Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.8 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;34190:

فصل ببیست و ششم از کتاب دوم دورگه بر روی سایت اپلود شد
منتظر نظرات شما هستم

خب انتظار این مطالب نداشتم.بیشتر منتظر ادامه اتفاقات فصل قبل بودم.با تشکر


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

DARK LORD;34194:
خب انتظار این مطالب نداشتم.بیشتر منتظر ادامه اتفاقات فصل قبل بودم.با تشکر

یعنی چی؟?????
من برم بخونمش.


   
پاسخنقل‌قول
ahmadi.fereshteh222
(@ahmadi-fereshteh222)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 224
 

خیلی غیر منتظره بود
فکر میکردم یه بزن بزن باحال بخونم
ولی مطالب جدید و جالبی این فصل داشت خیلی خوب بود


   
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

خوب بود.
خیلی چیزا معلوم شد.
مثل برادر سوم/ شخص توی خواب ملکه
به نظر میاد اون درگیری بین هنری و آیتاش رو هم همون به هم زد و حافظه‌شون رو اصلاح کرد. خود آیتاش هم گفت.
ولی از همه باحال‌تر اینه که باید با ارواح سرگردان بجنگند.


   
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

سلام فصل جدید عالی بود فقط یه سوال 1.ممکنه آیتاش با اون زنی که همون نقاب آیتاشو میزده نسبت خونی داشته باشه؟؟؟
2.ممکنه پدر آیتاش همون برادر سوم باشه؟
3.یعنی ممکنه اگه پدر آیتاش و شخص توی خواب ملکه برادر سوم باشن ملکه و سنون رو از سرزمین اجنه به یه جای دیگه برده باشه؟؟؟ چون اونطور که جیلا و آیتاش میگفتن باید اتفاق مهمی افتاده باشه تا پدرشون از سرزمینی به یه سرزمین دیگه بره
4.و یه سوال دیگه منظور آیتاش از سرزمینی که قبر مادرش وجود داره چیه مگه توی دنیای اجنه نیست؟؟ منظورش دنیای اجنه اس یا یه دنیای دیگه؟ ممکنه اصلا پدرش توی دنیای اجنه نبوده باشه و از یه دنیای دیگه به دنیای اجنه اومده باشه؟
سوالات 3و4 عکس هم هستن ولی حدسیات من درمورد داستانن حالا شایدم اصلا اینجوری که من گفتم نباشه
با تشکر


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

مرسی از اینکه نظر میدید همین الان در حال نوشتن فصل بعد هستم ایشاا... تا اخر هفته تموم بشه و شرمنده دوستان نشیم


   
M,baran, sasa, soks_sia2 and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
M,baran
(@m-baran)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 184
 

AmbrellA;34203:
مرسی از اینکه نظر میدید همین الان در حال نوشتن فصل بعد هستم ایشاا... تا اخر هفته تموم بشه و شرمنده دوستان نشیم

سلام ,ایشالله که تموم میشه, بااینکه فصل رو دان کرده بودم اما این یکی دو روز نتونسته بودم بخونم,پوزش از اقا امید :(s1734):
خب نکته ی اول پدر ایتاشه که طبق حدس یکی از دوستان منم احتمال میدم برادر سوم باشه و احتمال میدم اون سنون و ملکه رو ب یه دنیای دیگه برده, (طبق گفته ی ایتاش که پدرش یه دروازه بین دنیاها باز کرده) و اینکه گفت باید موضوع مهمی باشه ک پدرش سرزمینشو ترک کرده,و بنظر من چ موضوعی مهمتر از جون ملکه,
البته اگه پدر ایتاش برادر سوم باشه یه احتمال دیگه برای ترک سرزمینش ممکنه بیدار شدن دوباره روح اژدهای مادر باشه, شاید متوجه شده که برادر بزرگ روح مادر رو بیدار کرده و اون رو جذب بدن خودش کرده ,احتمالا این عمل اونقدر مهم هست ک باعث بشه از عصبانیت و ناراحتی سرزمینش رو ترک کنه تا بعداز سالهابخواد علیه برادر بزرگ کاری انجام بده(فقط حدس منه)
مورد دیگه فراموشیه ایتاش و هنریه,اینکه هر دونفرشون اتفاقات شب قبل رو فراموش کردن ب احتمال میدم کار گرگ یخیه,(البته نظرمنه)
نکته ی دیگه ای ک واسم جالب بود اینه که جیلا احساسش ب ایتاش رو حس برادر به خواهری اعتراف کرده و از ایتاش خواسته اونو ب عنوان برادر دوس داشته باشه,و این یعنی باید منتظر ایجاد احساس بین هنری و ایتاش باشیم؟؟؟؟ :39:
و مسئله اخر قبیله گاروم بود ک واسم قابل تأمل بود, اینکه اونها ارواح سرگردان هستن,.!!مطمئنن نبرد با ارواح سرگردان واسه هنری جدا از سخت و خطرناک بودنش میتونه یه تجربه ی خوب باشه,

