با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
شب یلدا سورپرایزمون کن
شب یلدا من کادوی تولدم رو می خوام
حتی اگه دو صفحه باشه
می شه یکی بگه محافظ ملکه مرده یا نه- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دیروز یه بار دیگه خوندمش
اخرشم دوباره حرسم و در اورد
من می خوام بدونم چه بلای سرشون اومد
سلام
بعد از مدت تقریبا دو هفته ای که از اخرین پستم میگذره امدم، ببخشید اینجا نبودم برای بازسازی و اینا رفته بودیم کرمانشاه ، انشاا... همه دست به دست هم بدیم تا به رنج هم وطنامون پایان بدیم.
و اما داستان
خخخ اخ اخ نودل محافظ ملکه چه شود! اون نودل خیلی خاصه حتی توی گارد ویژه نودل ها اون یه مورد استثناییه ولی داستان اون رو نمتونم فعلا لو بدم برنامه هست براش ! مرسی که خوندی و اومدی بیان کردی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ی فایل کلی بزاری بدنیستا
سلام چشم عزیز جان از جلد یک به زودی یه فایل کلی میزارم برای ملت که بخونن
تشکر بابت نظر
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام دوست عزیزتازه کتاب اول رو خوندم و خواستم نظرم رو برات بگم.
اول از همه و مهمتر از همه اینکه شاید شاید بهتر بود به جای جن، از یه موجود دیگه حتی چیزی که ما نشناسیم استفاده میکردی. برای این میگم که چون ما از جن یه سری تصورات پیش فرض داریم. مثلا "جن بو داده" یا "مثل جن ظاهر شد". اما تو داستان با حرکت و جابجایی شخصیتهای داستان, حداقل نه دورگهها, بصورت انسانی یا اینکه سوار اسب بشن و حرکت کنن، یا نتونن یه نفرو با خودشون انتقال بدهند، باعث میشه مدام ذهن من خواننده با تصورات سابق خودش در حال جنگ باشه.
شاید برای من باز به همون دلیل، اینکه یه جن کامل مثلا سوار ماشین لامبورگینی بشه و تو شهر بچرخه و با سرعت خیلی زیاد حرکت کنه و بعد ترمز شدید کنه و ترمز لامبورگینی ای بی اس نداشته باشه و چرخهاش قفل بشه و صدا کنه و همراهش بیدار شه، باورش مشکله. شاید به روشهای خیلی راحتتری میتونستی طرف رو بیدار کنی. مثلا ماشین تو چاله بیفته، البته فکر نکنم جادههاشون مثل ایران چاله داشته باشه ولی اینکه مثلا وارد یه راه خاکی متروکه بشن
یا اینکه طرف تیر به نزدیکی قلبش خورده، ولی درمانش از طریق روشهای اجنه موقتی باشه و مثلا دارو بهش بدن که خوب بشه ولی برای یه مدت زمان کوتاه. یعنی گلوله هنوز اونتو هستش، درش نیاوردن، قسمت آسیب دیده رو با یه جوری مثلا چسب چسبوندن که چسبه دوباره باز میشه. البته هست که اگه کسی که جادو کرده مثلا بمیره جادوش باطل بشه.
ولی انصافا در مورد دو رگهها و اتفاقات دور و برشون و مرموز بودن اتفاقات خیلی خوب بود. یه چیز دیگه هم که یادم اومد اونجا که رفته بودن زاک رو برگردونن، اونجا که با غوله درگیر شدن و بعد معلوم شد فرمانده زاک هست قبلش من حدس زدم که زاکه ولی دو مرتبه اگه اشتباه نکنم نوشته بودی دستهاش رو بصورت صلیب باز کرده بود که من گفتم اون که یه دست نداشت البته نگفته بودی دستش از کجا قطع بود از کتف از بازو از آرنج از مچ.
نکته دیگه اینکه وقتی داستان بصورت دانای کل نوشته میشه، سعی میشه فصل به فصل محیط یا موضوع عوض بشه و شاید در فصلهای انتهای داستان موضوعات مختلف داستان در یک فصل بیاد. یعنی وقتی تو اردوگاه تمرین هستی کل فصل اونجاست یه دفعه وسط فصل برنگردی پیش دوستان مدرسه و سوزان
بقیه موارد خوب بود و باید بهت آفرین گفت
البته این نظر من بود. امیدوارم که با پشتکار بیشتر داستان فوقالعادهای بنویسی و ما رو از خوندنش محروم نکنی
البته ببخشید که بیشتر انتقاد بود.
موفق و پیروز باشی
بای تیل های
عالی بود واقعا لذت بردم دقت خیلی خوبی داشتی !
و البته در باره چیزایی که فرمودین خب بله جن ها موجودات اشنایی هستن که یه دید و دهنیت در بارشون داریم ولی همیشه دلیل نمیشه اون ذهنیته رو توی داستان وارد کنیم، مثلا میگم شما گفتین انتقال و جابجایی یه نفر درسته؟ خب اینجوری هم داریم ولی نه توسط هر کسی اگر دقت کرده باشی دنیایی که من برای اجنه تصور کردم و ساختم چند مدل افراد دارن یه سری ها جنگجوی فیزیکی هستن مثل بئاتریس مثل زاک مثل جلدا ولی یه سری دیگه هستن که بهشون میگن رابط رابط ها جنگجوهای فیزیکی نیستن افرادین که توسط استاتید معبد اموزش میبینن و بر قدرت جادوییشون تکیه میکنن و میتونن افراد رو منتقل کنن البته این رو که گفتی سوار اسب بشنو برن خیلی زایس من باش مخالفم چون نمیشه یه نفر زارتی بلند شه شونصد نفر رو منتقل کنه به یه نقطه دور که مثلا دیگه اسب نیاز نشه پس کحدودیت های افراد چی میشه چالش های داستان چی؟ ماجرا های بین راه!! برای هر فرد و موجود و قدرتی باید محدودیت و چالشی باشه که چذاب کنه داستان رو.
توی ادامه با بخش جادویی کار و معبد و رابط ها و اینها بیشتر اشنا می شید و دید خیلی بهتری درباره اجنه و دنیاشون پیدا میکنید به نظرم اینکه اول کار همه جزئیات رو میریختم رو سر خواننده یکم خسته کننده می شد به خاطر همین در طول داستان به ارامی محدودیت ها توانایی هر نژاد و فرد و گروه رو بیان میکنم برای مثال میگم روی نودل ها قدرت های جادویی کار ساز نیست یعنی اگر شما یه طلسم با ماهیت جادویی روشون اجرا کنید هیچ تاثیری روی اون نمیزاره البته طلسم ها با ماهیت سیاه و شیطانی متفاوته بحثش یا مثلا کارگابن ها نمیتونن تغییر شکل خودشون رو کنترل کنن.
در باره اینکه گفتی جن سوار لامبرگینی بشه خو چه مشکلی داره!بئاتریس سالهاست با انسانها زندگی کرده و با روش زندگی اونها خو گرفته و البته توانایی جادویی هم نداره که هنری رو منتقل کنه!
در مورد باز کردن دست زاک و حالت سلیبش ممکنه موقع نگارش یادم رفته باشه و توصیفش رو کم گذاشته بودم وگرنه میخواستم به خواننده بگم که دستش رو باز کرده این اشکال از من بود سعی میکنم تکرار نشه و اون رو هم درست کنم.
در مورد جادوی قلب هنری نخیر گلوله درونش نیست خارج شده اما من اینطور در نظر گرفتم توی ذهن خودم که بافت بیرونی قلبش پاره شده و تنها یه لایه تار نازک از اون بخش مونده مثل یه برگه کاغذ که با چند بار تپش شدید ممکنه اون تار های عضله قلب پاره بشه و قلب متلاشی بشه ولی جادوی بئاتریس اون بخش رو ترمیم میکنه اما بالاخره هر جادو و دارویی به یک منبع نیاز داره و طبق قانون گذر زمان روش تاثیر میزاره و از بی میره باید اون دارو دوباره جایگذین بشه.
مرسی از نظرات عالی که دادی اینها نقد ها نباشن داستان کیفیتش به فنا میره شما همینطوری سرسختانه ادامه بده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممنون بابت لطفی که به داستان من داشتی و اولین پستت رو به اسم دورگه ثبت کردی برادر poiu
امید وارم با دنبال کردن کتاب دوم هم ما رو خوشحال و تشویق به ادامه کنید
تشکر
یا علی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
امیدخان خسته نباشی
این فصل جدید رو کی میذاری شما؟
یه سری ایرادات فنی وجود داره به داستان مثلا من خیلی جاها دیدم فاعل و مفعول و قید جابه جا هستن اینا رعایت بشه داستان خوبیه
سلام انشاا... به محض راه فتادن کار و تموم شدن نگارش و ویراستاری سریع میزارمش نیمزارم زیاد منتظر بمونن دوستان
اممم اره یه مشکل بزرگ که منم دارم همینه یه جورایی برام چالشه که این سه عنصر رو کنار هم بزارم راستش رو بگم من ادبیات رو یا با 10 یا با 11 پاس میکردم این نگارش و اینارم با التماس استاد، کلا از اصول ادبی و اینا ضعف دارم ولی توی درس انشا همیشه بیست بودم و معلمه میگفت اخرش تو یه قصصه گو میشی خخخخ خب به نظرم هر کسی یه استعدادی داره و ما توی ادبیات نداریم انشاا... توی ویراستاریی زحمتش می افته گردن مهرنوش بانو و پروتی بانو
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممنون که به انتظاراتمون پایان میدید بیصبرانه منتظر هستیم که داستانی زیبایی که وعده داده اید رو بخونیم
شما لطف دارید انشاا... به زودی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
شب یلدا سورپرایزمون کن
متاسفانه یکم برنامه ریزی هام به هم ریخته و ویراستاری یکم عقبیم درست بشه میزارمش عزیز
مرسی بابت پیگیر بودنت
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
شب یلدا من کادوی تولدم رو می خوام
حتی اگه دو صفحه باشه
هوممم خب یه کوچولو صبر کنید شب یلدا نشد ولی شاید الان بتونم یه کاری بکنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
شب یلدا من کادوی تولدم رو می خوام
حتی اگه دو صفحه باشه
خدمت شما
دانلود
شخصیت دختر خیلی باحاله
از اینکه خوندمش پشیمونم چونکه انتظار برا ادامش رو خیلی سخت میکنه و چند صد تاسوالم به سوالام اضافه کرد
مرسی از لطفت اره خودمم از ایتاش خیلی خوشم میاد تازه مونده تا به جذابیت های اصلی اون برسید!! شخصیتیه که قراره بترکون باشه تا الانم زیادی گردو خاک کرده تو داستان خب اممم یه جورایی بعد هنری ایشون شخصیت دوم هستن شخصیت دوم داستان توی جلد دوم(اووووووووو چقدر طولش دادم برای معرفی شخصیت دوم خخخخخ)
سوالات رو بپرس تا هر جا بتونم و داستان اجازه بده جواب میدم به شرطی که داستان رو لو نده!
