با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
امممم میشه دقیقا ادرس بدی من یکم اون قسمتر و دقیق یادم نیس.
شاید شنیده باشن صدا رو باید دید توی فصل های بعد چه عکس العملی نشون میدن مرسی که نظر دادی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
نخیر هنری زخمیش نکرد بلکه رهگذر زخمیش کرد و امممم اگر بخواییم بگیم ایتاش نمیدونسته اون حت اختیار خودش نیست اممم فکر مکنه که هنری بهش حمله کرده یعنی تا این حد امممم یعنی چه عکس العملی نشون میده ایتاش؟:65: گمونم وقتشه شاهزاده نابود شده رو دوباره رو کنم یاهاهاهاها
رهگذرم اهداف خودش رو داره.اممم خودت چی خدس میزنی؟ به نظرت نیروی درونی هنری برگشته یا اینکه این همه کار خفن کرده از قدرت درونی اون استفاده کرده؟ به نظر خودت چی میتونه باشه؟ صدا نبود که بئاتریس رو یاد پدرش انداخت بلکه جمله ای که بکار برد اون خاطرات رو زنده کرد.
اره قراره کل کتاب گذاشته بشه ولی چند وقت قبل اومدم قول یه فصل دادم دوستان پیام میدادن گفتم یه فصل کادو بدم و شد این فصل وگرنه داستان برگشتن به دوران هفتگی فصصل دادن نیست.
چاکریم منتظر نظرات بعدیت هستم
توی صفحه ۱۰ و ۱۱ فصل ۴۸ عکس العمل آنا توی برخورد با آرماندو جوری هست که انگار اولین بار هستش که یک نودل رو میبینه .
آرماندو و آنا قطعا رفتار بئاتریس رو دیدن ، تعجب نکردن که چرا رو به هنری شمشیر کشیده ؟ یا شاید رهگذر کاری کرده که اون دوتا چیز دیگه ای ببینند ؟ مثلا ببینند که روبه آیتاش شمشیرش رو گرفته و از آیتاش میخواد از آنا دور بشه .
اون تیکه اول همون خواب ملکه بود ؟
چرا این بلا هایی که زاک گفت سر ربک نیومده ؟ ربک مثل آنا برای آموزش به اردوگاه هم نیومده ، چرا انقدر فرق بین این دوتا بوده ؟
آخر فصل ۵۰ میگه آنا یکم بعد از نیمه شب وارد کلبه میشه ، وقتی آنا بعد از صحبت کردن با زاک از کلبه خارج میشه اونطور که توی رمان گفتید باید حدودا ساعت نه صبح بوده باشه ، این یعنی آنا شب رو توی کلبه خوابیده ؟ برای همین آیتاش تا اون اندازه عصبانی بودش ؟
توی صفحه ۱۰ و ۱۱ فصل ۴۸ عکس العمل آنا توی برخورد با آرماندو جوری هست که انگار اولین بار هستش که یک نودل رو میبینه .
آرماندو و آنا قطعا رفتار بئاتریس رو دیدن ، تعجب نکردن که چرا رو به هنری شمشیر کشیده ؟ یا شاید رهگذر کاری کرده که اون دوتا چیز دیگه ای ببینند ؟ مثلا ببینند که روبه آیتاش شمشیرش رو گرفته و از آیتاش میخواد از آنا دور بشه .اون تیکه اول همون خواب ملکه بود ؟
چرا این بلا هایی که زاک گفت سر ربک نیومده ؟ ربک مثل آنا برای آموزش به اردوگاه هم نیومده ، چرا انقدر فرق بین این دوتا بوده ؟
آخر فصل ۵۰ میگه آنا یکم بعد از نیمه شب وارد کلبه میشه ، وقتی آنا بعد از صحبت کردن با زاک از کلبه خارج میشه اونطور که توی رمان گفتید باید حدودا ساعت نه صبح بوده باشه ، این یعنی آنا شب رو توی کلبه خوابیده ؟ برای همین آیتاش تا اون اندازه عصبانی بودش ؟
مرسی میرم چک کنم و درستش میکنم حتما.
در مورد شمشیر و دیدن هنری انا زمانی صدای انفجار رو شنید هنری رو دید و اون صدای انفجار صدای برخورد بئاتریس و اونجور نفله شدنش بود بعد بئاتریس شوت شده بود رو زمین و آنا به سمتش دوید. و و اون موقع آیتاش اون پایین سرگرم ارماندو و ارماندو سرگرم ایتاش بود وقتی وسط میدون مبارزه ای که نمیتونی همه جا رو مراقب باشی روی حریفت زوم مکنی قطعا قابل دیدن بوده اگر روی همدیگه تمرکز نکرده بودن.
