با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
سلام هر دو هفته یکبار فصل قرار گرفته میشه.فصل هفته بعد ارائه میشه
2100 پست برای دورگه مرسی که هستین
http://btm.bookpage.ir/post37886.html#post37886
سلام خب خب میبینم ک همه دوستان نظر دادن و من موندم اخرین,البته اقا امید باید ببخشه چون آبجیم داره قبل عید میره خونه جدید و منم اینجا دارم نقش کوزت رو اجرا میکنم,بهمین دلیل حسابی درگیرم ,خب بریم سراغ داستان:
مث همیشه هم داستان ,هم فضا سازی و قلم نوسندمون عالیه,فقط اینکه مارو میزاره توی خماری آدمو بهم میریزه
* مطمئنا برروی آیتاش ی طلسم قرار داده شده,باتوجه ب سنگهای گردنبندش ک دچار ترک شده و جادوش رو ازدست داده بود,اما موضوع اینه ک چ کسی؟؟چراش ک مشخصه ک بخاطر جدایی از هنری اما چرا باید تا این حد پیش برن؟؟اگه کار ملکه باشه مطمئنا پدر آیتاش توی جریانه,ولی واقعا پدرش تا این حد پیش میره؟؟؟ نفر بعدی میمونه اون رهگذر مرموز,,
*نکته ی بعد اینه هنری ک در حال نبرد بود چطوری متوجه عکس العملهای آیتاش شده بود؟؟؟ چون زمانیکه آیتاش دچار اون حالات شده بودوقتی ب سمت هنری برگشت دید ک هنری با چهره ی جدی داره بهش نگاه میکنه و ایتاش ب خودش گفت هنری همه چیو میدونه,,این هم باعث شد من بیشتر شک کنم ک اون طلسم ممکنه کار رهگذر باشه و شاید هم ب هنری گفته روز اخر تموم عکس العملهای ایتاش رو زیر نظر داشته باشه,
*اون لحظه ک ایتاش توی میدون نبرد ب سمت هنری رفت ولی با دیدن چهره ی هنری تعادلش رو از دست داد فکر کنم از این تعجب کرد چون چشمهای هنری رو در حالت اژدهاییش دید و تعجبش از این بود ک هنری چطوری ب اژدهای وجودش پی برده و حتی کنترلش رو هم بدست گرفته,
*سوال بعد اینه ک واقعا نیروی اژدها باعث شدک هنری بتونه آتش رو ب اون صورت کنترل کنه یا این مربوط ب قدرت جادویی خود هنری هست,چون قبلا گفته شده بود ک نیروی جادویی هنری فقط ماهیتش تغییر کرده و هنری باید نحوه کنترلش رو یاد میگرفت,
*پدر آیتاش چطوری اونجا ب اون صورت ظاهر شد؟؟طوری بود ک انگار زمان رو نگه داشته بود, عجیب بود,چطور ممکنه هیچکس متوجه این قضیه نشه,, یا بقول دوستمون برادر اول هم متوجه نشده باشه؟ بنظرم با این شرایط موجود این یه ریسک بود چون برادر اول همه جا ب دنبال یه ردی از برادر سوم میگرده وممکنه متوجه بشه,
*آقا چرا هنری هر بار ک میاد یه حرکت خوشکل و خفن و رو کم کنی انجام بده بعدش باید کله پا بشه؟؟؟بابا این عصبیم میکنه :sw:
یه بار نشد با اقتداربعد از کارخفنش سرپا بمونه و باغرور سرشو بالا بگیره:bl6:
اخرش هم ک حسابی توی خماری موندم ,کاش یکم بیشتر ادامه داش تا حالت چهره آیتاش وقتی فهمیدهنری پسر فرمانرواس رو میدیدم:kl:
در کل تشکر میکنم از نویسندمون و منتظر ادامه داستان هستم,:53:
*اون لحظه ک ایتاش توی میدون نبرد ب سمت هنری رفت ولی با دیدن چهره ی هنری تعادلش رو از دست داد فکر کنم از این تعجب کرد چون چشمهای هنری رو در حالت اژدهاییش دید و تعجبش از این بود ک هنری چطوری ب اژدهای وجودش پی برده و حتی کنترلش رو هم بدست گرفته,
*سوال بعد اینه ک واقعا نیروی اژدها باعث شدک هنری بتونه آتش رو ب اون صورت کنترل کنه یا این مربوط ب قدرت جادویی خود هنری هست,چون قبلا گفته شده بود ک نیروی جادویی هنری فقط ماهیتش تغییر کرده و هنری باید نحوه کنترلش رو یاد میگرفت,
*آقا چرا هنری هر بار ک میاد یه حرکت خوشکل و خفن و رو کم کنی انجام بده بعدش باید کله پا بشه؟؟؟بابا این عصبیم میکنه :sw:
یه بار نشد با اقتداربعد از کارخفنش سرپا بمونه و باغرور سرشو بالا بگیره:bl6:اخرش هم ک حسابی توی خماری موندم ,کاش یکم بیشتر ادامه داش تا حالت چهره آیتاش وقتی فهمیدهنری پسر فرمانرواس رو میدیدم:kl:
در کل تشکر میکنم از نویسندمون و منتظر ادامه داستان هستم,:53:
من هم حدس زدم که شاید دلیل تعجب اون باشه . ولی فکر نمیکنم فهمیده باشه هنری راجب قلب اژدها میدونه .
