با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
یک هفته تحمل بسی دشوار است
راستی دوستای هنری کی وارد ماجرا میشن
هستن ولی نه به این زودی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام این قدرتی که هنری داره زخما رو درمان میکنه چرا نتونسته زخم قلبشو درمان کنه که دیگه نیاز به دارو نداشته باشه؟
سلام
دلیل درمان نشدن زخم قلبش هم یه معمای جدایی هست برای خودش که پیدا کردن جوابش دیگه کار شماست!
درسته گفتیم حال هنری رو بگیر ولی نه اینکه راه و بی راه همش بی هوشش کنی حالا باید دو سه هفته منتظر بشیم شازده افتخار بدن بهوش بیان
تو که می دونی این قلبش یکی در میون میزنه دکیشم زندونه چرا مواظبش نبودی خودشو دربو داغون نکنه مگه نمی دونی یه ملت چشم براشن طرفداراش از روحانیم بیشترن
هنری هر بار بیهوش میشه یا میمیره دوباره قویتر برمیگرده
انگار روحش ر تمرین میدن و قوی میشه اما بیدار میشه چیزی یادش نمیاد
فصل فوق العاده و بازهم جای حساس تموم شد, فقط اینکه بئاتریس گفت نسبت خونی با نودلها داره؟ یعنی یا پدر یا مادرش از نژاد نودلها هستن؟؟؟ یا اینکه جفتشون؟؟؟؟!!!!
واینکه اون مهاجم انقدر مهارت داشت ک هیچکس متوجه اش نشد!!!!!
فصل فوق العاده و بازهم جای حساس تموم شد, فقط اینکه بئاتریس گفت نسبت خونی با نودلها داره؟ یعنی یا پدر یا مادرش از نژاد نودلها هستن؟؟؟ یا اینکه جفتشون؟؟؟؟!!!!
واینکه اون مهاجم انقدر مهارت داشت ک هیچکس متوجه اش نشد!!!!!
نکته ظریفی رو دیدی که خیلی ها ندیدن شاید جزو 3 نکته مهمی بود که توی این فصل قصد داشتم به خواننده ها نشون بدم اما فقط شما تا اینجا فهمیدین!
توی فصل های مختلف اینطور نکات جا داده شده که بعضی هاشون رو اصلا اشاره بهش نمیشه توی تاپیک حالا یا سرسری میگذرن یا اینکه متوجه نمیشن نکتش رو!
نه مهاجم احتمالا زخم عمیقی برنداشته بود و وقت روی زمین بوده فکر کردن که مرده و محلش ندادن
منم توجه کرده بودم نسبت خونی با نودل ها رو ولی جوابش مسلما اسپویله نپرسیدم 🙂
فصل باحالی بود
وضع آرماندو وقتی شمشیرو تو شکم هنری دید خیلی عالی بود
ففط اگه هنری یه دو دقیقه صبر میکرد بعد قاطی میکرد بهتر بود
موقع دفن کردن بیدار میشد بقیه سکته کامل میکردن.
سلام خسته نباشی کتاب خوبیه ایشالله این گنگی هایی که توش هست هم رفع میشه اول بار فکر کردم ایناش ميترکونه هنريا ولی اینجور که معلومه کسی حریفش نيس
نه مهاجم احتمالا زخم عمیقی برنداشته بود و وقت روی زمین بوده فکر کردن که مرده و محلش ندادن
سلام من فکر کردم هدفش هنری بوده و به اون حمله کرده آخه خیلی عجیب بود که بیاد اونو بکشه جلوی چشم هم گروهیاش خب این مثل خودکشیه با این کارش خیلی راحت توسط هم گروهیای هنری کشته میشد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل فوق العاده و بازهم جای حساس تموم شد, فقط اینکه بئاتریس گفت نسبت خونی با نودلها داره؟ یعنی یا پدر یا مادرش از نژاد نودلها هستن؟؟؟ یا اینکه جفتشون؟؟؟؟!!!!
واینکه اون مهاجم انقدر مهارت داشت ک هیچکس متوجه اش نشد!!!!!
