با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
واقعا عالی بود دوبار خوندمش تا فهمیدمش و امید جان هر فصل یک معما اضافه میکنی و کنجکاوی اشتیاق مارو برا فصل بعد بیشتر میکنی
به اسم هنری خیلی عادت کردیم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اسم هنری رو خیلی دوست دارم و تعغیرش برام سخته اما میدونم برا ادامه داستان مهمه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
درباره اون شخصی که هنری رو اخر فصل از پشت بغل کرد حدس های زیادی دارم و بهترین حدسم میلسونه
وای فصل خیلی قشنگی بود . فقط این آنا خیلی گناه داره ، میشه یکم کمتر بهش سخت بگیری ؟ ودر مورد اونی که بغلش کرد ، بهترین حدسم آیتاش هست ، ولی چرا رهگذر به هنری داشت اختار میداد ؟هرکسی که بودش مشخصا نمیخواست بهش آسیب بزنه . و یکمی دیگه زیادی از حد داره به رهگذر اعتماد می کنه ، خوب نیست هرکاری که رهگذر میگه رو انجام میده و به همه ی حرفاش اعتماد می کنه .
سلام
از سیاستی که هنری که داخل چادر به خرج داد چیزی نفهمیدم، مگه دادن مدال به بئاتریس چه نفعی داره؟ چرا بئاتریس حس کرد از هنری بازی خورده؟
الان داستان خیلی جلو رفته و فک میکنم کم کم وقتش باشه بعضی معماها رو شروع کنی به حل کردن، آخه تا کی معما ساختن :d
البته معما زیاد شه باحالتر میشه ولی کی قراره بفهمیم ماجراها از چه قراره
در آخر هم مثل همیشاه قلمت عالی بود و از خوندن داستانت لذت بردم
منتظر فصل بعدی هستم 🙂
سلام
از سیاستی که هنری که داخل چادر به خرج داد چیزی نفهمیدم، مگه دادن مدال به بئاتریس چه نفعی داره؟ چرا بئاتریس حس کرد از هنری بازی خورده؟الان داستان خیلی جلو رفته و فک میکنم کم کم وقتش باشه بعضی معماها رو شروع کنی به حل کردن، آخه تا کی معما ساختن :d
البته معما زیاد شه باحالتر میشه ولی کی قراره بفهمیم ماجراها از چه قرارهدر آخر هم مثل همیشاه قلمت عالی بود و از خوندن داستانت لذت بردم
منتظر فصل بعدی هستم 🙂
چه کسایی پیشنهاد حمایت از دورگه ها رو دادن یعنی کیا پیش قدم شدن برای این کار جز بئاتریس و ملکه بوده؟ اونها میخواستن که ییه فرد قدرتمند بیاد و با قدرتش دورگه ها رو زندگیشون رو بهبود ببخشه هنری با انداختن توپ به زمین بئاتریس گفت پس چرا خودت رئیس نمیشی اگر راس میگی! و بئاتریس نمیتونست نه بگه چون خودش میخواست زندگی دورگه ها رو بهتر کنه اگر خودش مسئولیت اونها رو قبلو نمیکرد نشون میداد این یه طرح پوشالی و صرفا تجملاتیه.
خب در مورد معماها دورگه یه کتاب دو کتاب سه کتاب نیس که همه معماهاش الان بخوان حل شن دورگه مجموعه ای از 5 جلده که الان ما تو جلد اولیم که یه کتاب کامل دیگه ازش مونده (کتاب سومش) از اون مدل داستانایی نیس که صرفا برای تموم شدن یه ماجرا و اتفاق جلو بره الان دست کم ده تا 12 ماجرا رو دارم با هم جلو میبرم توش که توی هر جلد ممکنه چنتاش حل بشه و انتظار نباید داشته باشی بعد پایان کتاب سوم این جلد هم دیگه همه علامت سوالا جواب داده بشه.