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

و همه ی اینا باعث میشه من با اشتیاق خیلی بیشتر منتظر فصلهای اینده باشم .6.


   
Dark lord, AmbrellA, zzareb2 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

M,baran;34208:
سلام ,ایشالله که تموم میشه, بااینکه فصل رو دان کرده بودم اما این یکی دو روز نتونسته بودم بخونم,پوزش از اقا امید :(s1734):
خب نکته ی اول پدر ایتاشه که طبق حدس یکی از دوستان منم احتمال میدم برادر سوم باشه و احتمال میدم اون سنون و ملکه رو ب یه دنیای دیگه برده, (طبق گفته ی ایتاش که پدرش یه دروازه بین دنیاها باز کرده) و اینکه گفت باید موضوع مهمی باشه ک پدرش سرزمینشو ترک کرده,و بنظر من چ موضوعی مهمتر از جون ملکه,
البته اگه پدر ایتاش برادر سوم باشه یه احتمال دیگه برای ترک سرزمینش ممکنه بیدار شدن دوباره روح اژدهای مادر باشه, شاید متوجه شده که برادر بزرگ روح مادر رو بیدار کرده و اون رو جذب بدن خودش کرده ,احتمالا این عمل اونقدر مهم هست ک باعث بشه از عصبانیت و ناراحتی سرزمینش رو ترک کنه تا بعداز سالهابخواد علیه برادر بزرگ کاری انجام بده(فقط حدس منه)
مورد دیگه فراموشیه ایتاش و هنریه,اینکه هر دونفرشون اتفاقات شب قبل رو فراموش کردن ب احتمال میدم کار گرگ یخیه,(البته نظرمنه)
نکته ی دیگه ای ک واسم جالب بود اینه که جیلا احساسش ب ایتاش رو حس برادر به خواهری اعتراف کرده و از ایتاش خواسته اونو ب عنوان برادر دوس داشته باشه,و این یعنی باید منتظر ایجاد احساس بین هنری و ایتاش باشیم؟؟؟؟ :39:
و مسئله اخر قبیله گاروم بود ک واسم قابل تأمل بود, اینکه اونها ارواح سرگردان هستن,.!!مطمئنن نبرد با ارواح سرگردان واسه هنری جدا از سخت و خطرناک بودنش میتونه یه تجربه ی خوب باشه,

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

و همه ی اینا باعث میشه من با اشتیاق خیلی بیشتر منتظر فصلهای اینده باشم .6.

مرسی از اینکه نظر دادی باعث دل گرمیه ولی انگار مدارس بد جوری روی نظرات تاثیر گذاشته این فصل هنوز به 1 صفحه نظر نرسیده قبلا که امتیازی بود 4 صفحه قبل 4 صفحه بعد قرار دادن فصل نظر میزاشتن امتیازی کنیم؟:39: :39: خخخخ

دلایل دیگه ای هم میتونه وجود داشته باشه که پدر ایتاش رو وادار به جابجایی کنه! یکم توی فصلای قبل تر دقت بیشتری کن توی یکی از فصلا یه نفر تازه از ماموریتی باز گشته بود اما هیج کس نفهمید چه ماموریتی کسی هم کنجکاو نشد. میدونید توی خط سیر داستان یه نکات ریز اینطوری گذاشتم مثل دستگیره اگر بگیرید میتونید خیلی راحت متوجه اتفاقات بشید! قراره اتفاقات زیادی بین هنری و ایتاش بیوفته عشق که به این اسونی بدست بیاد خیلی سطحی هست و زودم از بین میره فعلا جفتشون باید دهنشون سرویس بشه تازگی به بخش اسفالت کردن دهن ایتاشم رسیدیم دیدین که اولین شکست عشقیش گیر دادنش به هنری و سر کار رفتنش تازه اتفاقاتی افتاده که اون از یاد بردتشون بین خودش و هنری فعلا امید مثل این قلتک های اسفالت پهن کن داره دهن اسفالت میکنه:دی