بله اون تیکه خواب بود.
ربک اگر یادتون باشه توی یه خونه اشرافی بود و نزدیک بود جونش رو اونجا از دست بده و هنوز هیچ صحبتی در مورد اتفاقاتی که برای اون افتاده نکردیم به وقتش ربک هم وارد میشه و داستان زندگیش دقیق تر گفته میشه.
آره آیتاش میبینه که آنا وارد کلبه میشه و دقیقا دلیل خل بازی های فرداشم همون بوده
سلام
منظورم از نیزه دقیقا اینه که فقط ارماندو چنین چیزیو داره و خب ممکنه با این سلاح شناسایی بشه.
دوما خالکوبی رو بدن زاک چیز عادیه یا نشونی از یه قدرت خاصه یا نشان خانوادگیه؟
سوم ایتاش خیلی سرکش شده واسم عجیبه.منتظر دیدن اعمال اصیل زاده تو این زمانی ک ملکه اینجاس هستم.چون ملکه اینجاس ممکن نیست ایتاشوهم شناسایی بشه؟چون ممکنه اصیل زاده ها مراقب ملکه باشن
سوم ارماندو جلو انا به ایتاش گفت اصیل زاده.خب چظور آنا هیچ واکنشی انجام نداد.خب قطعا در مورد اصیل زاده ها میدونه.اموزشش تموم شده مگه نه؟
چهارم در مورد بئاتریس:میخام بدونم اینجور ک زخمی شد بیشتر هنری ا همون رهگذر بهش صدمه زد یا خودش باعث این شد(مثل اینکه خودتو محکم بکوبی به یه دیوار.یچیز قدرتمند)
جنس نیزه سنگ نفرته.توضیح خاصی وجود داره درباره این سنگها یا پیکان های دیگه یا نه؟
خواب هنری مربوط به قلب اژدهاییش هست یا رهگذر؟یا شاید تغییرات درونی دیگه کرده ک این شده.خیلی مفتاوت تر از قبل شده با توجه به گقت زاک.شابدم نکته خاصی داره ک هنوز من نمیدونم
سلاح هنری لورتگا به ایتاش یا بئاتریس اسیب نرسوند؟منظورم سمشه
حرف فرمانروا و رهگزر به بئاتریس مثل همون تسخیر هنری توسط سلاح اتیشن هست؟
نتیجه این کار چی میشه؟میشه مثل هنری ک اختیارشو نداشت؟یا شاید اختلال در نیروی درونی؟
خروج ناموفق سایه شیطانی.یعنی هنوز داخل بدن هنریه؟!!حداقل قسمتی از اون
خروج ناموفق یعنی میخاسته تسخیرش کنه ک ملکه جلوی اونو گرفته حداقل تا حدودی؟
دست زاک ک اون موقع قطع شده هیچ راهی برا پیوندش نبوده اون موقع؟
یا اجنه نمیتونن مثل اداما پیوند دست انجام بدن؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
مرسی میرم چک کنم و درستش میکنم حتما.
در مورد شمشیر و دیدن هنری انا زمانی صدای انفجار رو شنید هنری رو دید و اون صدای انفجار صدای برخورد بئاتریس و اونجور نفله شدنش بود بعد بئاتریس شوت شده بود رو زمین و آنا به سمتش دوید. و و اون موقع آیتاش اون پایین سرگرم ارماندو و ارماندو سرگرم ایتاش بود وقتی وسط میدون مبارزه ای که نمیتونی همه جا رو مراقب باشی روی حریفت زوم مکنی قطعا قابل دیدن بوده اگر روی همدیگه تمرکز نکرده بودن.
بله اون تیکه خواب بود.
ربک اگر یادتون باشه توی یه خونه اشرافی بود و نزدیک بود جونش رو اونجا از دست بده و هنوز هیچ صحبتی در مورد اتفاقاتی که برای اون افتاده نکردیم به وقتش ربک هم وارد میشه و داستان زندگیش دقیق تر گفته میشه.
آره آیتاش میبینه که آنا وارد کلبه میشه و دقیقا دلیل خل بازی های فرداشم همون بوده
یه لباس خوب به آنا بده.اصلا تو این وضعیت با این لباسا ناجوره ها.اصلا دامن به اون اردوگاه دورگه ها نمیخوره.
درخت زندگی اون قسمتی ک هنری قطع کرده دوباره رشد میکنه؟خیلی طول میکشه؟
پیاپیش از جوابا و توضیحاتی ک امکان گفتنش هست ممنون
سلام
منظورم از نیزه دقیقا اینه که فقط ارماندو چنین چیزیو داره و خب ممکنه با این سلاح شناسایی بشه.