سلام فکر نکنم جفتشون باشن چون اگه بودن الآن بئاتریس کاملا مثل نودل ها بود و دیگه لازم نبود به هنری بگه که با نودل ها نسبت خونی داره
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اگه بئاتریس با نودل ها نسبت خونی داره پس یعنی به خاطر همینه که نمی تونه جادو بکنه پس چرا ضد جادو نیست و اون انرژی جادویی که از طرف هنری بود اذیتش میکرد و بهش فشار وارد میکرد؟
سلام من فکر کردم هدفش هنری بوده و به اون حمله کرده آخه خیلی عجیب بود که بیاد اونو بکشه جلوی چشم هم گروهیاش خب این مثل خودکشیه با این کارش خیلی راحت توسط هم گروهیای هنری کشته میشد- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام فکر نکنم جفتشون باشن چون اگه بودن الآن بئاتریس کاملا مثل نودل ها بود و دیگه لازم نبود به هنری بگه که با نودل ها نسبت خونی داره
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اگه بئاتریس با نودل ها نسبت خونی داره پس یعنی به خاطر همینه که نمی تونه جادو بکنه پس چرا ضد جادو نیست و اون انرژی جادویی که از طرف هنری بود اذیتش میکرد و بهش فشار وارد میکرد؟
در ادامه همه چیز رو متوجه خواهید شد
نکته ظریفی رو دیدی که خیلی ها ندیدن شاید جزو 3 نکته مهمی بود که توی این فصل قصد داشتم به خواننده ها نشون بدم اما فقط شما تا اینجا فهمیدین!
توی فصل های مختلف اینطور نکات جا داده شده که بعضی هاشون رو اصلا اشاره بهش نمیشه توی تاپیک حالا یا سرسری میگذرن یا اینکه متوجه نمیشن نکتش رو!نه مهاجم احتمالا زخم عمیقی برنداشته بود و وقت روی زمین بوده فکر کردن که مرده و محلش ندادن
خب چرا هنری؟؟؟ مهاجم چرا بین اونها هنری رو انتخاب کرد؟؟ یعنی هویت هنری رو میدونست؟ یا دلیل دیگه ای داشته؟ :39:
امید جان توی وبلاگت فقط کتاب اول هستش فصل های کتاب دوم نیست
اگه فصل های جدیدت رو اونجا بزاری عالی میشه
یکی مث من که وقت زیادی نداره تو سایت فعالیت کنه که امتیاز جم کنه راحت میتونه اونجا دانلود کنه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یا حداقل مث قبل فصل های جدیدت رو تو دریم رایز بزار
یکی مث من از اونجا با داستانت اشنا شدم اومدم تو این سایت
فوق العاده.تنها کلمه ای که میشه برای این فصل بکار برد.این فصل هم نکته های جالبی داشت.شاهزاده بنده خدا شکست عشقی بدی خورد.هنری چطور صاحب نیروی جادویی شد.البته این میتونه توضیحی برای سرعت درمان عجیبش باشه.راستی من قبلا گفتم که با لورتگا هنری ضد جادو میشه اما بعضیا گفتن نه این مخصوص نودل هاست اما حالا دیدیم با تمرین ضد جادو میشه.مبارزه هم جالب بود نمیدونم چرا نودل ها منو یاد وایکینگا میندازن تو مبارزه.اونا هم یه جنون خاصی تو مبارزه داشتن.اما این دفعه فک نکنم به سنون نیاز باشه با استراحت خوب بشه اما وقت و انرژی میخواد چون خودت تو کتاب گفتی میتونست احساس کنه زخم داره بسته میشه اما کند و انرژی بره.اما یه نکته چرا وقتی به قلبش فشار میاد اون طور دیوونه میشه قدرت و سرعتش زیاد میشه بعد از هوش میره.در کل این نکته هایی بود که به ذهنم رسید راجب قلب بیمار هنری هم شاید دلیلش این باشه که بدون آموزش کنترل بدنش به دست نیمه جنش افتاده و تو اون حالت زخمی شده با این که رو قدرتش کنترل نداشته.درکل نمیشه نظر قطعی داد.در کل ممنون بابت فصل خوبی که تحویلمون دادی با همین فرمون برو جلو یا علی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال ذهنمو مشغول کرده اینکه....آقا این اسمارو از کجا آوردی نمیدونم آیتاش جیلا بئاتریس شوگا زاک و...همشون من درآودیه یا چی
خب چرا هنری؟؟؟ مهاجم چرا بین اونها هنری رو انتخاب کرد؟؟ یعنی هویت هنری رو میدونست؟ یا دلیل دیگه ای داشته؟ :39:
سلام
نه دلیل خاصی نداشت هنری وقتی عقب عقب رفت از بقیه جدا شد و دیگه حواسشم به خودش نبود اون طرفم از فرصت استفاده کرد
امید جان توی وبلاگت فقط کتاب اول هستش فصل های کتاب دوم نیست
اگه فصل های جدیدت رو اونجا بزاری عالی میشه
یکی مث من که وقت زیادی نداره تو سایت فعالیت کنه که امتیاز جم کنه راحت میتونه اونجا دانلود کنه- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یا حداقل مث قبل فصل های جدیدت رو تو دریم رایز بزار
یکی مث من از اونجا با داستانت اشنا شدم اومدم تو این سایت
سلام
اره وقت نکردم به اونیکه توی وبلاگمه رسیدگی کنم یکم وقت بره ولی ایشاا... تا چند روز اینده کتاب دوم رو هم توش قرار میدم.