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

دوستان نقد های بسیار خوبی داشتن.من یه چنتا نکته رو میخاستم بگم
اتفاقات بین ملکه و سنون قبلتر از این فصل اتفاق افتاد و به طوری که بئاتریس هنوز در ارتش بود.پس بنظرم این احتمال کمی داره برای این داره جابجا میشه.در مورد گرگ یخی از هنری دستور داشت کاری نکنه گرچه اینم احتمالش هست
ولی بیشترین احتمال همینطور که دوستمون aryaگفت احتمالا خود پدر ایتاش باعث این فراموشی شده.
.
البته این احتمال که برای روح اژدهای مادر هم جابجایی رخ داده دور از انتظار نیست.
.
در مورد دنیاها بجز دیدار های ایتاش و پدرش فقط موقعی ملکه برای نجات هنری اومد،زمانی که بئاتریس برای نجات هنری اومد و ثونیا از اون موقع گم شد. با استفاده از نوعی دروازه جادویی در سرزمین اجنه جابجا شدن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;34211:
مرسی از اینکه نظر دادی باعث دل گرمیه ولی انگار مدارس بد جوری روی نظرات تاثیر گذاشته این فصل هنوز به 1 صفحه نظر نرسیده قبلا که امتیازی بود 4 صفحه قبل 4 صفحه بعد قرار دادن فصل نظر میزاشتن امتیازی کنیم؟:39: :39: خخخخ

دلایل دیگه ای هم میتونه وجود داشته باشه که پدر ایتاش رو وادار به جابجایی کنه! یکم توی فصلای قبل تر دقت بیشتری کن توی یکی از فصلا یه نفر تازه از ماموریتی باز گشته بود اما هیج کس نفهمید چه ماموریتی کسی هم کنجکاو نشد. میدونید توی خط سیر داستان یه نکات ریز اینطوری گذاشتم مثل دستگیره اگر بگیرید میتونید خیلی راحت متوجه اتفاقات بشید! قراره اتفاقات زیادی بین هنری و ایتاش بیوفته عشق که به این اسونی بدست بیاد خیلی سطحی هست و زودم از بین میره فعلا جفتشون باید دهنشون سرویس بشه تازگی به بخش اسفالت کردن دهن ایتاشم رسیدیم دیدین که اولین شکست عشقیش گیر دادنش به هنری و سر کار رفتنش تازه اتفاقاتی افتاده که اون از یاد بردتشون بین خودش و هنری فعلا امید مثل این قلتک های اسفالت پهن کن داره دهن اسفالت میکنه:دی

میشه در مورد ماموریت ادرس دقیق تر بدی کدوم فصله؟با تشکر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یکی از بزرگترین ابهات برا من و شاید دوستان زمان هست.زمان اتفاقات بخش های مختلف داستان.مثلا در مورد قدرت گرفتن برادرها ایا همزمان با تقدس تیغه هنری بود یا نه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

صفحه اخر فصل پنچ کتاب اول اتفاقات درون غار
در مورد گانگل هس یا خدای دراکل.هیچ معلوم نشد در مورد کیه.الان میتونی یکم راهنمایی کنی؟با تشکر


   
M,baran, AmbrellA and zzareb2 reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;34212:
دوستان نقد های بسیار خوبی داشتن.من یه چنتا نکته رو میخاستم بگم
اتفاقات بین ملکه و سنون قبلتر از این فصل اتفاق افتاد و به طوری که بئاتریس هنوز در ارتش بود.پس بنظرم این احتمال کمی داره برای این داره جابجا میشه.در مورد گرگ یخی از هنری دستور داشت کاری نکنه گرچه اینم احتمالش هست
ولی بیشترین احتمال همینطور که دوستمون aryaگفت احتمالا خود پدر ایتاش باعث این فراموشی شده.
.
البته این احتمال که برای روح اژدهای مادر هم جابجایی رخ داده دور از انتظار نیست.
.
در مورد دنیاها بجز دیدار های ایتاش و پدرش فقط موقعی ملکه برای نجات هنری اومد،زمانی که بئاتریس برای نجات هنری اومد و ثونیا از اون موقع گم شد. با استفاده از نوعی دروازه جادویی در سرزمین اجنه جابجا شدن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