دوما خالکوبی رو بدن زاک چیز عادیه یا نشونی از یه قدرت خاصه یا نشان خانوادگیه؟
سوم ایتاش خیلی سرکش شده واسم عجیبه.منتظر دیدن اعمال اصیل زاده تو این زمانی ک ملکه اینجاس هستم.چون ملکه اینجاس ممکن نیست ایتاشوهم شناسایی بشه؟چون ممکنه اصیل زاده ها مراقب ملکه باشن
سوم ارماندو جلو انا به ایتاش گفت اصیل زاده.خب چظور آنا هیچ واکنشی انجام نداد.خب قطعا در مورد اصیل زاده ها میدونه.اموزشش تموم شده مگه نه؟
چهارم در مورد بئاتریس:میخام بدونم اینجور ک زخمی شد بیشتر هنری ا همون رهگذر بهش صدمه زد یا خودش باعث این شد(مثل اینکه خودتو محکم بکوبی به یه دیوار.یچیز قدرتمند)
جنس نیزه سنگ نفرته.توضیح خاصی وجود داره درباره این سنگها یا پیکان های دیگه یا نه؟خواب هنری مربوط به قلب اژدهاییش هست یا رهگذر؟یا شاید تغییرات درونی دیگه کرده ک این شده.خیلی مفتاوت تر از قبل شده با توجه به گقت زاک.شابدم نکته خاصی داره ک هنوز من نمیدونم
سلاح هنری لورتگا به ایتاش یا بئاتریس اسیب نرسوند؟منظورم سمشه
حرف فرمانروا و رهگزر به بئاتریس مثل همون تسخیر هنری توسط سلاح اتیشن هست؟
نتیجه این کار چی میشه؟میشه مثل هنری ک اختیارشو نداشت؟یا شاید اختلال در نیروی درونی؟خروج ناموفق سایه شیطانی.یعنی هنوز داخل بدن هنریه؟!!حداقل قسمتی از اون
خروج ناموفق یعنی میخاسته تسخیرش کنه ک ملکه جلوی اونو گرفته حداقل تا حدودی؟
دست زاک ک اون موقع قطع شده هیچ راهی برا پیوندش نبوده اون موقع؟
یا اجنه نمیتونن مثل اداما پیوند دست انجام بدن؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -یه لباس خوب به آنا بده.اصلا تو این وضعیت با این لباسا ناجوره ها.اصلا دامن به اون اردوگاه دورگه ها نمیخوره.
درخت زندگی اون قسمتی ک هنری قطع کرده دوباره رشد میکنه؟خیلی طول میکشه؟
پیاپیش از جوابا و توضیحاتی ک امکان گفتنش هست ممنون
سلام و صبح بخیر
البته رو به ظهریم بماند دیگه خخخخ
نیزه رو اگر دقت کرده باشید آرماندو تغییراتی روش داده و کوچیکش کرده تا در زمان اضطراری ازش استفاده کنه و اون رو داخل غلافی پشت کمرش زیر شنل مخفی میکنه این سلاح یه چیز برتر نسبت به همه چیزه که در بارش بعدا توضیح مدم حتما.
اگر خاطرتون باشه گفتیم که هر کدوم از اجنه شکل دومی دارن بئاتریس جیلا خدابیامرز و نفرات دیگه هم هستن فقط اشاره میکنم به اینکه این هم بخشی از شکل دوم زاک هست.
بله ممکنه ایتاش هم به دلیل حضور همه حضرات تو ان سرزمین شناسایی بشه البته باید دید که برادر سوم چی در نظر گرفته که اجازه داده اون بیاد تو این سرزمین و وحشی گری در بیاره.
بعد آرماندو به جلو آنا به اون نگفت اصییل زاده گفت حتی اصییل زاده ها رو هم میتونه نفله کنه به خاطر همین خطاب مستقییمی به اون نداشت که طرف رو لو بده.آنا تنها دو هفته اموزش دیده.
و بئاتریس خودش کله خرابی در اورد که اونطور نفله شد وقتی با تمام قدرت به چیزی که در حد اون نیست حمله کنی خودت بیشتر اسیب میبینی رهگذر هم بهش اخطار داد اما اون کوبید به دیواری که خیلی بلند تر از اون بود.
بله جنس تیغه از سنگ نفرته که از اون 33 پیکان اگر اشتباه نکنم برای قاتل الهه ها ساخته شده.