دریم رایز مگه فرومش درست شد؟ یادمه اومده بود بالا فرومش ولی نمی شد پست ارسال کرد داخلش الان درست شده؟
هوم اگه درست شده پس بیام اونجا هم فصل ها رو بزارم.
اما اگه الان فصل رو نیاز دارید پیام خصصوصی بدید نهایتا چند ساعت بعد فصل رو براتون ارسالش میکنم
دوستان کسی میتونه کتاب رو توی پایونیر لایف اپلود کنه؟ اکانت خودم اخراج زده توش اگر کسی میتونه بزاره کتاب رو توی پایونیر لایف خوشحال میشم کمکی بکنه اما و چیزای پست اول رو تغییر نده لطفا.
فوق العاده.تنها کلمه ای که میشه برای این فصل بکار برد.این فصل هم نکته های جالبی داشت.شاهزاده بنده خدا شکست عشقی بدی خورد.هنری چطور صاحب نیروی جادویی شد.البته این میتونه توضیحی برای سرعت درمان عجیبش باشه.راستی من قبلا گفتم که با لورتگا هنری ضد جادو میشه اما بعضیا گفتن نه این مخصوص نودل هاست اما حالا دیدیم با تمرین ضد جادو میشه.مبارزه هم جالب بود نمیدونم چرا نودل ها منو یاد وایکینگا میندازن تو مبارزه.اونا هم یه جنون خاصی تو مبارزه داشتن.اما این دفعه فک نکنم به سنون نیاز باشه با استراحت خوب بشه اما وقت و انرژی میخواد چون خودت تو کتاب گفتی میتونست احساس کنه زخم داره بسته میشه اما کند و انرژی بره.اما یه نکته چرا وقتی به قلبش فشار میاد اون طور دیوونه میشه قدرت و سرعتش زیاد میشه بعد از هوش میره.در کل این نکته هایی بود که به ذهنم رسید راجب قلب بیمار هنری هم شاید دلیلش این باشه که بدون آموزش کنترل بدنش به دست نیمه جنش افتاده و تو اون حالت زخمی شده با این که رو قدرتش کنترل نداشته.درکل نمیشه نظر قطعی داد.در کل ممنون بابت فصل خوبی که تحویلمون دادی با همین فرمون برو جلو یا علی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال ذهنمو مشغول کرده اینکه....آقا این اسمارو از کجا آوردی نمیدونم آیتاش جیلا بئاتریس شوگا زاک و...همشون من درآودیه یا چی
مرسی نظر لطفته.
نکات زیادی بود خوبه که اینقدر با دقت میخونی .
نظر خودت چیه به نظرت اینا اسم واقعیه؟
نه همه من دراوردیه بجز ایتاش که یکی از دوستان سایت گفت به معنای ماه سفیده توی زبان ترکیه خودم نمدونم ولی از تلفظش خوشم اومد گذاشتمش.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب اومدم یه خبر بدم که دوستان نگن امید بی معرفت خبر نداد و خبری ازش نیست
حقیقت امر اینکه به خاطر کار مجبور به جابجایی و نقل مکان به خونه ای شدم که اصلا نت نداره گوشیم هم از این ساده نفتی هاست که چراغ قوه داره و نت بی نت.
توی این مدت فقط از توی شرکت به نت دسترس دارم و نمیدونم میتونم از اونجا فصل ها رو براتون اپلود کنم یا نه اگر شد که عالیه اگر نشد دیگه همینجا از همگیتون معذرت خواهی میکنم.
اما نگران نباشید فصل ها رو به سرعت مینویسم و جلو میبرم و اگر زمانی به نت دسترسی پیدا کردم به سرعت همه رو اپلود میکنم اگر نشد اینجا اپلود کنم به هر دلیلی سایت خراب شد یا هر چیز دیگه ای میتونید از وبلاگم پیگیر داستان باشید. توی امضا و توی پست اول داستان ادرس وبلاگم هست اگر حفظ نکردین اسم امید مرادپور رو توی گوگل سرچ کنید راحت پیداش میکنید.
با ارزوی موفقیت
یا علی