میشه در مورد ماموریت ادرس دقیق تر بدی کدوم فصله؟با تشکر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یکی از بزرگترین ابهات برا من و شاید دوستان زمان هست.زمان اتفاقات بخش های مختلف داستان.مثلا در مورد قدرت گرفتن برادرها ایا همزمان با تقدس تیغه هنری بود یا نه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

صفحه اخر فصل پنچ کتاب اول اتفاقات درون غار
در مورد گانگل هس یا خدای دراکل.هیچ معلوم نشد در مورد کیه.الان میتونی یکم راهنمایی کنی؟با تشکر

سلام
یعنی این همه مدت میگفتم کجا رفتی نیستت بگو رفتی کتاب اول رو از نو بخونی خب بزار از سوال اخرت شروع کنیم
اونی که توی کتاب اول فصل پنج اخرین صفحس نه گانله نه خدای دراکل اخر کتاب متوجه می شید کی هست کمی صبر صصحر نزدیک است.
مامورت بگیم شاید خود خودش نباشه بهتره بگیم سفر. توی فصلی بود که برادر دوم ظاهر شده بود کنار اون بنا که داشت روح اژدهای مادر رو بهش منتقل میکرد یک جمله هست به این شکل: لباس سفر پوشیده بود و گرد راه هنوز بر روی لباس هایش به وضوح دیده می شد. به نظرتون مشکوک نبود در حالی که برادران کوچکتر کنار جسم برادر بزرگ ایستاده بودن و ازش مراقبت میکردن برادر دوم اونجا حاضر نبوده تازه اون به این معروف بود که هیچ وقت اون رو تنها نمیزاره و نزدیک ترین فرد به برادر بزرگه! الان تو این موقعیت خطر ناک کجا ول کرده رفته؟
ادرس از این دقیق تر بدم؟ :دی
در مورد دروازه ها و دنیا ها یادتون هست قبلا چیا گفتیم؟ این دروازه ها رو کی ساخته؟ کیا بزرگترین خدمت رو به اجنه کردن چه موجوداتی؟
در مورد دروازه ها اشتباه میکنی اون دروازه هایی که توی ایستگاه مرکزی هستن هم به همون صورت و از همون جادو هستن اما ثابت و پایدارن اما دروازه های انتقال دیگه ناپایدارن به صورت موقت ایجاد و از بین میرن کسی نمیتونه خودش دروازه بسازه با جادوش، دروازه ها یک نوع وسیله هستش که تو معابد قرار داره با اونها میشه دروازه هایی به بخش های دیگه باز کرد اما محدودن مثال میزنم

ایتاش از چی برای باز کردن دروازه استفاده کرد؟ ایا میتونه از اون برای باز کردن دروازه به هر جایی که بخواد استفاده کنه؟ هوممم این یک نوع دروازه هست انتقال محدود به یک محل و مختصات خاص مثلا به محلی که جفت اون سنگ قرار گرفته به این میگن دروازه محدود یا مدل دیگه این نوع دروازه جایی که فراخوانی شده باشن مثلا یادتون هست تپه شرقی اردوگاه دورگه ها؟ یهویی چطور همه افراد مورد اعتماد ملکه دور هم جمع شدن؟ با دمیده شدن در شیپوری که دست اون نودل بود. اون شیپور جفت دیگه وسیله انتقالی بوده که دست اون نفراته یعنی اون نفرات به هر جایی که شیپور درش دمیده بشه فراخونده میشن ولی نه جایی که خودشون بخواد یا نمیتونن خودشون دروازه رو ایجاد کنن! اینها نمونه هایی از دروازه های محدودن قدرت و مختصات جابجاییشون محدوده و بعد مدتی از بین میرن.

. دروازه دیگه دروازه ای که با اون بئاتریس از شمال برگشت و ریکارو تنها گذاشت از کجا باز شده بود یادتون هست دروازه خودش باز شد ریکا یا بئاتریس یا هر کس دیگه ای اون رو باز نکرد خود به خود باز شد. پس یه نفر از راه دور اون رو کنترل میکرد این دروازه از سمت معبد پایتخت و وسیله قویتری که توی اونه باز شده بود که توی مختصات مختلف میتونست دروازه های موقت باز کنه ولی این نوع دروازه ها هم همیشگی نیستن و از بین میرن برای ایجادشون نیروی زیادی میخواد و بعد مدتی هر منبع نیرویی باشه ته میکشه و بسته میشه.