سنگ نفرت سنگیه که از استخوان قدیمی ترین الهه ساخته شده استخوان بعد از هزاران سال به سنگ بدل شده. اون الهه خدا بیامرز طفلک بهش خیانت شد و در اوج نا کامی و جوانی و هزار ارزو داشتن خخخ شوخی میکنم اون کسی بود که اولین بار الهه ها رو به دور هم جمع کرد و دنیا رو از دست هیولاها و سایه نشین ها نجات داد و جایی ساخت که بهش میگفتن سرزمین الهه ها ولی توسط نزدیکانش بهش خیانت شد و وقتی داشت میمرد همه رو نفرین کرد. بماند اون الهه هایی که بهش خیانت کردن کیا بودن اما در هر حال اون مرد. خائنین بدنش رو تکه تکه کردن و توی سرزمیین هایی گذاشتن که هیچ وقت نتونه احیاءش انجام بشه. چون الهه ها نمیمیرن فقط مدتی میخوابن و بعد به شکل دیگه ای در جای دیگه ای بیدار میشن مگر اینکه خودشون بخوان که برای همیشه بخوابن یا تحت شرایطی خود کشی کنن در این صورت الهه دیگه به زندگی بر نمیگرده. خلاصه سرتون رو درد نیارم اینکه اون بیچاره قطعه قطعه شد و استخوان هاش تمام سرزمین پرانده شد و بعد از هزاران سال یه نا بخردی اونها رو جمع کرد و از اونها سلاح ساخت سلاحی که در نهایت نفرین اون الهه بزرگ رو بر سر تمام الهه ها فرو اورد و باعث فروپاشی و تزلزل قدرت الهه ها شد.
بیشتر از این توضیح نمیدم بقیه ماجرا رو میتونید توی کتاب دنیای الهه ها بخونید (البته وقتی نوشته شد:دی)
در مورد خواب هنری توی فصل های اینده بیشتر متوجه میشید.
نخیر یه حاله ای از اتیش روی تیغه کشیده شده بود اگر دقت کرده باشید توی متن هم اوردم و در اصل اون اتییش بود که به ایتاش ضربه زد و تماس مستقیمی با ایتاش نداره قطعا رهگذر قصد کشتن اون رو نداشته وگرنه میتونست خیلی راحت اون رو نابود کنه.
بله منظور فرمانروا همون تسخیر توسط روح سلاحشه چون هر سلاحی بالاخره خوی کشتن در خودش داره خوی خشن و اشتیاق به خون پس برای هر کسی ممکنه پیش بیاد.
سایه شیطانی هم در بدن نفراتی وجود میاد که از نظر روحی دچار تزلزل میشن و قدرت افکارشون رو انقدر از دست میدن که بدنشو پذیرای تسخیر شدن هست حالا چه از نظر سایه سیاه خودشون یا حتی نفرات دیگه. و در اصل درمانی نداره همیشه برای هر کسی هست فقط باید قدرت فکری و ذهنی و امادگیت رو بالا ببری.
هر فرد توی دنیای اجنه چه دورگه چه اجنه کامل دو قدرت دارن 1. قدرت درونی 2. قدرت ذهنی
اگر توی هر کدوم دچار تزلزل بشن در معرض اسیب دیدگی قرار میگیرن.
با کم شدن نیروی درونی قدرت سلاحش بر اون میخواد مسلط بشه
و با کم شدن قدرت ذهنی بخش سیاه اجنه به شکل سایه خارج میشه و میخواد بر اون مسلط بشه.
دقیقا کسی نمیدونه چی شد وقتی اون توسط پری های دریایی که از اعماق اومده بودن مورد حمله قرار گرفت و تمام دورگه های تحت فرمانش بحش حمله کردن کسی نمیدونه دیگه چه اتفاقی افتاد احتمالا دستش کلا از بین رفته توسط دشمناش .
خخخ چیکارش میشه کرد دیگه سلیقه خانوماس دیگه دوس دارن لباس دخترونه هدیه بدن به یه دختر کار ملکس میتونیم چیزی بگیم؟ خخخ اشکال نداره بزار چند روزم اینطوری بگرده بعدا به زاک میگم یکی از اون دست لباس چرمی خوشگل قرمزا که ایتاش داره بش بده :دی
و اینکه اون درخت یه درخت معمولی توی رشده نمیشه چیزی که هزاران سال طول کشیده رشدش مثلا توی ده سال جبران بشه قطعا دوباره شاخه هایی رشد میکنه اما اینکه دقیقا همون شاخه رشد کنه فکر نکنم شدنی باشه .
یعنی از اینجور سوالا لذت میبرم باعث میشه که ریز داستان هایی که برای دورگه ساختم یادم بیان .
