه ای که ازعمق زمین می جوشد وهمیشه تازه است. وهرگزکسی نمی تواند درآن دوبار شناکند. به گفته ی بزرگمهر: همه چیزرا همگان دانند وهمگان هنوزازمادرزایده نشده اند. باید به هرچیزی بااین نظرنگاه کنیم که درآن چیز، جنبه ای تازه وبیان ناشده ای وجودداردکه ما باید آن را کشف کنیم.
از طرفی امروزه سوژه ی که کاملا بکر باشد کم پیدا می شود. هرموضوعی راکه شما پیدا کنید، آن رادیگران پیش ازشماکارکرده اند. باکی نیست. اگرمابه آن موضوع بادید تازه بنگریم وزاویه ی دید ما نوباشد ونیزآن راباپرداخت تازه وبیان نوارائه بدهیم درواقع موضوع تازه ای رابه خواننده ومخاطب خودمان ارائه داده ایم. دراین صورت مقاله ی ماتازگی وجذابیت یک سوژه تازه رابرای خواننده خواهدداشت.
4- سوژه بایددرحیطه آگاهی ودانش نویسنده باشد.
نویسنده آن رادرذهن خود، حلاجی کرده وازمسیراحساسی آن عبورکرده باشد. داشتن اطلات لازم وکافی وتسلط برموضوع ازشرائط یک سوژه خوب وقابل گسترش است. معلومات درباره سابقه موضوع وکارهای دیگری که درباره آن موضوع انجام گرفته است، به نویسنده کمک می کند تادرباره موضوع ، زاویه جدیدی پیداکند ومطالب دیگران را تکرارنکند.
5- سوژه باید موردتوجه وعلاقه ی خواننده قراربگیرد ودرارتباط با ابعادروحی وروانی انسان باشد.
خواننده بتواند به راحتی باموضوع ارتباط فکری وعاطفی برقرارکند. اگرشمایک سوژه مرده را انتخاب کنید، سوژه ای که به یکی از گرفتاری های زمانه ی ما ویاهمنوعان ما ارتباط پیدا نمی کند ویابه هرنحوی چیزی به خوا ننده نمی آموزد که به کارزندگی او بخورد،البته که مورد استقبال خواننده قرارنخواهدگرفت. هم چنین است اگرسوژه شما به مسائل خصوصی وشخصی افراد یاگروه های خاص مربوط باشدودائره ی تنگ ومحدودی رادربر بگیرد، مخاطبان اندکی خواهدداشت. هرچه موضوع عام تروانسانی ترباشد، خوانندگان بیشتری مایل به خواندن آن خواهند شد.
6- سوژه باید که باورپذیر باشد. نویسنده بتواندبااستدلال ودادن نظم معقول، آن رابرای خواننده قابل قبول سازد.
7- سوژه باید که موردعلاقه نویسنده نیزباشدوتأثیرفکری وعاطفی برخوداوگذاشته باشد.
مادام که سوژه برخود نویسنده تأثیرنکرده باشد، نمی تواند نوشته ی پرشور، دل نشین ، احساس برانگیز و تأثیرگذار بوجود بیاورد. زیرا نویسنده درکارخودتلاش می کند تاچیزی راازاندیشه واحساس خودبرای خواننده انتقال دهد. چنان چه خوداو آن مضمون رانچشیده باشدوازآن تأثیرنپذیرفته باشد، نمی تواند بردیگری تأثیربگذارد. دراین صورت نوشته حالت مکانیکی وخشک و بی روح پیدا می کند.
نویسنده: سید اسحاق شجاعی
منبع: سایت روزنامه چراغ با برداشتی آزاد احمد سپنتامهر
باید بگم که پارامتر هایی که در اینجا در مورد سوژه مطرح شد به درد خیلیا میخوره.
یکی ازمهم ترین قسمت های داستان ایده نویسیه.
در واقع این ها کمک میکنند تا شما تنه ی اصلی داستانتون رو خوب بنویسید که همین باعث میشه سایر قسمت های داستانتون هم بهتر شه!
جدی میگم.
در ضمن بنده یه نکته در موردایده که خیلی کمکم کرد اینه:
اول و آخر کارو مشخص کن! خیلی مهمه
منبعش:caffecinema.com/new
ر مورد پیکسار بوداینش خیلی خوببود.