نوع دیگه دروازه ها دروازه هایی هست که پایدار و ثابتن نمونش دروازه های ایستگاه مرکزی اونها از بین نمیرن و همیشه وجود دارن

در نهایت همه یک ماهیت و یک نوعن همه دروازه انتقال به دنیاهای دیگه هستن که یک منبع نیرو دارن هر چقدر اون منبع عظیمتر و پایدار تر باشه اون دروازه بیشتر ثابت میمونه و از بین نمییره
1. سنگ گردن بند ایتاش نمونه ضعیف - سنگ شیپور نودل و اون نفرات نوع ضعیف و محدود دروازه
2. دروازه های معبد با منبع نیروی درون معابد قوی اما ناپایدار
3. دروازه های بی نهایت که همیشه ثابتن- ایستگاه مرکزی.

خب امید وارم خوب توضیح داده باشم اگر نه بگید ساده تر شاید بتونم توضیحش بدم. البته توی داستان و کتاب ها این مطالب رو به طور اهسته خودتون متوجه می شدید ولی یکجا جمعش کردم و گفتمش چون داستان فصل به فصل ارائه میشه و سردرگمی ممکنه توش باشه بدونید خوبه.

موفق باشید


   
Hacker, zzareb2, M,baran and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

با سلام میدونی یکی از مشکل من بقیه رو نمیدونم چون دنبال اطلاعات خاصی هستم این نکته های کوچیکو در نظر نمیگرم و ساده بهشون نگاه میکنم واس همین اصلا به برادر دوم و سفرش فکر نکرده بودم.و به سادگی از روی این گونه موارد رد میشم.سعی میکنم دقیق تر بخونم گرچه از نظرم سخته این نکته ها رو پیدا کردن.

والا در مورد دروازه فقط نمونه اوردم که در سرزمین اجنه هم میشه جابجا شد منتظر اون نظریه که گفته بودی بودم.اما از اطلاعاتت متشکرم.اطلاعات خوبی بود
در مورد دروازه ها فهمیدم حتما باید دو شی وجود داشته برای باز کردن دروازه ها که روی شی مقصد به نوعی قفل میکنن و به مختصات اون دروازه باز میکنن/اگر اشتباه فهمیدم لطف کن بگو با تشکر/
دروازه های مرکزی از چی قدرت میگرن که اینقدر ثبات دارن؟

راستش یکی از سوالاتم این بود چرا از دروازه ها استفاده نمیکنن برای سفر به شمال که جوابمو گرفتم
یه سوال دگه هم واسم پیش اومده اردوگاه ارتش درون دشت یا صحرا سوزان هست ؟اگر اینجوریه چرا قبل دشت های سوزان اردو نزدن؟درسته به دشمن زمین و فرصت بیشتری میدن ولی رسیدن نیرو ها و تدارکت که خیلی راحتره.
یا چرا بعد دشت سوزان اردو نزدن که بنظر میاد اب و هوای بهتری داره؟
.
با تشکر از جوابگویی و اطلاعات


   
Hacker, anahitarafiee2, zzareb2 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;34214:
با سلام میدونی یکی از مشکل من بقیه رو نمیدونم چون دنبال اطلاعات خاصی هستم این نکته های کوچیکو در نظر نمیگرم و ساده بهشون نگاه میکنم واس همین اصلا به برادر دوم و سفرش فکر نکرده بودم.و به سادگی از روی این گونه موارد رد میشم.سعی میکنم دقیق تر بخونم گرچه از نظرم سخته این نکته ها رو پیدا کردن.