نیروی هنری احتمالا وقتی تغییر ماهیت داده به صورت نیروی اژدهایان در اومده . چون پوستش از قبل از اینکه قلب اژدهارو داخل بدنش قرار بدن شروع به فلس دراوردن کرده بود .
توی اون فصلی که طلسم حقیقت رو روی ملکه ها و سنون انجام میده بعد از اون کار سرپا میمونه . اون کار هم یه کار خفن بود .
من هم حدس زدم که شاید دلیل تعجب اون باشه . ولی فکر نمیکنم فهمیده باشه هنری راجب قلب اژدها میدونه .
نیروی هنری احتمالا وقتی تغییر ماهیت داده به صورت نیروی اژدهایان در اومده . چون پوستش از قبل از اینکه قلب اژدهارو داخل بدنش قرار بدن شروع به فلس دراوردن کرده بود .
توی اون فصلی که طلسم حقیقت رو روی ملکه ها و سنون انجام میده بعد از اون کار سرپا میمونه . اون کار هم یه کار خفن بود .
دیگه کم کم انتظارها داره از هنری بالا میره, طلسمی ک ب کمک رهگذر اونم فقط در حد دس دادن بود مخاطب رو زیاد متعجب نمیکنه,والا من یکی ک ازش انتظارهای بیشتری دارم,ما الان بصورت فصل ب فصل میخونیم اینجوری حس میکنیم,ولی اون زمان ک کتاب دوم هم ایشالله تموم بشه و جلد اول و جلد دوم بصورت کلی توی سایت قرار بگیره مخاطبی ک کتاب رو واس اولین بار میاد دان میکنه و میخونه از یه قسمتهایی ب بعد انتظارش از هنری بالا میره,بعد فک کن تا یه حرکت انجام میده بعدش بیهوش بشه,من از همین الان قولش رو ب خیلیا دادم,اونقدر از دورگه تعریف کردم ک مشتاق خوندنش هستن,چون سرشون بی نهایت شلوغه نمیتونن این مدلی دنبال کنن, گفتم کامل شد میدم بخونین,من چون با دورگه بوک پیچ رو شناختم بهمین دلیل ی حس خاصی ب این داستان دارم,بقول خودمونی روش غیرتی ام:bb8:
البته نمیدونم دوستان دیگه نسبت ب دورگه چ حسی دارن ولی من واقعا بهش حساسم, واس همین دوس دارم هرلحظه ک جلوتر میره فوق العاده تر بشه,ایشالله زمانیکه ک ب پایانش میرسیم توی زیباترین حالتش تموم بشه ک همیشه بیاد بمونه,:0229:
دیگه کم کم انتظارها داره از هنری بالا میره, طلسمی ک ب کمک رهگذر اونم فقط در حد دس دادن بود مخاطب رو زیاد متعجب نمیکنه,والا من یکی ک ازش انتظارهای بیشتری دارم,ما الان بصورت فصل ب فصل میخونیم اینجوری حس میکنیم,ولی اون زمان ک کتاب دوم هم ایشالله تموم بشه و جلد اول و جلد دوم بصورت کلی توی سایت قرار بگیره مخاطبی ک کتاب رو واس اولین بار میاد دان میکنه و میخونه از یه قسمتهایی ب بعد انتظارش از هنری بالا میره,بعد فک کن تا یه حرکت انجام میده بعدش بیهوش بشه,من از همین الان قولش رو ب خیلیا دادم,اونقدر از دورگه تعریف کردم ک مشتاق خوندنش هستن,چون سرشون بی نهایت شلوغه نمیتونن این مدلی دنبال کنن, گفتم کامل شد میدم بخونین,من چون با دورگه بوک پیچ رو شناختم بهمین دلیل ی حس خاصی ب این داستان دارم,بقول خودمونی روش غیرتی ام:bb8:
البته نمیدونم دوستان دیگه نسبت ب دورگه چ حسی دارن ولی من واقعا بهش حساسم, واس همین دوس دارم هرلحظه ک جلوتر میره فوق العاده تر بشه,ایشالله زمانیکه ک ب پایانش میرسیم توی زیباترین حالتش تموم بشه ک همیشه بیاد بمونه,:0229:
:8: مرسی خوشحالم که دورگه باعث شد بوک پیجی بشید. این نظر واقعا بهم انگیزه داد مطمئن باشید جواب این نظرات رو توی داستان بی پاسخ نمیزارم.:53:
