با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
واقعا داره به جا های حساس میرسه
اقای نوروزی لطفا نظر بده و اسپم نکن.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فک کنم بد گفتم.منظورم از مبهم شدن یعنی درک و فهم اتفاقات سخت تر از قبل شده
من مثلا میخاستم فصل جدید بخونم بلکه بهتر فصل قبل رو بفهمم دیدم اوضاع واسم بدتر شد.
خخخخخخخ
مسائل به این روشنی چرا پیش خودت سختش میکنی وقت کردی بیا تلگرام یکم صحبت کنیم.
یه سوال چی این فصل پیچیده بود مگه؟ خیلی سختش نکردم خو!
البته یه قضیه فوق مهم توی این فصل بود که یه کلید مهم توی درک داستانه امید وارم گرفته باشینش
حالا چی میشه باید هنری به اداره برده داری تحویل داده بشه ؟
این فصل مثل یه خبر شوکه کننده بود.هنری برای بار اول یه جادو زد.حالا تکلیف هنری چی میشه.برادر اول فهمید که هنری کیه؟شاید فقط ناردار بودنش رو فهمید.
اما نشان داغ رو ایتاش جواب نداد.
با این اوضاع هنری میتونه بره مسابقات یا باید قیدشو بزنن؟هنری یه شب راحت نمیتونه سرشو رو بالشت بزارن!!!!!
بعد حالا دیوار هایی که مانع جادوی هنری میشد از بین رفته ؟
داغ بردگی.اخه چه گناهی کرده بود بدبخت
برای چی این غریبه مرموز باید هنری رو برده خودش کنه؟! فکر می کردم میخواد کمکش کنه. البته با توجه به حرف های قبلیش. و یه سوال دیگه اینکه الان برادران می فهمند که دشمن اصلیشون ( ناجیشون در واقع) که هنری باشه پیدا شده( ظاهر شدن ماه طبق افسانه هاشون) پس چرا هیچ عکس العملی نداشتن! فقط انگار ایتاش براشون مهم بوده! شاید هم فکر می کنن ایتاش دشمن اصلیشونه! اوه. اوه.
برای چی این غریبه مرموز باید هنری رو برده خودش کنه؟! فکر می کردم میخواد کمکش کنه. البته با توجه به حرف های قبلیش. و یه سوال دیگه اینکه الان برادران می فهمند که دشمن اصلیشون ( ناجیشون در واقع) که هنری باشه پیدا شده( ظاهر شدن ماه طبق افسانه هاشون) پس چرا هیچ عکس العملی نداشتن! فقط انگار ایتاش براشون مهم بوده! شاید هم فکر می کنن ایتاش دشمن اصلیشونه! اوه. اوه.
اون غریبه مرموز رو نشناختی؟
چرا برده خودش نکنه وقتی میدونه هنری یکم میتونه سرگرمش کنه!
حرفای قبلیش رو با دقت نخوندی اگر دقت کرده باشید توی کتاب های گذشته گفته شده تکه هایی در مورد داستان اما ظاهر شدن ماه نمیتونه قطعی باشه و هیچ کجا نگفتن ناجی دشمن اصیل زاده هاس پس میتونه یکی از نوکران اصیل زاده ها هم باشه و این چقدر اعتبار برای اونها به همراه داره؟
ایتاش به خاطر برادر سوم دشمن مهمشون به حساب میاد و میخواستن از اون برای بیرون کشیدن برادر سوم استفاده کنن که توی این فصل دیدیم که چی شد.
منظورت از اسم این فصل چی بود .
منظور خاصی نداشتم فقط خواستم بگم هر چی هنری دیده و چشیده تا الان مثل یه روئیای شیرین براش بوده که دیگه تموم شده.
داغ بردگی.اخه چه گناهی کرده بود بدبخت
مگه حتما باید گناهی کرده باشه؟ خخخخ
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این فصل مثل یه خبر شوکه کننده بود.هنری برای بار اول یه جادو زد.حالا تکلیف هنری چی میشه.برادر اول فهمید که هنری کیه؟شاید فقط ناردار بودنش رو فهمید.
اما نشان داغ رو ایتاش جواب نداد.
با این اوضاع هنری میتونه بره مسابقات یا باید قیدشو بزنن؟هنری یه شب راحت نمیتونه سرشو رو بالشت بزارن!!!!!
هنری جادو زد؟ مطمئنید؟
هنری تا الان مصیبت های زیادی کشیده و هنوز مسیرش تموم نشده قطعا کارهایی انجام خواهند داد هنوز دقت کرده باشید الکس و آنا همینطور رهگذر رو داره و باید دید این سه نفر چه کمک هایی میتونن بهش بکنن.
قطعا زندگی برای منتخب بین یک دسته گرگ اسون نخواهد بود.
بعد حالا دیوار هایی که مانع جادوی هنری میشد از بین رفته ؟
اممم نمیدونم باید صبر کنیم و ببینیم در اینده چی میشه!
حالا چی میشه باید هنری به اداره برده داری تحویل داده بشه ؟
اگر گیر بیفته اره طبق قانون جامع اجنه هیچ برده ای امکان برگشت به سطح عادی رو نداره و در پایین ترین سطح دنیای اجنه برای همیشه میمونه
پ.ن: یعنی تعداد پست ارسالی رو تازه دیدم از 900 زدم بالاتر جیگرم حال اومد!
این هنری بیچاره یک ذره راحتی نداره تا یک بلایی از سر میگذرونه یکی دیگه سرش میاد.����
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این هنری بیچاره یک ذره راحتی نداره تا یک بلایی از سر میگذرونه یکی دیگه سرش میاد.??
راستی حالا حافظه هنری پاک شده همونجور ک معلوم بود حافظه برده ها پاک میشده دوما برادر اول انگار میخواست بکشش پس چرا ولش کرد بعدشم حالا هنری برده برادر اوله
راستی حالا حافظه هنری پاک شده همونجور ک معلوم بود حافظه برده ها پاک میشده دوما برادر اول انگار میخواست بکشش پس چرا ولش کرد بعدشم حالا هنری برده برادر اوله
واو من الان فصل رو خوندم . نه بابا این جور که نمی شه .. اصلا اگه اینجور بشه داستان بهم میریزه . واقعا نمیدونم این امید چه خوابی برامون دیده 0_0 .. می خواد ما رو سکته بده .. اخه برده .. هنری که انقد ضعیف نیود .. یعنی واقعا منتظر روزی ام که هنری یه خودی نشون بده پیش این اصیل زاده ها ... اخه چرا برادر اول باید این کار رو بکنه . اصلا برادر اول میدونه هنری کیه . یا اصلا چطور تونست این کار رو بکنه . مگه هنری قرار نیست قهرمان داستان باشه اینجوری که همه چی خراب تر میشه . 0_0
خب حالا چی میشه میره اداره ی برده داری .. اخه همه از جمله گرگ ها ملکه و نودل ها و همه و همه زیر دست ناردار یعنی هنری بودن و الان هنری برده برادر اوله .. 0_0 ... یعنی الان قدرت مند ترین فرد توی داستان برادر اوله .. واو :43:
میگم نمیشه یه اشاره کنی که این هنری بد بخت چه بلایی سرش میاد ؟ :18:
یا فصل بعدی کی میاد ؟ :29:
ادم رو میزاری تو خماری ها ...
🙁
اون مایه سیاه دور تپه شرقی میتونه فضای بدون زمان باشه ؟ با توصیف هایی که آلکس کرد به یاد فضای بدون زمانی که برادر سوم میتونه درست بکنه افتادم . یا شایدم از اون لایه هایی باشه که نقاب دار دور ارتش اجنه کشیده بود . ممکنه که یکی از اونها قبل از اینکه آلکس بیاد به دیدن هنری رفته باشه ؟
اینکه هنری جواب الکس رو نمیداد بخاطر این بود که حافظه خودش رو از دست داده و اسمش رو یادش نمیاد یا اینکه بخاطر شوکی که بهش وارد شده بود کلا نمیتونست عکس العمل نشون بده ؟
ایلا میگه که پیوند بین اون و هنری داره ضعیف میشه ، این یعنی اینکه الان که هنری داغ بردگی خورده ، دیگه ناردار حساب نمیشه ؟
آنا به ملکه میگه که چه اتفاقی افتاده ؟ اخه اون میدونه که ملکه مادر هنری هست و حتما یه راهی برای نجات دادن هنری پیدا میکنه .
یعنی باید تمام مدت پارچه به سرش ببنده تا نشان پیدا نباشه ؛ یا اینکه میتونه نشان رو نا مرعی بکنه ؟ شاید اصلا بتونه با جادو نشان رو از بین ببره .
واو من الان فصل رو خوندم . نه بابا این جور که نمی شه .. اصلا اگه اینجور بشه داستان بهم میریزه . واقعا نمیدونم این امید چه خوابی برامون دیده 0_0 .. می خواد ما رو سکته بده .. اخه برده .. هنری که انقد ضعیف نیود .. یعنی واقعا منتظر روزی ام که هنری یه خودی نشون بده پیش این اصیل زاده ها ... اخه چرا برادر اول باید این کار رو بکنه . اصلا برادر اول میدونه هنری کیه . یا اصلا چطور تونست این کار رو بکنه . مگه هنری قرار نیست قهرمان داستان باشه اینجوری که همه چی خراب تر میشه . 0_0
خب حالا چی میشه میره اداره ی برده داری .. اخه همه از جمله گرگ ها ملکه و نودل ها و همه و همه زیر دست ناردار یعنی هنری بودن و الان هنری برده برادر اوله .. 0_0 ... یعنی الان قدرت مند ترین فرد توی داستان برادر اوله .. واو :43:میگم نمیشه یه اشاره کنی که این هنری بد بخت چه بلایی سرش میاد ؟ :18:
یا فصل بعدی کی میاد ؟ :29:
ادم رو میزاری تو خماری ها ...
🙁
سلام
نگران خواب های امید نباشید ادم گاهی خواب اشفته میبینه که در روز هم روش تاثیر میزاره اما قطعا اون تاثیر میگذره و این وضعیت هم همیشه ثابت نیست.
به نظرت هنری قهرمان داستانه؟؟ اممم میگم اگر یه وقت قهرمان نشد بعد به طرف شیطانی داستان پیوست اون وقت چی؟؟ خخخخ در جریان که هستی جیک قراره بیاد دنیای اجنه به نظرتون رویارویی دو دوست در دو جناح خیر و شر دیدنی نیست؟؟ خخخ هر چند نمیگم این فرضیه درسته یا غلط صرفا همین الان به ذهنم رسید و نوشتمش. اما اگر فرض هم بکنیم که هنری برده شده و نشان بردگی گرفته به نظرتون چی میشه این نژاد خود پسند و مغرور قهرمانشون از پایین ترین سطح جامعشون یعنی برده ها باشه چی میشه اگر ناجیشون برده باشه قشری که اصلا بهشون اهمیت داده نمیشه باحال نیست؟
اینطور تصور کردین که من الان داستان رو تموم کردم؟ نخیر داستان ادامه داره و حالا زندگی هنری جذاب ترهم میشه باید استرس لو نرفتن رو هم به دوش بکشه از یه عده کمک بگیره و احتیاط رو توی زندگیش لحاظ کنه به نظرم الان خیلی جالبترم میشه. الان دقیقا مثل اون زمانیه که هنری نیروی جادوییش رو از دست داد خیلی ها میگفتن دیگه هنری هنری بشو نیس فایده نداره یه جادو میزنن میترکوننش ولی تونست تا اینجا پیش بیاد الانم فقط کمی صبر صحر نزدیک است.
باید این رو هما این تصمیم رو هم دقیقا مثل زمانی که نیروی هنری رو از بین بردم یهویی گرفتم و همونطور که از اون قضیه پشیمون نیستم از اینم مطمئنم نخواهم بود.
امم برادر اول همیشه قویترین بوده چه اون روز اول چه الان.
دوستی اشاره کرد چرا فصل ها رو اینطوری مینویسی همین حرف شما که میگین می زاری تو خماری خب این رو باید خدمت دوستان عرض کنم نوشتن فصل به فصل یه ایراد داره و ارائه اون یه مشکل خیلی بزرگ داره شاید کسی تا تعداد فصلاش زیاد نشه و شیب پایین بالا شدن خواننده هاش رو نبینه امار دستش نباشه متوجهش نشه اما کسی که داستان فصل به فصل میزاره اگر بخواد اخر فصل رو عادی تموم کنه قطعا برای فصل بعدش خواننده اش کمتر خواهند شد. این رو به کرات تجربه کردم که فصل های معمولی چون پشت سر هم نیستن فصل ها باعث میشه خواننده کمتر بشه ولی همه ما کتابخونیم میدونیم که توی هر فصل یه داستان نمیشه انتظار یه ماجرای خفن داشت و ممکنه یه فصل فقط کلا به توصیف یه محیط پرداخته بشه یا فقط به یه مکالمه بین دو طرف که این روش معموله که توی نوشتن یه کتاب به صورت یکجا استفاده میشه اما اگر همین کتاب رو بیاریم هفته ای یه فصلش کنیم دقیقا خواننده هاش یک دهم هم نمیشن.
این هیجان این تو خماری گذاشتن اخر هر فصل داستانه که شما رو اینجا پایبند کرده اینکه میخواید بفهمید هنری که الان برده شده چه اتفاقی براش پیش میاد این باعث موندگاری میشه وگرنه مثلا میگفتم هنری سوار اسب شد و رفت پییاده روی نصف کمترتون که نظر میدین یه ایموجی خالیم نمیفرستادید! باور کنید روش سختی هست ادم باید هر بار یه اتفاق هر دفعه یه تخیل یه پیچش توی داستان ایجاد کنه که به روند و مسیر اصلی داستان هم ضربه وارد نکنه و در نظر بگیرید چقدر ذهن یه نفر باید اوکی باشه که بتونه بنویسه به این سبک الان روزهایی هست که موخم برای نوشتن پوک پوک میشه خالی خالی ذهن کم میاره الان هزارو پونصد صفحه زدیم بالا و همچنان دارم ادامه میدم امید وارم درک کنید تاخیر ها یا اشتباهات گاها اسمی یا ظاهر یه کاراکتر اینها دیگه توی ذهن نمیمونه از بس درگیری داره.
خب بگذریم خخخ خدا رو شکر هنوز تخیلم کار میکنه و به ریپ ریپ نیوفتاده و کلی ایده دارم یعنی احمد @AHMAD رنگ ذهن پرداز رو باید به خودم بدم از بس ایده دادم سر این دورگه
ما هستیم تا شما هستید.
مخلص همگیتون هستم
راستی فصل قبلی رکورد 170 دانلود در 24 ساعت رو بجا گذاشت :shy:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اون مایه سیاه دور تپه شرقی میتونه فضای بدون زمان باشه ؟ با توصیف هایی که آلکس کرد به یاد فضای بدون زمانی که برادر سوم میتونه درست بکنه افتادم . یا شایدم از اون لایه هایی باشه که نقاب دار دور ارتش اجنه کشیده بود . ممکنه که یکی از اونها قبل از اینکه آلکس بیاد به دیدن هنری رفته باشه ؟
اینکه هنری جواب الکس رو نمیداد بخاطر این بود که حافظه خودش رو از دست داده و اسمش رو یادش نمیاد یا اینکه بخاطر شوکی که بهش وارد شده بود کلا نمیتونست عکس العمل نشون بده ؟
ایلا میگه که پیوند بین اون و هنری داره ضعیف میشه ، این یعنی اینکه الان که هنری داغ بردگی خورده ، دیگه ناردار حساب نمیشه ؟
آنا به ملکه میگه که چه اتفاقی افتاده ؟ اخه اون میدونه که ملکه مادر هنری هست و حتما یه راهی برای نجات دادن هنری پیدا میکنه .
یعنی باید تمام مدت پارچه به سرش ببنده تا نشان پیدا نباشه ؛ یا اینکه میتونه نشان رو نا مرعی بکنه ؟ شاید اصلا بتونه با جادو نشان رو از بین ببره .
در مورد اون مانع چیزی نمیگم الان خودتون باید تخیلی به خرج بدین و بفهمیدش
اما یادتون هست چرا ارباب معبد ناردار بودن رو از دست داد؟ به خاطر اینکه لیاقتش رو به عنوان ناردار از دست داد اون شکست خورد و برده اژدهای مادر شد و فرستادش توی دل کوه و زندانیش کرد الان به نظرتون یکم.....
با هیچ جادویی نمیشه نشان بردگی رو برداشت اون نشان به سرعت دوباره ظاهر میشه اون یه نشان دائمیه
سلام
یه سوال تو در مورد نشان برده توضیح خوبی تا الان ندادی، چه کسانی می تونن این نشان رو بوجود بیارن رو بدن کسی؟ یعنی هرکی بلد باشه نشان زدن رو می تونه رو هرکی دوست داشت بزنه؟! خودت میگی این نشان پاک نمیشه - کافیه یکی با یکی کینه داشته باشه و یارو خواب باشه و میره رو پیشونیش نشان بردگی میزنه!!
اگه بگی مثلا یه قانون تو جامعه هست که مثلا کسی نتونه سو استفاده کنه - بازم ضعف بزرگه و هرکی می تونه از این قانون سرپیچی کنه و نشان بردگی بزنه رو پیشونی یکی و فوقش خودشم تنبیه میشه.حتی اگه تنبیهش ، بردگی خود طرف باشه ، بازم در حق اون نفری که بیخود داغ خورده رو پیشونیش اجحاف میشه چون نمیشه نشانش رو پاک کرد!
بعد حالا یکی نشان خورد تو پیشونیش - آیا از نظر جادویی محدود میشه و موظف هستش وظایف برده ها رو انجام بده و اگه نده بلایی سرش میاد؟ حالا به هر نوعی.