والا در مورد دروازه فقط نمونه اوردم که در سرزمین اجنه هم میشه جابجا شد منتظر اون نظریه که گفته بودی بودم.اما از اطلاعاتت متشکرم.اطلاعات خوبی بود
در مورد دروازه ها فهمیدم حتما باید دو شی وجود داشته برای باز کردن دروازه ها که روی شی مقصد به نوعی قفل میکنن و به مختصات اون دروازه باز میکنن/اگر اشتباه فهمیدم لطف کن بگو با تشکر/
دروازه های مرکزی از چی قدرت میگرن که اینقدر ثبات دارن؟

راستش یکی از سوالاتم این بود چرا از دروازه ها استفاده نمیکنن برای سفر به شمال که جوابمو گرفتم
یه سوال دگه هم واسم پیش اومده اردوگاه ارتش درون دشت یا صحرا سوزان هست ؟اگر اینجوریه چرا قبل دشت های سوزان اردو نزدن؟درسته به دشمن زمین و فرصت بیشتری میدن ولی رسیدن نیرو ها و تدارکت که خیلی راحتره.
یا چرا بعد دشت سوزان اردو نزدن که بنظر میاد اب و هوای بهتری داره؟
.
با تشکر از جوابگویی و اطلاعات

درباره ثبات دروازه های ایستاه مرکزی بدونید که نیروش از درخت زندگی گرفته میشه ولی اون نیرو از کجا میاد دیگه سکرته!
ارتش از دروازه ایستگاه مرکزی برای رفتن به شمال استفاده میکنه اما اون دروازه از دشت های سوزان خیلی فاصله داره حتی دروازه های ثابت به شیئی نیاز دارن که دو طرفه باشه یکی در سمت دروازه داخل ایستگاه مرکزی و اون یکی دروازه داخل اون دنیا. دروازه سنگی تاناریس رو دیدید؟ یادتون هست؟ اون سمت دروازه داخل اون بنا طرف دیگه اون نیرو وجود داره اگر دروازه سمت تانارس از بین بره دیگه هیچ انتقالی از دروازه سمت ایستگاه مرکزی صورت نمیگیره.

در مورد جایی که ارتش اردو زده. به نظرت هیچ موجودی میتونه توی دشت های سوزان زنده بمونه؟ یادت نیست بئاتریس و ریکا موقع عبور چند دقیقه قبل از غروب چطور تونستن از اون منطقه خارج بشن؟ به نظرت با اون شرایط ارتش زنده زنده کباب نمیشه؟
ارتش پشت مرز منطقه سوزان هستش نیروی پیاده نمیتونه از دشت های سوزان در طول یک روز عبور کنه به خاطر همین انتقال ارتش پیاده نظام به سمت دیگه دشت های سوزان امکان پذیر نیست. سواره نظام هم هر چقدر قوی باشه نمیتونه جای پیاده نظام رو توی ارتش پر کنه سواره نظام شمال قویترین سواره نظام بودن که دیدی نابود شدن و شهرشون از بین رفت. پس توی منطقه ای در پشت مرز های سوزان مستقر هست که فاصله زیادی تا اون ناحیه نداره به قول خودت فضا بهشون نده!
شاید بعضی جاها کل اون ناحیه رو دشت های سوزان گفتم ولی بهتر از این نیست که بگم پشت دشت های سوزان؟ حالا ولی نکته خوبی گرفتم وقتی تو توی تصوراتت اشتباه کردی پس مشکل از نوشتن من بوده باید بهتر فضا سازی میکردم میزارم توی چک لیستای داستان که بعده ها این بخش ها رو بهتر کنم.
مرسی یا علی


   
Hacker, anahitarafiee2, zzareb2 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
M,baran
(@m-baran)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 184
 

ی نکته ای ذهنمو درگیر کرده ک اگه اقا امید لطف کنه واسم رفع ابهام کنه خیلی ازش ممنون میشم.
توی فصل پایانی کتاب اول ک معنای صحیح پیشگویی ب این ترتیب توش اورده شده بود ک:
زمانیکه زندگی از مرگ متولدبشه باره دیگرخواهد مرد و کشته ای ک ب دست نزدیکانش ب مرگ محکوم شده بوده دوباره بیدارمیشه.
(من این حدسو میزنم ک قسمت اول پیشگویی منظورش هنریه,چون دقیقا اغاز شروع پیشگویی ک تموم برادرا حسش کرده بودن دقیقا همزمان با اتفاقی ک بود ک واسه هنری افتاد و طبیب قصر قطع امیدکرد از هنری ک ملکه از سنون خواست زندگی هنری رو نجات بده ک دقیقا زمانیکه سنون داشت ب هنری نیروی حیات میبخشید یهو ی نیروی سیاه سنون و بقیه رو ب عقب پرت کرد و بدن هنری رو دربر گرفت, و من حدس میزنم اینجاقسمت دوم پیشگوییه ک روح اژدهای مادر تووجود هنری بیدار شده تا انتقام مرگشو بگیره و دلیل اون کرمهایی ک باعث پیوند بافتهای بدن هنری میشن و باعث بهبود سریع بدن هنری از زخم و جراحت میشه, ک توی پیشگویی بعنوان حیاط سیاه ازش اسم برده شده بود, ک همچنین توی پیشگویی انگار ب این روح ک از اعماق روحهای سیاه برخواسته شده لقب ارباب سایه ها هم داده شده, و از نظرمن این ارباب سایه ها هنریه,