بازم سوالی داشتی در خدمتم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من هی میخوام این کتابو بخونما ولی هر دفعه یه مشکلی پیش میاد:| ( این سری واقعا تمومش می کنم)
موفق و پیروز باشی و امیدوارم با قدرت کتابتو تموم کنی:)
منتظر خوندن و نظرت هستم زهرا خانم
الان هنری هنوز ناردا هست یا نقاب دار ناردای اصلیه اصلا مگه ناردا نباید یک نفر باشه؟؟
ملکه نمی خواد یک یگان مخصوص کماندارا درست کنه برای ادامه حیات دنیای انجنه بهش نیاز دارند
یا شایدم هم میخواد بره دنیای انسان ها یک بمب اتم برداره بیاره کارو تموم کنه:)
بالاخره این آنا کدومو می خواد هنری یا الکس انگار دودله بزن این الکسو بکش تا اینقدر این آنا دودل نباشه راستی اگه سوزان از دنیای انسان ها هنریو ببینه بعد خاطراتشو یادش بید هنوز جیکو میخواد آخه قبل از حادثه به نظر میومد تو نخ هنریه. هنریم فکر نکنم از سوزان بدش بیاد راستی آخر نفمیدم هنری نیروی درونی خودشو بدست اورد یا نه یه جا شنواییش از انجنه هم قوی تره اونوقت تو تاریکی نمیبینه این قلب اژدها هیچ تاثیری نداشته؟
الان هنری پوستش مثل اژدها پولک داره یعنی دیگه هیچ سلاحی نمی تونه پوستشو ببره یا رفته رفته این پوستش مقاوم تر میشه
این کرمای خاکستری که زخم های هنریو درمان میکنن نمی تونن قلبشو درمان کنن
اصلا نمیشه حالا یواشکی هنری بره دنیای انسانا یه قلب سالم پیوند بزنه اصلا اون حکیمه که نامیراست مگه بهترین پزشک دنیای اجنه نیست چرا با این روش های نوین آشنایی نداره یا با جادو نمیشه ترمیمش کرد یه وردی معجونی چیزی بالاخره از نظر علمی قلب انسان تا سی سالگی توان اینو داره اندازه ی خودشو تغییر بده حتما تا الان باید ماهیچه های قلب هنری اونم با داشتن قدرت ترمیم یه اجنه ترمیم میشد نمیشد؟؟؟؟
الان هنری هنوز ناردا هست یا نقاب دار ناردای اصلیه اصلا مگه ناردا نباید یک نفر باشه؟؟
ملکه نمی خواد یک یگان مخصوص کماندارا درست کنه برای ادامه حیات دنیای انجنه بهش نیاز دارند
یا شایدم هم میخواد بره دنیای انسان ها یک بمب اتم برداره بیاره کارو تموم کنه:)
بالاخره این آنا کدومو می خواد هنری یا الکس انگار دودله بزن این الکسو بکش تا اینقدر این آنا دودل نباشه راستی اگه سوزان از دنیای انسان ها هنریو ببینه بعد خاطراتشو یادش بید هنوز جیکو میخواد آخه قبل از حادثه به نظر میومد تو نخ هنریه. هنریم فکر نکنم از سوزان بدش بیاد راستی آخر نفمیدم هنری نیروی درونی خودشو بدست اورد یا نه یه جا شنواییش از انجنه هم قوی تره اونوقت تو تاریکی نمیبینه این قلب اژدها هیچ تاثیری نداشته؟
الان هنری پوستش مثل اژدها پولک داره یعنی دیگه هیچ سلاحی نمی تونه پوستشو ببره یا رفته رفته این پوستش مقاوم تر میشه
این کرمای خاکستری که زخم های هنریو درمان میکنن نمی تونن قلبشو درمان کنن
اصلا نمیشه حالا یواشکی هنری بره دنیای انسانا یه قلب سالم پیوند بزنه اصلا اون حکیمه که نامیراست مگه بهترین پزشک دنیای اجنه نیست چرا با این روش های نوین آشنایی نداره یا با جادو نمیشه ترمیمش کرد یه وردی معجونی چیزی بالاخره از نظر علمی قلب انسان تا سی سالگی توان اینو داره اندازه ی خودشو تغییر بده حتما تا الان باید ماهیچه های قلب هنری اونم با داشتن قدرت ترمیم یه اجنه ترمیم میشد نمیشد؟؟؟؟
سلام
ممنوعیت استفاده از کمان یکی از قوانین کهن اجنس مملکه قدرت این رو نداره که بر خلاف یکی از جریان های کهن سرزمینش بایسته و با مخالفت مواجه نشه. بله ناردار یک نفر هست که توسط ملکه گرگ های یخی ایلا ط مراسمی انتخاب میشه. ولی افراد دیگه هم میتونن نشان رو حمل کنن اما ناردار اصلی به حساب نمیان مثل ارباب معبد اون ناردار قبلی بود که حق حاکمیتش رو از دست داد ولی نشان یه نماد یه زخم فیزیکیه که مونده براش.
آنا تو دلش فقط امیدو میخواد یعنی چی پای دو نفر دیگه رو وسط میکشی نه الکس نه هنری فقط خودم:دی
اره سوزان هم تخیلاتی داشت خوشش میومد اما اینکه بگیم حتما قصدی داشته نه.
قلب اژدها فقط یه ظرف حمل نیرو هستش مثل یه باک اضافه که به هنری اضافه شده و میتونه نیروی بیشتری در خودش نگه داره.
پوست هنری به آرومی تغییر میکنه و محکم و نسبت به سلاح های فیزیکی مقاوم میشه اما هنوز صلاح های جادویی و یا حیواناتی هستن که بتونن زخمیش کنن مثلا دندون های طلایی گرگ تنها میتونه زخمیش کنه چون خاصه.
در مورد قلب هنری شاید اگر نیمه اجنش فعال نمیشد درمان میشد وقتی نیمه اجنه اون فعال شد قدرت جادویی به سمت قلب طرف هجوم میاره و اون رو تبدیل میکنه به محلی برای استقرارش قلب رو تغییر میده انسان رو به ارومی تغییر میده و قلب اسیب دیده مثل یه موتور ترک خورده ماشینه شاید کار کنه اما به سختی شاید جوشش بدن با داروی اجنه اما بازم وقتی به موتوری که جوش خورده فشار بیاری ممکنه ترکش باز بشه. موتور هنری که قلبش باشه همیشه روشنه و جادو درش جریان داشته به همین خاطر نمیتونسته خوب بشه. و حتی اون کرم ها هم نمیتونن درمانش کنن. بالاخره هیچ چییزی نییست که فنا ناپذیر باشه هر چیزی نقطه ضعفی داره و راهی برای پایان نیاز داره اگر اون جادو تونه قلب بسازه مغز بسازه چیزایی از این دست که هوشمند هستن رو اون زمان هنری نامیرا میشه ساخت دست و پیوند زخم های ساده چیزی نیس که زحمت باشه اما هر نیرویی محدودیتی هم داره و محدودیت این نیرو هم اسیب به اندام حیاتی مثل قلب که محل انباشت نیرو در اجنه و مغز هست و درمان پذیر نیست.
سلام
ممنوعیت استفاده از کمان یکی از قوانین کهن اجنس مملکه قدرت این رو نداره که بر خلاف یکی از جریان های کهن سرزمینش بایسته و با مخالفت مواجه نشه. بله ناردار یک نفر هست که توسط ملکه گرگ های یخی ایلا ط مراسمی انتخاب میشه. ولی افراد دیگه هم میتونن نشان رو حمل کنن اما ناردار اصلی به حساب نمیان مثل ارباب معبد اون ناردار قبلی بود که حق حاکمیتش رو از دست داد ولی نشان یه نماد یه زخم فیزیکیه که مونده براش.
آنا تو دلش فقط امیدو میخواد یعنی چی پای دو نفر دیگه رو وسط میکشی نه الکس نه هنری فقط خودم:دی
اره سوزان هم تخیلاتی داشت خوشش میومد اما اینکه بگیم حتما قصدی داشته نه.
قلب اژدها فقط یه ظرف حمل نیرو هستش مثل یه باک اضافه که به هنری اضافه شده و میتونه نیروی بیشتری در خودش نگه داره.
پوست هنری به آرومی تغییر میکنه و محکم و نسبت به سلاح های فیزیکی مقاوم میشه اما هنوز صلاح های جادویی و یا حیواناتی هستن که بتونن زخمیش کنن مثلا دندون های طلایی گرگ تنها میتونه زخمیش کنه چون خاصه.
در مورد قلب هنری شاید اگر نیمه اجنش فعال نمیشد درمان میشد وقتی نیمه اجنه اون فعال شد قدرت جادویی به سمت قلب طرف هجوم میاره و اون رو تبدیل میکنه به محلی برای استقرارش قلب رو تغییر میده انسان رو به ارومی تغییر میده و قلب اسیب دیده مثل یه موتور ترک خورده ماشینه شاید کار کنه اما به سختی شاید جوشش بدن با داروی اجنه اما بازم وقتی به موتوری که جوش خورده فشار بیاری ممکنه ترکش باز بشه. موتور هنری که قلبش باشه همیشه روشنه و جادو درش جریان داشته به همین خاطر نمیتونسته خوب بشه. و حتی اون کرم ها هم نمیتونن درمانش کنن. بالاخره هیچ چییزی نییست که فنا ناپذیر باشه هر چیزی نقطه ضعفی داره و راهی برای پایان نیاز داره اگر اون جادو تونه قلب بسازه مغز بسازه چیزایی از این دست که هوشمند هستن رو اون زمان هنری نامیرا میشه ساخت دست و پیوند زخم های ساده چیزی نیس که زحمت باشه اما هر نیرویی محدودیتی هم داره و محدودیت این نیرو هم اسیب به اندام حیاتی مثل قلب که محل انباشت نیرو در اجنه و مغز هست و درمان پذیر نیست.
سلام فک کنم لازمه این جوابو واس دوستمون darklord4192 فرستاده بشه .گمون میکنم اولین باره جواب به این دقیقی به سوال قلب هنری داده میشه.اون موقع رو این سوال حساس بود.
یه سوال.اگ ناردار به قوانین متعهد باشه.هیچگونه کاری خلاف اون تعهد جادویی که داره انجام نده.آیا ملکه گرگ های یخی باز میتونه اونو خلع کنه و ناردار جدید انتخاب کنه؟یا نه
گرگ های یخی بر اساس کهولت سن میمیرن؟چون اگ نمیرین ک باید ملکه های قبلی هنوز زنده باشن؟یا یه جور خاص هست
اگ بخایم هنری و برادر بزرگ از لحاظ پولک مقایسه کنیم چطوری میشه؟
مثلا اگ برادر بززگ الماس در نظر بگیرم هنری چیه؟
یا هر جور ک خودت میدونی مقایسه بشه
سلام فک کنم لازمه این جوابو واس دوستمون darklord4192 فرستاده بشه .گمون میکنم اولین باره جواب به این دقیقی به سوال قلب هنری داده میشه.اون موقع رو این سوال حساس بود.یه سوال.اگ ناردار به قوانین متعهد باشه.هیچگونه کاری خلاف اون تعهد جادویی که داره انجام نده.آیا ملکه گرگ های یخی باز میتونه اونو خلع کنه و ناردار جدید انتخاب کنه؟یا نه
گرگ های یخی بر اساس کهولت سن میمیرن؟چون اگ نمیرین ک باید ملکه های قبلی هنوز زنده باشن؟یا یه جور خاص هست
اگ بخایم هنری و برادر بزرگ از لحاظ پولک مقایسه کنیم چطوری میشه؟
مثلا اگ برادر بززگ الماس در نظر بگیرم هنری چیه؟
یا هر جور ک خودت میدونی مقایسه بشه
darklord4192
و خب در مورد سوال های بعدیت:
اگر در خاطر داشته باشی وقتی پیمان بسته شد حتی ایلا هم زانو زد یعنی جایگاه خودش پایینتر از نارداره شبیه یه ناظر اگر خطایی انجام بشه قدرت داره که ناردار دیگه ای انتخاب کنه اما اگر ناردا اشتباهی انجام نده همیشه بایستی ازش پیروی کنه.
گرگ های یخی بعد از مرگ ملکشون میمیرن کل گله یک عمر داره و اون عمر ملکه هستش. و با اینکه طولانیه اما بالاخره میمیرن یا کشته شدن یا کهولت.
زمانی که ملکه جدید به دنیا بیاد فرزندان تازه متولد شده به ملکه جدید متاهد میشن و وقتی ملکه جدید به سنی رسید که تونست جدا بشه اون و دستش از گله جدا میشه و دسته تازه ای میسازن.
اما یه قضایایی وجود داره بین ملکه های گرگ های یخی اونها به هم وابسته هستن و همه زیر نظر ایلا قرار دارن بهتره به اونها سر دسته بگیم سردسته ها به ملکه اول وفادارن.
و زمانی که جایگاه ملکه اول بخواد تصاحب بشه ایلا از بین سردسته ها اونی که از همه مناسب تره رو انتخاب میکنه و خاطرات نسل گذشته و خودش رو از دنیا به اون منتقل میکنه و تمامی سردسته ها با اون پیمان می بندن.
اممم مقایسه بین برادر بزرگ و هنری کلا کار اشتباهیه اگر طبق مثال خودت پولک های محافظ بدن برادر بزرگ از الماس باشه از هنری شبیه پولک ماهیه:17: این پوشش به دو چیز نیاز دارن تا رشد کنن. یک زمان دو نیروی درونی زیاد. که برادر بزرگ اللاماشاا.... همش رو داره ولی هنری دست خالیه و به زمان نیاز داره اساسا مقایسه بین این دو کار اشتباهیه اون در شرایط دیگه ای نیرو گرفته هنری در شرایط دیگه ای اون فرزند خاص و اول اژدهای مادر بود که اشتباها زییادی روی درست کاریش حساب باز کرده بود و نیروی زیادی بهش داده بود و هنری یه دورگه تو سری خور. اون کسیه که خدای الهه ها رو به بازی میگیره اژدهای مادر رو میکشه و دوباره روحش رو فرامیخونه و از قدرتش استفاده میخواد بکنه به نظرتون این دو نفر قابل مقایسه هستن؟
و خب در مورد سوال های بعدیت:
اگر در خاطر داشته باشی وقتی پیمان بسته شد حتی ایلا هم زانو زد یعنی جایگاه خودش پایینتر از نارداره شبیه یه ناظر اگر خطایی انجام بشه قدرت داره که ناردار دیگه ای انتخاب کنه اما اگر ناردا اشتباهی انجام نده همیشه بایستی ازش پیروی کنه.
گرگ های یخی بعد از مرگ ملکشون میمیرن کل گله یک عمر داره و اون عمر ملکه هستش. و با اینکه طولانیه اما بالاخره میمیرن یا کشته شدن یا کهولت.
زمانی که ملکه جدید به دنیا بیاد فرزندان تازه متولد شده به ملکه جدید متاهد میشن و وقتی ملکه جدید به سنی رسید که تونست جدا بشه اون و دستش از گله جدا میشه و دسته تازه ای میسازن.
اما یه قضایایی وجود داره بین ملکه های گرگ های یخی اونها به هم وابسته هستن و همه زیر نظر ایلا قرار دارن بهتره به اونها سر دسته بگیم سردسته ها به ملکه اول وفادارن.
و زمانی که جایگاه ملکه اول بخواد تصاحب بشه ایلا از بین سردسته ها اونی که از همه مناسب تره رو انتخاب میکنه و خاطرات نسل گذشته و خودش رو از دنیا به اون منتقل میکنه و تمامی سردسته ها با اون پیمان می بندن.
اممم مقایسه بین برادر بزرگ و هنری کلا کار اشتباهیه اگر طبق مثال خودت پولک های محافظ بدن برادر بزرگ از الماس باشه از هنری شبیه پولک ماهیه:17: این پوشش به دو چیز نیاز دارن تا رشد کنن. یک زمان دو نیروی درونی زیاد. که برادر بزرگ اللاماشاا.... همش رو داره ولی هنری دست خالیه و به زمان نیاز داره اساسا مقایسه بین این دو کار اشتباهیه اون در شرایط دیگه ای نیرو گرفته هنری در شرایط دیگه ای اون فرزند خاص و اول اژدهای مادر بود که اشتباها زییادی روی درست کاریش حساب باز کرده بود و نیروی زیادی بهش داده بود و هنری یه دورگه تو سری خور. اون کسیه که خدای الهه ها رو به بازی میگیره اژدهای مادر رو میکشه و دوباره روحش رو فرامیخونه و از قدرتش استفاده میخواد بکنه به نظرتون این دو نفر قابل مقایسه هستن؟
خب مرسی از جوابها
من فقط میخاستم ببینم پولک بدنشون در چ حد متفاوته.با توضحیات که داده شد کنجکاو شدم . قصد مقایسه کلی را نداشتم.
درباره گرگ های یخی
مثل اجنه بر طبق خونشون وفا دار هستن دیگه؟
مثلا برا انتخاب ملکه اول هر چی ایلا بگه باید قبول کنن؟
وفاداری اون ارادیه یا غیر ارادی؟
زمان ارباب معبد جستجوگران،غول های یخی،کارگابن ها به اتحاد کمک نکردن.
گرگ های یخی هم چنین قابلیتی دارن ک بخان به کمک ناردار نیان یا نه؟
فرض کنیم به اراده خودشونه و اگ ناردار کمک لازم داشته باشه و کمکش نکنن و مثل هنری ناردار اونا مجازت کنه(ناردار حق داشته باشه،هنری فقط مثاله)یعنی از اتحاد حذفشون کنه چی؟اون زمانم باز ناردار جایگاهشو داره؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال دیگه درباره دیوار و حباب ها و دنیاها دارم
اگ اشتباه نکنم دنیاهایی بودن ک تمام و کمال تو یه حباب نبودن(مثلا نصفش تو این حبابه)
دیوار تو اون دنیاها به چه صورته؟
اگرم این دنیاها وجود ندارن و اشتباه میکنم ک هیچ.درست یادم نیست
ممنون