چه کسایی پیشنهاد حمایت از دورگه ها رو دادن یعنی کیا پیش قدم شدن برای این کار جز بئاتریس و ملکه بوده؟ اونها میخواستن که ییه فرد قدرتمند بیاد و با قدرتش دورگه ها رو زندگیشون رو بهبود ببخشه هنری با انداختن توپ به زمین بئاتریس گفت پس چرا خودت رئیس نمیشی اگر راس میگی! و بئاتریس نمیتونست نه بگه چون خودش میخواست زندگی دورگه ها رو بهتر کنه اگر خودش مسئولیت اونها رو قبلو نمیکرد نشون میداد این یه طرح پوشالی و صرفا تجملاتیه.خب در مورد معماها دورگه یه کتاب دو کتاب سه کتاب نیس که همه معماهاش الان بخوان حل شن دورگه مجموعه ای از 5 جلده که الان ما تو جلد اولیم که یه کتاب کامل دیگه ازش مونده (کتاب سومش) از اون مدل داستانایی نیس که صرفا برای تموم شدن یه ماجرا و اتفاق جلو بره الان دست کم ده تا 12 ماجرا رو دارم با هم جلو میبرم توش که توی هر جلد ممکنه چنتاش حل بشه و انتظار نباید داشته باشی بعد پایان کتاب سوم این جلد هم دیگه همه علامت سوالا جواب داده بشه.
آهاااا فهمیدم
اوه اوه چقدر طولانی:) ولی خوبه
باشه، ممنون:)
واو! پنج جلد!!
سلام ب همه, مخصوصا نویسنده ی خوبمون اقا امید, توی این مدت ک نبودم دلم حسابی تنگ شده بود واسه دورگه, خب بریم سراغ داستان..
خب اون قسمت ک ناشناس فهمید هنری پسر ملکه ست چرا مشخص نشد؟!!! من منتظر یه عکس العمل بودم ولی بازم اقا امید مارو گذاشتی توی خماری:33:
کاش اون قسمت بهبودی هنری رو یکم بازتر میکردی, نقابدار گفته بود اون میمیره و حتی گفته بود سنون مسکن هم بهش نده, زخمهاشم ک بسته نمیشد, چطور توی اون زمان کوتاه هنری مجدد ب حالت اولش برگشت؟چطور هنری ک بدنش شکافهای عمیق و غیر قابل درمان داشت یهو سرپا میشه؟ البته میدونم کمک رهگذر بود ولی چرا هیچکس عکس العمل و کنجکاوی نشون نداد ک چطور انقدر زود اوکی شد و حتی نقابدار بعد از اینکه فهمید پسر ملکست برای نجاتش کوچیکترین اقدامی نکرد حتی بعدش مشخص نشد که نقابدار اصن ازحال هنری مطلع شده یا ن...,کلا کاش یه مقدار بازتر میشد,
بنظرم یه چیزهایی توی برادر بزرگ از قبل متفاوت شده ک مزوس متوجه اون شد,نمیدونم دلیلش اونهمه قدرت توی بدن برادر بزرگه که موجب عوارضی شده ک توی اون لحظه ک در اوج عصبانیت بود یه جورایی خودشو نشون داد یا چیز دیگه,چون مزوس گفت قبلا متوجه چنین حالتی نشده بوده و تصمیم گرفت ک با برادر بزرگ راجبش صحبت کنه.
این دختر انا بنظرم بین اون و هنری یه دوستی شکل میگیره,مطمئنا عشق نیس,اما میدونم اقا امید همینجوری الکی انا رو وارد داستان نکرده و اینکه انقدر هم نزدیک ب هنری,این دختر قراره نقشی داشته باشه,حالا نقشش چی میتونه باشه رو اقا امید داند:5:
حرکت هنری در مورد مدال یه دستی خوبی بود,باعث میشه از دید بهتری ب دورگه ها نگاه بشه,اونم زمانیکه فرماندهیشون با بئاتریسه و مطمئنا با نفوذش میتونه قدمهای بهتری ب نفع دورگه ها برداره ک هنری نمیتونست, و دقیقا هنری هم ب نکته توجه کرد.
بنظرم هنری خیلی زیاد خودشو ب رهگذر متکی کرده, ی جورایی کلا انگار رهگذر واسش تصمیم میگیره, درسته یه جاهایی داره بهش کمک میکنه ولی هنری چرا ب این نکته توجه نمیکنه که ممکنه این کارها بیشتر برای جلب توجه و اعتماد هنری باشه و بعد بخواد بنفع منافع خودش ازهنری استفاده کنه, و هنری از کجا انقدر میتونه ب حرفهای اون مطمئن باشه؟ چرا فک نمیکنه ک اگه ملکه نیت بدی داشته باشه بئاتریس حتما بهش میگفت, و اینکه مادرش هیچ وقت هنری رو دست ادمهای اشتباهی نمیسپرده, یجورایی هنری کسی رو ک اصن نمیشناسه صرفا بخاطر چندتا کمک داره ب دوستان مادرش ترجیه میده, توی ظاهر دیده میشه هنری در سطحیه که هر کسی براحتی میتونه هنری رو با حرفاش تحت کنترل دربیاره ولی شخصیتی که از هنری به داستان کشیده شده یه تصویر دیگه از هنریه, فک کنم بهتره ب این نکته توجه بشه.:(s1203):
در کل تشکر میکنم از اقا امید فقط اینکه انقدر نکات مجهول توی داستان وارد شده ک خیلی سخت میشه توی زمان مناسب اونها رو کنارهم قرار بدیم و جواب بگیریم ,ایشاا... اقا امید این موضوع رو هم در نظر بگیره:aa:
منتظر فصلهای زیبا در اینده هستم:a:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اوه یه لحظه یادم رفت ,اون غریبه ک هنری رو ازپشت دراغوش کشید یا بئاتریسه یا ایتاش,
امیدوارم فصل های جدید زودتر بیان
ممنون از رمان خوبت
راستی یک چیزی که یادم رفت بپرسم ، زاک توی چادر چرا انقدر ناراحت بود .و اینکه درمورد چی می خواست با ملکه صحبت کنه که ملکه نگذاشت ؟
خوندمش الان...جالب بود
قسمت اخرش که بدجور ذهن و درگیر میکنه
دوستان نظرای خوبی دادن
ریکا یا ایتاش
محتمل ترینشون این دو گزینه است
خیلی مشتاقم ببینم کی همه چی معلوم میشه
از قافلگیری خوشم میاد:41:
در حال حاظر تنها کسی هستی ک به موقع فصل میدی
یکم سوت و کور شده اینجا
خیلی ازت ممنونم...خسته نباشی
منتظر نامگذاری هنری میمونم:7:
سلام ب همه, مخصوصا نویسنده ی خوبمون اقا امید, توی این مدت ک نبودم دلم حسابی تنگ شده بود واسه دورگه, خب بریم سراغ داستان..
خب اون قسمت ک ناشناس فهمید هنری پسر ملکه ست چرا مشخص نشد؟!!! من منتظر یه عکس العمل بودم ولی بازم اقا امید مارو گذاشتی توی خماری:33:
کاش اون قسمت بهبودی هنری رو یکم بازتر میکردی, نقابدار گفته بود اون میمیره و حتی گفته بود سنون مسکن هم بهش نده, زخمهاشم ک بسته نمیشد, چطور توی اون زمان کوتاه هنری مجدد ب حالت اولش برگشت؟چطور هنری ک بدنش شکافهای عمیق و غیر قابل درمان داشت یهو سرپا میشه؟ البته میدونم کمک رهگذر بود ولی چرا هیچکس عکس العمل و کنجکاوی نشون نداد ک چطور انقدر زود اوکی شد و حتی نقابدار بعد از اینکه فهمید پسر ملکست برای نجاتش کوچیکترین اقدامی نکرد حتی بعدش مشخص نشد که نقابدار اصن ازحال هنری مطلع شده یا ن...,کلا کاش یه مقدار بازتر میشد,
بنظرم یه چیزهایی توی برادر بزرگ از قبل متفاوت شده ک مزوس متوجه اون شد,نمیدونم دلیلش اونهمه قدرت توی بدن برادر بزرگه که موجب عوارضی شده ک توی اون لحظه ک در اوج عصبانیت بود یه جورایی خودشو نشون داد یا چیز دیگه,چون مزوس گفت قبلا متوجه چنین حالتی نشده بوده و تصمیم گرفت ک با برادر بزرگ راجبش صحبت کنه.این دختر انا بنظرم بین اون و هنری یه دوستی شکل میگیره,مطمئنا عشق نیس,اما میدونم اقا امید همینجوری الکی انا رو وارد داستان نکرده و اینکه انقدر هم نزدیک ب هنری,این دختر قراره نقشی داشته باشه,حالا نقشش چی میتونه باشه رو اقا امید داند:5:
حرکت هنری در مورد مدال یه دستی خوبی بود,باعث میشه از دید بهتری ب دورگه ها نگاه بشه,اونم زمانیکه فرماندهیشون با بئاتریسه و مطمئنا با نفوذش میتونه قدمهای بهتری ب نفع دورگه ها برداره ک هنری نمیتونست, و دقیقا هنری هم ب نکته توجه کرد.
بنظرم هنری خیلی زیاد خودشو ب رهگذر متکی کرده, ی جورایی کلا انگار رهگذر واسش تصمیم میگیره, درسته یه جاهایی داره بهش کمک میکنه ولی هنری چرا ب این نکته توجه نمیکنه که ممکنه این کارها بیشتر برای جلب توجه و اعتماد هنری باشه و بعد بخواد بنفع منافع خودش ازهنری استفاده کنه, و هنری از کجا انقدر میتونه ب حرفهای اون مطمئن باشه؟ چرا فک نمیکنه ک اگه ملکه نیت بدی داشته باشه بئاتریس حتما بهش میگفت, و اینکه مادرش هیچ وقت هنری رو دست ادمهای اشتباهی نمیسپرده, یجورایی هنری کسی رو ک اصن نمیشناسه صرفا بخاطر چندتا کمک داره ب دوستان مادرش ترجیه میده, توی ظاهر دیده میشه هنری در سطحیه که هر کسی براحتی میتونه هنری رو با حرفاش تحت کنترل دربیاره ولی شخصیتی که از هنری به داستان کشیده شده یه تصویر دیگه از هنریه, فک کنم بهتره ب این نکته توجه بشه.:(s1203):
در کل تشکر میکنم از اقا امید فقط اینکه انقدر نکات مجهول توی داستان وارد شده ک خیلی سخت میشه توی زمان مناسب اونها رو کنارهم قرار بدیم و جواب بگیریم ,ایشاا... اقا امید این موضوع رو هم در نظر بگیره:aa:
منتظر فصلهای زیبا در اینده هستم:a:- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اوه یه لحظه یادم رفت ,اون غریبه ک هنری رو ازپشت دراغوش کشید یا بئاتریسه یا ایتاش,
سلام خخخخ ما کلا تو کار ان کف گذاری ملتیم خخخخ به موقش موجه اتفاقی که افتاده مشی
اتفاقات شمال خیلی عواقب در بر داره اینکه نقابدار متوجه شد هنری پسر ملکس یا اینکه چرا به هنری کمک نکرد به نظرت وضعیت خودش اونقدر مصاعد بود که به اونم کمک کنه؟ علائم روی بدن خودش رو در نظر نمیگیری و اینکه وقتی کوچکترن لمس کردم بئاتریس زد نابود کرد اون رو پس انتظار نباید داشته باشی که با اون وضعیت اونم بتونه به هنری.
آنا هنری؟ چرا عشق صورت نگیره یه مثلث عشقی راه بندازیم یاهاهاهاها چه افکار شیطانی به ذهنم میرسه یاهاهاهاها بعد ایتاش حسودیش شه انا رو بدزده ببره شکنجش کنه در نهایت توی یه اتفاق انا بمیره و هنری با ایتاش دشمن بشه یاهاهاهاهاها یاهاهاها
مرسی که نظر دادی و این نکات رو یاد اوری کردی ایشاا... فصل بعد چنان اتیشی تو تاپیک بزارم که ملت حسابی کباب بشن قراره هنری یه غلطی بکنه که از الان تو کفشمممممم یاهاهاها
سلام خخخخ ما کلا تو کار ان کف گذاری ملتیم خخخخ به موقش موجه اتفاقی که افتاده مشی
اتفاقات شمال خیلی عواقب در بر داره اینکه نقابدار متوجه شد هنری پسر ملکس یا اینکه چرا به هنری کمک نکرد به نظرت وضعیت خودش اونقدر مصاعد بود که به اونم کمک کنه؟ علائم روی بدن خودش رو در نظر نمیگیری و اینکه وقتی کوچکترن لمس کردم بئاتریس زد نابود کرد اون رو پس انتظار نباید داشته باشی که با اون وضعیت اونم بتونه به هنری.
آنا هنری؟ چرا عشق صورت نگیره یه مثلث عشقی راه بندازیم یاهاهاهاها چه افکار شیطانی به ذهنم میرسه یاهاهاهاها بعد ایتاش حسودیش شه انا رو بدزده ببره شکنجش کنه در نهایت توی یه اتفاق انا بمیره و هنری با ایتاش دشمن بشه یاهاهاهاهاها یاهاهاهامرسی که نظر دادی و این نکات رو یاد اوری کردی ایشاا... فصل بعد چنان اتیشی تو تاپیک بزارم که ملت حسابی کباب بشن قراره هنری یه غلطی بکنه که از الان تو کفشمممممم یاهاهاها
بوی افکار شیطانی ب مشامم میرسه:onion055:
اصن کمک کردن نقاب دار رو با توجه ب حال خراب خودش بیخیال بشیم,ولی زمانی ک فهمید هنری پسر ملکست با اون شوکه شدن شدیدش حداقل یه ذره انتظار عکس العملی هرچند کوتاه ازش رو داشتیم, ولی بعد از اون شوکه شدن خیلی بی توجه رفتار کرد ...24. عشق انا و هنری یه لحظه ب ذهنم رسیداااااا ولی بعد با وجود ایتاش گزاشتمش کنار, بنظرت اونوقت خیلی سطح پایین بنظر نمیرسه؟؟البته با حس عصبانیتی ک هنری از ایتاش داره این احتمال هست ک بخواد تلافی کنه ولی بنظر جالب نمیاد,درسته ایتاش یهو رفت ولی هنری نباید ک همش ب جنبه منفیش نگاه کنه,شاید اصلا اتفاقی واسه ایتاش افتاده باشه!!یعنی انقدر شخصیت پایینی داره ک برای تلافی بخواد با یه برده رابطه برقرار کنه؟:68: توی بیشتر رمانها زمانیکه طرف فکرمیکنه شکست عشقی خورده خیلی زود پای رقیب رومیاره وسط و مثلت عشقی راه میفته,هنری متفاوت باشه بهترنیس؟؟؟ بجای متزلزل بودن اگه شخصیت مغرور و محکمی داشته باشه وتصمیم بگیره دیگه با جنس مخالف واردمسائل عشقی نشه و اینو مثلا واسه خودش درس عبرت درنظر بگیره خیلی مناسبتره,مثلا زمانیکه ایتاش بخواد یه روزی باهنری روبرو بشه ازشخصیت خشک و یخی هنری بخودش بلرزه, :67:
تورو خدا غلط هنری از نوع مثبت و باحال واسه مخاطبها باشه و ضدحال برای دشمناش,باز ضایع بازی در نیاره حال هممون رو بگیره:40:
هنری جدا از قضیه سنش ولی با اینهمه مشکلات و سختیهایی ک پشت سر گزاشته, چندبار مرگ رو دور زده,غم شکستن قلبش بوسیله ی ایتاش و بیخبری مادرش,جایگاه کنونیش بین دورگه ها و باقیه اجنه و اینکه بدنبال هدف جدیدی یعنی بدست اوردن قدرت و جایگاه بالاتری توی دنیای اجنه ست ,همه ی اینا باید تا الان باعث میشده ازهنری یه فرد محتاط بسازه که بدونه هر قدم اشتباهش ممکنه باعث بشه از هدف اصلیش عقب بیفته,پس رفتارهای نامناسبش باعث میشه با شرایطش توی رمان همخونی نداشته باشه,پس اینو هم مدنظر داشته باشیاااااااا:3:
البته اقا امید یوقت سوتفاهم نشه هااا,, من بعنوان خواننده با توجه ب مسائلی ک هنری پشت سر گزاشته و موردهای شخصیتیش ک شما توی داستان ذکر میکنین این نکته ها گفتم, چون بعضی وقتها نویسنده فراموش میکنه که چ خصوصیاتی برای شخصیت اصلی عنوان کرده و گاهی روی اون شخصیت برنامه ای رو پیاده میکنه ک زمانی مخاطب میاد اون داستان رو میخونه ب اون قسمت ک میرسه متوجه میشه بعضی ناهماهنگیهایی توی رفتارهای شخصیت اصلی داستان هست که از چشم نویسنده پنهون مونده, ب همین علت منم این مورد رو بهتون یادآور شدم, ایشالله باعث ناراحتیتون نشه, :53:
بوی افکار شیطانی ب مشامم میرسه:onion055:
اصن کمک کردن نقاب دار رو با توجه ب حال خراب خودش بیخیال بشیم,ولی زمانی ک فهمید هنری پسر ملکست با اون شوکه شدن شدیدش حداقل یه ذره انتظار عکس العملی هرچند کوتاه ازش رو داشتیم, ولی بعد از اون شوکه شدن خیلی بی توجه رفتار کرد ...24. عشق انا و هنری یه لحظه ب ذهنم رسیداااااا ولی بعد با وجود ایتاش گزاشتمش کنار, بنظرت اونوقت خیلی سطح پایین بنظر نمیرسه؟؟البته با حس عصبانیتی ک هنری از ایتاش داره این احتمال هست ک بخواد تلافی کنه ولی بنظر جالب نمیاد,درسته ایتاش یهو رفت ولی هنری نباید ک همش ب جنبه منفیش نگاه کنه,شاید اصلا اتفاقی واسه ایتاش افتاده باشه!!یعنی انقدر شخصیت پایینی داره ک برای تلافی بخواد با یه برده رابطه برقرار کنه؟:68: توی بیشتر رمانها زمانیکه طرف فکرمیکنه شکست عشقی خورده خیلی زود پای رقیب رومیاره وسط و مثلت عشقی راه میفته,هنری متفاوت باشه بهترنیس؟؟؟ بجای متزلزل بودن اگه شخصیت مغرور و محکمی داشته باشه وتصمیم بگیره دیگه با جنس مخالف واردمسائل عشقی نشه و اینو مثلا واسه خودش درس عبرت درنظر بگیره خیلی مناسبتره,مثلا زمانیکه ایتاش بخواد یه روزی باهنری روبرو بشه ازشخصیت خشک و یخی هنری بخودش بلرزه, :67:
تورو خدا غلط هنری از نوع مثبت و باحال واسه مخاطبها باشه و ضدحال برای دشمناش,باز ضایع بازی در نیاره حال هممون رو بگیره:40:
هنری جدا از قضیه سنش ولی با اینهمه مشکلات و سختیهایی ک پشت سر گزاشته, چندبار مرگ رو دور زده,غم شکستن قلبش بوسیله ی ایتاش و بیخبری مادرش,جایگاه کنونیش بین دورگه ها و باقیه اجنه و اینکه بدنبال هدف جدیدی یعنی بدست اوردن قدرت و جایگاه بالاتری توی دنیای اجنه ست ,همه ی اینا باید تا الان باعث میشده ازهنری یه فرد محتاط بسازه که بدونه هر قدم اشتباهش ممکنه باعث بشه از هدف اصلیش عقب بیفته,پس رفتارهای نامناسبش باعث میشه با شرایطش توی رمان همخونی نداشته باشه,پس اینو هم مدنظر داشته باشیاااااااا:3:
البته اقا امید یوقت سوتفاهم نشه هااا,, من بعنوان خواننده با توجه ب مسائلی ک هنری پشت سر گزاشته و موردهای شخصیتیش ک شما توی داستان ذکر میکنین این نکته ها گفتم, چون بعضی وقتها نویسنده فراموش میکنه که چ خصوصیاتی برای شخصیت اصلی عنوان کرده و گاهی روی اون شخصیت برنامه ای رو پیاده میکنه ک زمانی مخاطب میاد اون داستان رو میخونه ب اون قسمت ک میرسه متوجه میشه بعضی ناهماهنگیهایی توی رفتارهای شخصیت اصلی داستان هست که از چشم نویسنده پنهون مونده, ب همین علت منم این مورد رو بهتون یادآور شدم, ایشالله باعث ناراحتیتون نشه, :53:
هوم نه حالا یه سری نقشه رای این جفت کفتر عاشق دارم که توی فصل بعد شروع می کنیم.
و مرسی که اینجور هواست به کاراکترا هست بهتر از این نمیتونی به من کمک کنی که دورگه رو کامل کنم نگران نباش من ناراحت نمیشم از نقد و نشون دادن سوتی هام هرچقدر میتونی ریز شو رو شخصیت ها بعد بیا و بگو تا ایشاا... توی ادیتای بعدی ییه چیز کامل و کاملتر تحویل ملت بدیم.
مرسی از شما
به نظرم مثلث تبدیل به مربع بشه باحال تره الکس هم بیاد به نظرم باحال تر میشه مثلا اگه اون دوتا عاشق هم شدن الکس کینه کنه بره پیش برادر بزرگ تر ازش درخواست قدرت کنه و خادمش بشه تا انتقام بگیره واااای به نظرم جذاب میشه ولی خب منتظرم فصل بعد هستک تا ببینم چی میشه
ممنون به خاطر قلم زیبات