دیگه کم کم انتظارها داره از هنری بالا میره, طلسمی ک ب کمک رهگذر اونم فقط در حد دس دادن بود مخاطب رو زیاد متعجب نمیکنه,والا من یکی ک ازش انتظارهای بیشتری دارم,ما الان بصورت فصل ب فصل میخونیم اینجوری حس میکنیم,ولی اون زمان ک کتاب دوم هم ایشالله تموم بشه و جلد اول و جلد دوم بصورت کلی توی سایت قرار بگیره مخاطبی ک کتاب رو واس اولین بار میاد دان میکنه و میخونه از یه قسمتهایی ب بعد انتظارش از هنری بالا میره,بعد فک کن تا یه حرکت انجام میده بعدش بیهوش بشه,من از همین الان قولش رو ب خیلیا دادم,اونقدر از دورگه تعریف کردم ک مشتاق خوندنش هستن,چون سرشون بی نهایت شلوغه نمیتونن این مدلی دنبال کنن, گفتم کامل شد میدم بخونین,من چون با دورگه بوک پیچ رو شناختم بهمین دلیل ی حس خاصی ب این داستان دارم,بقول خودمونی روش غیرتی ام:bb8:
البته نمیدونم دوستان دیگه نسبت ب دورگه چ حسی دارن ولی من واقعا بهش حساسم, واس همین دوس دارم هرلحظه ک جلوتر میره فوق العاده تر بشه,ایشالله زمانیکه ک ب پایانش میرسیم توی زیباترین حالتش تموم بشه ک همیشه بیاد بمونه,:0229:
اقا راست میگه این تو اوج حمله چرا بی هوش شد اصلا ادم نابود میکنه والا
هنری هنوز میتونه خودشو با انرژی کاری که میکنه وفق بده براهمین بیهوش میشه.
امروز برای بار دوم فصل 41 رو خوندم و برای بار دوم لذت بردم
یک نکته ای که دوست داشتم بگم این بود که بر خلاف چندین ماه پیش، شروع و پایان فصل هات خییییلییییی بهتر شده. مخصوصا این فصل
یک شروع با فضا سازی عالی و پایان فصل با یک دیالوگ مهم و حساس
خیلی خوب بود
آقا امید این جلد کلا چند فصله؟
سلام امید که فعلا نیست من به یه نقل قول جوابتو میدم
خود امید گفته یه اتفاق بسیار مهم از این کتاب مونده اگ اگ بخاد با جزیات سفر به شما نوشته بشه حداقل ده فصل طول میکشه.پس میشه چیزی حدود ۵۰تا۵۱ فصل. ولی خب ممکنه با جزیات کمتر میتونه نوشته بشه.
با این حساب فک نکنم دقیقا بشه معلوم کرد چند فصل دیگه مونده و چون امید هم همزمان داره مینویسه جواب دادن با این سوال سخته.
البته امید هم میاد سوالتو جواب میده .ممکنه تصمیم جدیدی گرفته شده باشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
منم منتظرم تا بیاد
اما میشه این دو جلد کامل در یک pdf قرار بدین و اپلود کنین
سلام دوست عزیز
اگ منظورتون تمام فصل های جلد دوم باشه شاید بعد اتمام کتاب در یک فایل زیپ قرار گرفته بشه و اپلود بشه(اینو از نظر خودم گفتم شایدم امید اینکارو نکنه)
اما اگ یه فایل کلی منظورته که همه فصل ها را داشته باشه به احتمال زیاد تا زمانی ویرایش و بازنویسی و بازبینی نشه چنین فایلی اپلود نمیشه
مرسی از
DARK LORD عزیز
درسته من برای کتاب عددی ندارم که خودم رو اجبار کرده باشم که حتما به اون تعداد برسم اصلا از شروع داستان فکر نمیکردم به این شماره و تعداد صفحه برسم اما خدا خواست و شما حمایت کردین و شد الانم در ادامه شاید فصل باشه شاید بیشتر شاید هم توی دو فصل دیگه تموم شه (اینا مثاله ها!) باید روحیه نوشتن و روند داستان رو ببینیم چی پیش میاد چون منم خیلی جلوتر از شما نیستم همه چیز رو حس و حال نوشتن مشخص میکنه
جمعه ای که در پیشه فصل میاد انشاا....
ملکه می خواست مسابقه ای برگزار کنه که جایزش باعث بهبودی وضعیت جادوی هنری میشد
تو این فصل شاهزاده ر قهرمان اون مسابقه اعلام کردی
پس جایزه دست اونه
جادوی هنری چی میشه
هنری اخر فصل میفهمه که فرزند فرمانروا هست یا نه
چرا اینقدر این مسئله ر طولانی کردید
در فهم این چه چیز خاصی میخواد پنهان باشه
حداقل بدانه برای چی اینقدر سختی کشیده
پسر فرمانروا باشه و اینقدر بلا و مصیبت به سرش بیاد