موفق باشی یا علی
فقط میخوام بدونم این پسره چطور زنده مونده
اون محافظ که اتیش گرفت چی شد
این دختره از کجا اومد تو اون جنگل چکار میکرد- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
کی کتابت کامل می شه کی می زاریش
خخخ خب دقیقا ماجرای داستان رو پرسیدی متاسفانه نمیتونم به هیچ کدومشون پاسخی بدم
اما تا اخر ماه میزارمشون امتحانای بچه ها که ایشاا.. تموم بشه دیگه یه شیرنی باشه براشون
خخخ خب دقیقا ماجرای داستان رو پرسیدی متاسفانه نمیتونم به هیچ کدومشون پاسخی بدم
اما تا اخر ماه میزارمشون امتحانای بچه ها که ایشاا.. تموم بشه دیگه یه شیرنی باشه براشون
اخر ماه نامردیه امتحانای من تازه شروع میشه
اخر ماه نامردیه امتحانای من تازه شروع میشه
انشاا... که همه بیست میشی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
واقعا داستانتون عالی بود کلی باهاش کیف کردم فقط یه چیزی تا اخر ماه. اخه چطوری صبر کنیم ما :102:همش فکر ادم پیش ادامه داستانه کاشکی حداقل یه کمیش رو میزاشتی تا بعد:63::32::33bced66e00e83a8ae1
مرسی بابت تعریفتون انشاا... توی کتاب دوم کیفیت کار رو بالا ترم میبریم انشاا... دنبال کنید
پ.ن:توی صفحه قبل 4 صفحه ازش هست البته ویرایش و اینا نداره اگر دوست داشتین بخونید!
سلام
نویسنده کجایی بدو بیا قسمت بعد بده ا بسه انتظار بسه تحمل بدوووووووووووو:13:
سلام
همینجایم خخخ و دارم سخت مینویسم و فصل ها رو پیش میبرم انشاا... به همین زودی ها میاد
سلام نمیشه ی تاریخ تقریبی برای بخش جدید داستانت بدی؟!
مورد بعدیم اینه که این بخش چند فصله و اینکه توی این بخش دوباره هنری رو میبینیم(ینی میخونیم :دی) یا نه
خیلی دوست دارم ببینم چ بلایی سرش اومد
دوباره ک داستانو خوندم چندتا سوال برام پیش اومد
اینکه هنری با اینکه سابقه خاصی تو گذشتش نداشته ینی خب پدرش که یک شخص سفید بوده مادرشم همینطور پس این نیروی سیاهی که درونش هست از کجاس؟!
اون موجودات کرم مانند از کجا پیداشون شد؟!
ایا هنری قراره کل اجنه رو نابود کنه؟!!
داداش یه دفعه میگفتی داستانو بگو دیگه خخخخ:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
داریم به پایان امتحانات نزدیک میشیم امیدوارم به قولتون عمل کنید بعد امتحانات
بلافاصله توی سایت قرار بدید و گرنه خداوند متعال به حساب میرسه به خاطر جون به لب کردن بندگانش:19::19::1e9ca045845bf68fcb9:ghesh:
داداش یه دفعه میگفتی داستانو بگو دیگه خخخخ:دی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
داریم به پایان امتحانات نزدیک میشیم امیدوارم به قولتون عمل کنید بعد امتحانات
بلافاصله توی سایت قرار بدید و گرنه خداوند متعال به حساب میرسه به خاطر جون به لب کردن بندگانش:19::19::1e9ca045845bf68fcb9:ghesh:
������������
خو چکار کنم سوال پیش میاد :دی