نمیدونم چقدربرداشتم از پیشگویی درست بوده یا نه,فقط این نکته ای بود ک خیلی وقته ک ذهنم درگیرشه و دیگه ب این فصل ک رسیدیم ک برادر بزرگ روح مادر رو جذب بدنش کرد نتونستم جلوی کنجکاویمو بگیرم و گفتم از اقا امید بخوام این قسمت رو رفع ابهام کنه واسم.9.


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

M,baran;34216:
ی نکته ای ذهنمو درگیر کرده ک اگه اقا امید لطف کنه واسم رفع ابهام کنه خیلی ازش ممنون میشم.
توی فصل پایانی کتاب اول ک معنای صحیح پیشگویی ب این ترتیب توش اورده شده بود ک:
زمانیکه زندگی از مرگ متولدبشه باره دیگرخواهد مرد و کشته ای ک ب دست نزدیکانش ب مرگ محکوم شده بوده دوباره بیدارمیشه.
(من این حدسو میزنم ک قسمت اول پیشگویی منظورش هنریه,چون دقیقا اغاز شروع پیشگویی ک تموم برادرا حسش کرده بودن دقیقا همزمان با اتفاقی ک بود ک واسه هنری افتاد و طبیب قصر قطع امیدکرد از هنری ک ملکه از سنون خواست زندگی هنری رو نجات بده ک دقیقا زمانیکه سنون داشت ب هنری نیروی حیات میبخشید یهو ی نیروی سیاه سنون و بقیه رو ب عقب پرت کرد و بدن هنری رو دربر گرفت, و من حدس میزنم اینجاقسمت دوم پیشگوییه ک روح اژدهای مادر تووجود هنری بیدار شده تا انتقام مرگشو بگیره و دلیل اون کرمهایی ک باعث پیوند بافتهای بدن هنری میشن و باعث بهبود سریع بدن هنری از زخم و جراحت میشه, ک توی پیشگویی بعنوان حیاط سیاه ازش اسم برده شده بود, ک همچنین توی پیشگویی انگار ب این روح ک از اعماق روحهای سیاه برخواسته شده لقب ارباب سایه ها هم داده شده, و از نظرمن این ارباب سایه ها هنریه,

نمیدونم چقدربرداشتم از پیشگویی درست بوده یا نه,فقط این نکته ای بود ک خیلی وقته ک ذهنم درگیرشه و دیگه ب این فصل ک رسیدیم ک برادر بزرگ روح مادر رو جذب بدنش کرد نتونستم جلوی کنجکاویمو بگیرم و گفتم از اقا امید بخوام این قسمت رو رفع ابهام کنه واسم.9.

سلام
هوم حدسیات جالبی زدید اما توی این یه مورد نمیتونم کمکی بکنم حتی خیلی کم چون این پیشگویی اساس داستانه اگر لو بره دیگه هیچی ازش نمیمونه!
اما مطمئن باشید قا تمام این مسائل خیلی زیاد قافلگیر می شید هوم
فعلا یا علی


   
anahitarafiee2, zzareb2, Hacker and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
M,baran
(@m-baran)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 184
 

AmbrellA;34219:
سلام
هوم حدسیات جالبی زدید اما توی این یه مورد نمیتونم کمکی بکنم حتی خیلی کم چون این پیشگویی اساس داستانه اگر لو بره دیگه هیچی ازش نمیمونه!
اما مطمئن باشید قا تمام این مسائل خیلی زیاد قافلگیر می شید هوم
فعلا یا علی

حسابی رفتم تو خماری,,,, خداییش هفته ای یبار خیلی ستمه, هر چی جلوتر میریم من یکی ک کم طاقتتر میشم,بقیه دوستان رو نمیدونم ,
:129fs4252631:


   
anahitarafiee2, zzareb2, Hacker and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 92 / 210
اشتراک: