Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

Arya;33979:
ممکنه تغییر کنه ولی به نظرتون واقعی‌تر نمی‌شه که یه فرد حیله‌گر و مکار از خرافاتی بودن بقیه برای منافعش سوءاستفاده کنه؟ علاقه و احساسات بقیه رو به بازی بگیره؟
البته فکر نکنم با این شخصیتی که برادر بزرگ داره به کسی خدمت کنه و ثانیا وقتی مادرشو برای قدرت میکشه برای برادراش که الان براش سودی ندارن ارزش قائل میشه؟ اینا رو برای همراهی در کشتن اژدها می‌خواست الان دیگه نه.

ممکنه شما درست بگین.نظر من اینه احتمالا اساس پیشگویی درسته اژدهای مادر بر میگرده حالا یا خودش یا در قالب هنری یا یکی دگهبرای جلوگیری از نابودی دنیاها توسط برادر بزرگ و نجات اجنه./ممکنه کاملا غلط باشع فقط حدسه/
اما در مورد برادر اگر ازش اطاعت کنن ممکنه اونا رو نگه داره چون معمولا قوی ترین ها دوست دارن چنتا زیر دست قوی داشته باشن برای انجام کارا.اینجوری معلومه بقیه برادر هم زورشون به اون نمیرسه پس ممکنه نگهشون داره البته در صورت اطاعت
.
در مورد خدمت کردن هم بنظر خودم هم امکانش کمه ولی یکی از چیزایی هس به ذهنم رسید


   
AmbrellA, fariba.2016, danyal and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

نخسته دوستان عزیز
با توجه به اینکه تصمیم مدیران برای بستن این انجمن حتمی هست پس ازشون درخواست میکنم که دورگه رو روی پورتال قرار بدن اگر موافقت شد که دسترسی شما و من اسونتر هم میشه اگر نشد که وبلاگ شخصی من رو میتونید دنبال کنید و فصل ها رو بگیرید و نظر بدید.
هر جا باشید نظر دادن باعث دلگرمی میشه.

با آرزوی موفقیت


   
fariba.2016, Dark lord, Dumbledore and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 
بازگشت آزمایشی گروه ضربت - تیم نقد B
*******************************

کد نقد: خیزش تیم نقد B - پروژه 1

نام داستان: داستان دورگه - کتاب دوم، جلد اول
نویسنده: امید.م @
AmbrellA
تعداد فصول موجود: 24
فصل مورد انتقاد: فصل اول
لینک تاپیک باستانی گروه ضربت: تیم نقد b

------------------
نقد @
Envelope
نقده دیگه، قراره جدی باشیم.
من پنج یا شیش فصل از جلد یک رو خوندم، اما حقیقتش جذب نشدم. اون قلابی که من رو درگیر کنه وجود نداشت. با خوندن فصل اول کتاب دوم با خودم می گفتم که این هم شبیه جلد اوله. جلوتر رفتم و وضع همون بود تا وقتی که جیلا وارد شد.
خب اینجا نقطه عطفی بود که من رو به داستان گره زد، خیلی خوب وارد داستان شد و ادامه پیدا کرد. حالا بریم سراغ نقد اصلی.
داستان خیلی خوبه، پختست، قشنگ حس میشه که ذهن نویسنده به درکی از نوشتن رسیده که واقعا متنش رو خوندنی میکنه. اما باز هم سوتی هایی داره.
اولین موردی که خود نویسنده هم کاملا بهش آگاهه، ایراد در بعضی جمله بندی ها و انتخاب کلمات؛ کنار بعضی فعل های نادرسته. این چیزیه که برای من بولد میشه، به چشم من میاد چون همیشه سعی دارم از یک متن عیب هاش رو ببینم. باز هم اونقدر کم هست که بین ایرادها من غرق داستان بشم. با یک دور خونده شدن و ویراست توسط خود نویسنده درست میشن.
ایراد بعدی مال دیالوگ هاست. نمیدونم چرا، من بعد از خوندن دیالوگ ها چشمام رو توی حدقه می چرخونم یا مورمورم میشه. نه از نوع خوبش، و این با عکس العمل شخصیت ها واقعا یک تناسب ناهنجار رو به وجود آورده. یکم به دیالوگ ها توجه نشون داده بشه، کیفیتشون بالاتر میره. فکر نکنم خود نویسنده هم بعد خوندن مکالمات شیفته و عاشق حرف هاشون بشه.
احساس می کردم توی متن، نویسنده کمی تند رفته. یعنی وقایع به طور سلسله وار و بدون استراحت جالب توجهی رخ میدادن. البته این مقدار زیاد نبود و بیشتر تایم اوت با مونولوگ ها و جهان سازی پر شد. اما باز هم جا برای بهتر کردن متن وجود داره.
یک ایراد خیلی واضح توی فصل اول وجود داشت راجع به تعقیب و گریز گوزن و آیتاش. راوی داره میگه که گوزن همونطور که میدوید، برگشت و هوا رو بو کرد تا رد دشمن رو بگیره. اما آیا گوزنی که در حال دویدنه، باد رو نمی شکافه و هوای روبه رو کنار پوزه اش قرار نداره؟ این خب یکم... اگه می گفتی میخواست ببینه که کسی دنبالش هست یا نه خیلی بهتر می شد.

نقد @Rosela

سلام خب اینم نقدم البته اولین بارمه شاید زیاد خوب نباشهاول از از همه قلم نویسنده خیلی خوبه وقایع داستانو خیلی خوب توضیح داده و خوب فضاسازی کرده ولی یه مشکلی که داره اینه که کنجکاوی خواننده رو تحریک نمیکنه یه نکته هایی توی داستان هست که نویسنده باید کاری کنه خواننده بیشتر جذب بشه برای دونستن اتفاقاتی که در آینده میفته ولی نویسنده خیلی معمولی درباره اونا توضیح داده البته اینم بگم بعدا داستان خیلی جالب میشه و نویسنده این مشکل رو حلش کرده ولی این سه فصل اینجوری نیست من خودم بعضی وقتا از شدت کنجکاوی نمی دونم اون یه هفته ای که قرار نیست نویسنده فصل بذاره رو چیکار کنم. بله جلد اول و چندتا فصل اول کتاب دوم مقدمه ای بودن برای شروع اتفاقات بعدی که در داستان میفته و مشکل این مقدمه هم همین جذب نکردن خواننده بوده معمولا مقدمه خیلی تاثیر داره روی اینکه خواننده بخواد به خوندن داستان ادامه بده یا نه
من گاهی وقتا برمیگردم و چند دفعه بعضی قسمت های داستانو می خونم چون فقط جذب اون قسمتا شدم ولی بعضی از قسمتاش اصلا با اینکه نکته زیاد دارن ولی اونقدری اشتیاق پیدا نکردم که برمو دوباره همه ی قسمت های داستانو بخونم
بعضی از مشکلاتشم غلط های نوشتاریه و توی مکالمه ها گاهی اوقات نگفته که کیه که داره حرف میزنه و این خواننده رو گیج میکنه
درمورد اینکه گوزن مسیر پشت سرشا بو کرده شاید درختای جنگل خیلی خوب نمی ذاشتن که اون ببینه برای همین مجبور شده از حس بویاییش کمک‌ بگیره که البته حس بویاییشم کاری از پیش نبرده؟؟!!
و نوشته شده بود که در دوردست حرکت سایه ای را در میان درختان دید این یعنی اینکه اونموقع شکارچی خیلی دورتر از اون بوده که گوزن بخواد با چشم ببینه شاید برا همین بوده

---------------------------
پ.ن1: این شروع دوباره به منظمی و کیفیت گروه قبل نیست، چون که تازه شروع کار ماست.
پ.ن2: به زودی با عضوگیری و جا افتادن بچه‌ها، تیم جون دوباره‌ای میگیره. (اگر حمایت نشه باز به زباله‌دان تاریخ می‌پیونده و سایت بسته میشه و... . حواستون باشه.
پ.ن3: تیم نقد A معروف به بچه‌‎های تخریب به زودی آتیش خواهند کرد.
پ.ن4: این نقد تکی نیست و قراره به یه سلسه نقد طولانی برای کل کتاب (اگر خدا بخواد) تبدیل بشه. فعلا آغاز کار با فصل اوله.
پ.ن5: لطفا نویسنده محترم این اثر، نظر خودش رو درباره این که آیا میخواد نقد بشه یا نه بگه. در صورت عدم تمایل، این سلسه نقدها ادامه پیدا نمیکنه.

پ.ن مهم: تیم نقد عضو می‌پذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما پیام بدن بهمون.
فعلا گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. به زودی روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. کار اصلا سخت نیست. مخصوصا که شاید دورگه «فعلا» تنها داستان بلندی باشه که قراره زیر تیغ نقد بره. باقی کارهامون اکثرا با تیم نقد A که مخصوص داستان‌های کوتاهه خواهد بود. در نتیجه هیچ کس اصلا به مشکل بر نمیخوره. پس منتظرتون هستیم: به آیدی تلگرام من @embassador_r یا آیدی تلگرام محمد @Envelope_0 (اون حرف آخر یه «صفر» انگلیسیه) پیام بدید.


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;34016:
نخسته دوستان عزیز
با توجه به اینکه تصمیم مدیران برای بستن این انجمن حتمی هست پس ازشون درخواست میکنم که دورگه رو روی پورتال قرار بدن اگر موافقت شد که دسترسی شما و من اسونتر هم میشه اگر نشد که وبلاگ شخصی من رو میتونید دنبال کنید و فصل ها رو بگیرید و نظر بدید.
هر جا باشید نظر دادن باعث دلگرمی میشه.

با آرزوی موفقیت

با سلام حیف این انجمن که بسته میشود .اما در مورد فصول در وبلاگ از فصل بیست یک به بعد اونجا موجود نیس .یه خواهش هم داشتم اگ بتونی این فصل این هفته رو قبل از بسته شدن احتمالی انجمن با توجه به نزدیک شدن به یک مهر قرار بدی.باتشکر از خوش قولی نویسنده عزیز
.
با توجه به بسته شدن انجمن و اینکه نظر دادن در وبلاگ سخته و خب مثل اینجا نمیشه به راحتی نظر داد و هر کسی نقد های دوستا دیگه رو به چالش بکشه بنظرم یه راه جایگزین باید پیدا بشه.اگر انجمن بسته شد پیشنهاد من گروه نقدر در تلگرامه.یا کانال اگر برای شما و دوستان دیگه مقدور باشه یا هر روشی دیگری که دوستان به ذهنشون میرسه با تشکر


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

DARK LORD;34020:
با سلام حیف این انجمن که بسته میشود .اما در مورد فصول در وبلاگ از فصل بیست یک به بعد اونجا موجود نیس .یه خواهش هم داشتم اگ بتونی این فصل این هفته رو قبل از بسته شدن احتمالی انجمن با توجه به نزدیک شدن به یک مهر قرار بدی.باتشکر از خوش قولی نویسنده عزیز
.
با توجه به بسته شدن انجمن و اینکه نظر دادن در وبلاگ سخته و خب مثل اینجا نمیشه به راحتی نظر داد و هر کسی نقد های دوستا دیگه رو به چالش بکشه بنظرم یه راه جایگزین باید پیدا بشه.اگر انجمن بسته شد پیشنهاد من گروه نقدر در تلگرامه.یا کانال اگر برای شما و دوستان دیگه مقدور باشه یا هر روشی دیگری که دوستان به ذهنشون میرسه با تشکر

دوست عزیز انجمن فقط با فعالیت اعضاس که امکان سر پا موندنش باقی میمونه. اعضا و کاربران یعنی شما. فعالیت کنید، تا انجمن خودتون رو حفظ کنید. انجمن ما که فقط نیست! انجمن همست.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

من برای راحتی ادامه کار این داستان پیشنهاد دادم.بعدشم این حرفو من فقط به این خاطر زدم که گفته شد بستن انجمن قطعی هست.با تشکر


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

reza379;34019:

بازگشت آزمایشی گروه ضربت - تیم نقد B
*******************************

کد نقد: خیزش تیم نقد B - پروژه 1

نام داستان: داستان دورگه - کتاب دوم، جلد اول
نویسنده: امید.م @
AmbrellA
تعداد فصول موجود: 24
فصل مورد انتقاد: فصل اول
لینک تاپیک باستانی گروه ضربت: تیم نقد b

------------------
نقد @
Envelope
نقده دیگه، قراره جدی باشیم.
من پنج یا شیش فصل از جلد یک رو خوندم، اما حقیقتش جذب نشدم. اون قلابی که من رو درگیر کنه وجود نداشت. با خوندن فصل اول کتاب دوم با خودم می گفتم که این هم شبیه جلد اوله. جلوتر رفتم و وضع همون بود تا وقتی که جیلا وارد شد.
خب اینجا نقطه عطفی بود که من رو به داستان گره زد، خیلی خوب وارد داستان شد و ادامه پیدا کرد. حالا بریم سراغ نقد اصلی.
داستان خیلی خوبه، پختست، قشنگ حس میشه که ذهن نویسنده به درکی از نوشتن رسیده که واقعا متنش رو خوندنی میکنه. اما باز هم سوتی هایی داره.
اولین موردی که خود نویسنده هم کاملا بهش آگاهه، ایراد در بعضی جمله بندی ها و انتخاب کلمات؛ کنار بعضی فعل های نادرسته. این چیزیه که برای من بولد میشه، به چشم من میاد چون همیشه سعی دارم از یک متن عیب هاش رو ببینم. باز هم اونقدر کم هست که بین ایرادها من غرق داستان بشم. با یک دور خونده شدن و ویراست توسط خود نویسنده درست میشن.
ایراد بعدی مال دیالوگ هاست. نمیدونم چرا، من بعد از خوندن دیالوگ ها چشمام رو توی حدقه می چرخونم یا مورمورم میشه. نه از نوع خوبش، و این با عکس العمل شخصیت ها واقعا یک تناسب ناهنجار رو به وجود آورده. یکم به دیالوگ ها توجه نشون داده بشه، کیفیتشون بالاتر میره. فکر نکنم خود نویسنده هم بعد خوندن مکالمات شیفته و عاشق حرف هاشون بشه.
احساس می کردم توی متن، نویسنده کمی تند رفته. یعنی وقایع به طور سلسله وار و بدون استراحت جالب توجهی رخ میدادن. البته این مقدار زیاد نبود و بیشتر تایم اوت با مونولوگ ها و جهان سازی پر شد. اما باز هم جا برای بهتر کردن متن وجود داره.
یک ایراد خیلی واضح توی فصل اول وجود داشت راجع به تعقیب و گریز گوزن و آیتاش. راوی داره میگه که گوزن همونطور که میدوید، برگشت و هوا رو بو کرد تا رد دشمن رو بگیره. اما آیا گوزنی که در حال دویدنه، باد رو نمی شکافه و هوای روبه رو کنار پوزه اش قرار نداره؟ این خب یکم... اگه می گفتی میخواست ببینه که کسی دنبالش هست یا نه خیلی بهتر می شد.

نقد @Rosela

سلام خب اینم نقدم البته اولین بارمه شاید زیاد خوب نباشهاول از از همه قلم نویسنده خیلی خوبه وقایع داستانو خیلی خوب توضیح داده و خوب فضاسازی کرده ولی یه مشکلی که داره اینه که کنجکاوی خواننده رو تحریک نمیکنه یه نکته هایی توی داستان هست که نویسنده باید کاری کنه خواننده بیشتر جذب بشه برای دونستن اتفاقاتی که در آینده میفته ولی نویسنده خیلی معمولی درباره اونا توضیح داده البته اینم بگم بعدا داستان خیلی جالب میشه و نویسنده این مشکل رو حلش کرده ولی این سه فصل اینجوری نیست من خودم بعضی وقتا از شدت کنجکاوی نمی دونم اون یه هفته ای که قرار نیست نویسنده فصل بذاره رو چیکار کنم. بله جلد اول و چندتا فصل اول کتاب دوم مقدمه ای بودن برای شروع اتفاقات بعدی که در داستان میفته و مشکل این مقدمه هم همین جذب نکردن خواننده بوده معمولا مقدمه خیلی تاثیر داره روی اینکه خواننده بخواد به خوندن داستان ادامه بده یا نه
من گاهی وقتا برمیگردم و چند دفعه بعضی قسمت های داستانو می خونم چون فقط جذب اون قسمتا شدم ولی بعضی از قسمتاش اصلا با اینکه نکته زیاد دارن ولی اونقدری اشتیاق پیدا نکردم که برمو دوباره همه ی قسمت های داستانو بخونم
بعضی از مشکلاتشم غلط های نوشتاریه و توی مکالمه ها گاهی اوقات نگفته که کیه که داره حرف میزنه و این خواننده رو گیج میکنه
درمورد اینکه گوزن مسیر پشت سرشا بو کرده شاید درختای جنگل خیلی خوب نمی ذاشتن که اون ببینه برای همین مجبور شده از حس بویاییش کمک‌ بگیره که البته حس بویاییشم کاری از پیش نبرده؟؟!!
و نوشته شده بود که در دوردست حرکت سایه ای را در میان درختان دید این یعنی اینکه اونموقع شکارچی خیلی دورتر از اون بوده که گوزن بخواد با چشم ببینه شاید برا همین بوده

---------------------------
پ.ن1: این شروع دوباره به منظمی و کیفیت گروه قبل نیست، چون که تازه شروع کار ماست.
پ.ن2: به زودی با عضوگیری و جا افتادن بچه‌ها، تیم جون دوباره‌ای میگیره. (اگر حمایت نشه باز به زباله‌دان تاریخ می‌پیونده و سایت بسته میشه و... . حواستون باشه.
پ.ن3: تیم نقد A معروف به بچه‌‎های تخریب به زودی آتیش خواهند کرد.
پ.ن4: این نقد تکی نیست و قراره به یه سلسه نقد طولانی برای کل کتاب (اگر خدا بخواد) تبدیل بشه. فعلا آغاز کار با فصل اوله.
پ.ن5: لطفا نویسنده محترم این اثر، نظر خودش رو درباره این که آیا میخواد نقد بشه یا نه بگه. در صورت عدم تمایل، این سلسه نقدها ادامه پیدا نمیکنه.

پ.ن مهم: تیم نقد عضو می‌پذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما پیام بدن بهمون.
فعلا گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. به زودی روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. کار اصلا سخت نیست. مخصوصا که شاید دورگه «فعلا» تنها داستان بلندی باشه که قراره زیر تیغ نقد بره. باقی کارهامون اکثرا با تیم نقد A که مخصوص داستان‌های کوتاهه خواهد بود. در نتیجه هیچ کس اصلا به مشکل بر نمیخوره. پس منتظرتون هستیم: به آیدی تلگرام من @embassador_r یا آیدی تلگرام محمد @Envelope_0 (اون حرف آخر یه «صفر» انگلیسیه) پیام بدید.

سلام
به به اقا رضا ممد و راسل جان عالی بود. یعنی منو فکر میکنید نقد پذیر نیستم! بزنم! خخخخخ
اقا شما در کوفتن و له و لورده کردن دورگه ازاد ازاد هستین بزنید صافش کنید بره حالشو ببرید.

و خب حالا نظر من:
بله بسیار هم قبول دارم که جمله هام و نگارش ادبیم مشکل زیادی داره البته توی ادامه داستان کتاب اول دیدین که با وارد شدن مهرنوش بانو فک کنم از فصل 10 12 ب بعد کلا ویراستاری داستان عالی شد و همه چیزش درست شد از نظر نگارشی تا اون موقع ویراستار نداشتم با اینکه بیشتر فصول به کمک بانو پروتی و مهرنوش بانو ویراستاریشون درست شد اما نتونستم روی نت اپلودشون کنم.
درباره بو کشیدن هنگام دویدن حیون ، والا حیوان شناس نیستم ولی دیدم توی فیلم و سریال ها و مستندات که وقتی یه حیون میترسه از شکارچیش تا یه فاصله زیادی رو میدوه حالا چه اون شکارچی دنبالش باشه چه نباشه بعد توقف میکنه و اطرافش رو چک میکنه حالا بو میکشه میبینه گوش میده نمیدونم دیگه توی حرکتم میتونه این کارو بکنه یا نه این دیگه باید سوالش از یه جانور شناس پرسیده بشه نه از یه فرد معمولی.

ممدجان گفته بودن که جذب داستان نشدن. خب درسته فصل های اولیه داستان شاید هیچ هیجانی نداشته باشن و بیشتر فضا سازی و دنیا سازی باشن تا حالا کسی داستانی توی دنیای خاص اجنه دیده؟ اگرم دیده من که ندیدم و نخوندم پس برای ساخت یک دنیا نیاز هست که زمان صرف بشه و متن نوشته بشه توضیحات داده بشه و ممکنه حجمشون از اتفاقات داستان کمی بیشتر هم بشه و این باعث میشه از هیجان داستان کاسته بشه اما واقعا این لازمه نمیشه خواننده رو توی یه دنیای ناشناس رها کرد که هر حرکتش براش معما باشه هر رویدادی اتفاقی بشه معما باید اصولی پیش رفت. نمییگم کارم بی نقص بوده یا حتی نرمال بوده معتقدم ضعیف بوده کارم اما اولین کارمه که توی نت این قدر گسترشش دادم و فصل دهی انجام دادم الان رسیده به 47 فصل روی نت. با اینکه بیرون از نت داستان دارم که چندین برابر اینه اما این دورگه بود که روی نت اومد و باعث پیشرفت و ترقیی پله پله من شد و توی این روند فصل دهی تونستم توانایییم رو بهتر کنم.
اگر کسی داستان رو از اول دنبال کرده باشه به خوبی در جریان قرار میگیره که اوایل داستان قلمم چطور بود و الان به این بخش که رسیدیم چقدر متفاوت شده و این روند تا انتهای داستان چقدر میتونه متفاوت تر بشه. به نظرمن حتی اگر دورگه یک شکست توی نوشتن هم در نهایت تلقی بشه برای من یک پیروزی بزرگ و پشرفت چشم گیره.

رضا جان یه پیشنهاد برات داشتم. اگر قرار باشه 47 فصل رو یکی یکی نقد کنی این کار باعث خستگی نقد کننده هات میشه به نظرم مثلا 3 4 فصل رو یکجا نقد کنید خیلی بهتره چون 47 فصل 47 نظر درباره داستان از هر نفر به نظرم خیلی خسته کننده میشه و گروه نقدت به مشکل میخوره.
پیشنهاد من این بود ولی خودت بهتر میدونی گلم. ایشاا... که موفق باشی یا علی


   
zzareb2, anahitarafiee2, reza379 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

سلام
فصل 25 رفت برای ویرایش اگر زودتر از 5 شنبه اماده شد زودتر میزارمش
یا علی


   
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

سلام بالاخره فصل جدیدو خوندم عاالی بود سپاس
خب درمورد اون جن خاص باید بگم شاید یه شخصیت جدید یا یه نژاد جدید باشه که تاحالا توی کتاب بهش اشاره نشده یا ممکنه آیتاش باشه و اینکه از کجا معلوم دشمن باشه شاید قراره یکی از شخصیتهای مثبت باشه؟؟؟؟
مزوس اژدهای مادرو دید درست ولی چرا این باید به معنی این باشه برادر بزرگ می خواد قدرتاژدهای مادرو بگیره در حالیکه اصلا برادرا نمی دونن اژدهای مادر کی برمیگرده البته این ممکنه که برادر بزرگ خیلی چیزارو از برادرای دیگه مخفی کرده باشه به هر حال چیزی بوده که مزوس رو تا اون حد آشفته کرده بوده یا مزوس با دیدن اژدهای مادر از کارش پشیمون شده و با فهمیدن کاری که برادر بزرگ انجام داده که یا به ضرر اژدهای مادر بوده یا به ضرر برادر ها و درمورد کاری که انجام داده به برادرا دروغ گفته کاری که ممکنه به ضرر خیلیاشون تموم بشه جز برادر بزرگ
و درمورد چهره ی درون آتش حدس زیادی نمی تونیم بزنیم پس بهتره صبر کنیم ببینیم کیه شاید واقعا اژدهای مادر باشه و شاید یه شخصیت جدید
یه سوال یه جا نوشته بودین که تور و لییفا خوشحال بودن از اینکه نقشه ی بئاتریس با موفقیت انجام شد ممکنه اون آتیش همش صحنه سازی بوده باشه ؟؟؟ یا منظورشون از نقشه بئاتریس هوم جلب توجه هنری و امیدواری ارتش بوده؟؟ و اگر صحنه سازی نبوده ممکنه تغییر رنگ آتش به خاطر نیروی درونی هنری باشه؟؟ هنری که نمیتونه از شمشیرهاش استفاده کنه و قدرتشا از دست داده پس چطور شمشیر از اون محافظت میکنه؟
این یجورایی نشون میده که هنری قدرت درونیشا داره ولی قادر به استفاده ازش نیست عین اینه که نیروش یجورایی زندانی شده و نمی تونه آزاد بشه چون اگه نیروشا از دست داده بود شمشیرشم غیرفعال میشد
با تشکر


   
zzareb2, AmbrellA, Dark lord and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

Rosela;34027:
سلام بالاخره فصل جدیدو خوندم عاالی بود سپاس
خب درمورد اون جن خاص باید بگم شاید یه شخصیت جدید یا یه نژاد جدید باشه که تاحالا توی کتاب بهش اشاره نشده یا ممکنه آیتاش باشه و اینکه از کجا معلوم دشمن باشه شاید قراره یکی از شخصیتهای مثبت باشه؟؟؟؟
مزوس اژدهای مادرو دید درست ولی چرا این باید به معنی این باشه برادر بزرگ می خواد قدرتاژدهای مادرو بگیره در حالیکه اصلا برادرا نمی دونن اژدهای مادر کی برمیگرده البته این ممکنه که برادر بزرگ خیلی چیزارو از برادرای دیگه مخفی کرده باشه به هر حال چیزی بوده که مزوس رو تا اون حد آشفته کرده بوده یا مزوس با دیدن اژدهای مادر از کارش پشیمون شده و با فهمیدن کاری که برادر بزرگ انجام داده که یا به ضرر اژدهای مادر بوده یا به ضرر برادر ها و درمورد کاری که انجام داده به برادرا دروغ گفته کاری که ممکنه به ضرر خیلیاشون تموم بشه جز برادر بزرگ
و درمورد چهره ی درون آتش حدس زیادی نمی تونیم بزنیم پس بهتره صبر کنیم ببینیم کیه شاید واقعا اژدهای مادر باشه و شاید یه شخصیت جدید
یه سوال یه جا نوشته بودین که تور و لییفا خوشحال بودن از اینکه نقشه ی بئاتریس با موفقیت انجام شد ممکنه اون آتیش همش صحنه سازی بوده باشه ؟؟؟ یا منظورشون از نقشه بئاتریس هوم جلب توجه هنری و امیدواری ارتش بوده؟؟ و اگر صحنه سازی نبوده ممکنه تغییر رنگ آتش به خاطر نیروی درونی هنری باشه؟؟ هنری که نمیتونه از شمشیرهاش استفاده کنه و قدرتشا از دست داده پس چطور شمشیر از اون محافظت میکنه؟
این یجورایی نشون میده که هنری قدرت درونیشا داره ولی قادر به استفاده ازش نیست عین اینه که نیروش یجورایی زندانی شده و نمی تونه آزاد بشه چون اگه نیروشا از دست داده بود شمشیرشم غیرفعال میشد
با تشکر

در مورد صحنه سازی نوشته شه بود تور نمیتونه اتش رو تحت کنترلش بیاره و چهره نگرانی به خود گرفته بود پس گمان نمیکنم صحنه سازی باشد
.
نظر من اینه سنگ رابطی که فرمانروا از طریق ریکا به هنری بخشیده از اون محافظت کرد نه شمشیراش.باتشکر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;34026:
سلام
فصل 25 رفت برای ویرایش اگر زودتر از 5 شنبه اماده شد زودتر میزارمش
یا علی

با سلام باتشکر از خوش قولی شما.منتظر هستیم. با امید موفقیت


   
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

DARK LORD;34028:
در مورد صحنه سازی نوشته شه بود تور نمیتونه اتش رو تحت کنترلش بیاره و چهره نگرانی به خود گرفته بود پس گمان نمیکنم صحنه سازی باشد
.
نظر من اینه سنگ رابطی که فرمانروا از طریق ریکا به هنری بخشیده از اون محافظت کرد نه شمشیراش.باتشکر

خب بله منم همین فکرو میکنم ولی اون قسمت داستان کاری میکنه که خواننده حتی به این احتمال کوچیک هم توجه کنه
بله شاید شما درست میکین چون نگفته بود نیرو از شمشیر میاد گفته بود نیرو از جایی که شمشیر قرار داره میاد و سنگ هم روی شمشیر قرار داره از قابلیت های سنگ سایه ها اطلاع نداشتیم ولی اگه لایه ی محافظ از سمت اونه پس یعنی سنگ فابلیت مقاومت در برابر جادو رو داره

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;34026:
سلام
فصل 25 رفت برای ویرایش اگر زودتر از 5 شنبه اماده شد زودتر میزارمش
یا علی

ممنون از شما منتظر ادامه داستان هستیم


   
AmbrellA and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

Rosela;34029:
خب بله منم همین فکرو میکنم ولی اون قسمت داستان کاری میکنه که خواننده حتی به این احتمال کوچیک هم توجه کنه
بله شاید شما درست میکین چون نگفته بود نیرو از شمشیر میاد گفته بود نیرو از جایی که شمشیر قرار داره میاد و سنگ هم روی شمشیر قرار داره از قابلیت های سنگ سایه ها اطلاع نداشتیم ولی اگه لایه ی محافظ از سمت اونه پس یعنی سنگ فابلیت مقاومت در برابر جادو رو داره

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ممنون از شما منتظر ادامه داستان هستیم

در مورد این داستان طرز فکر های مختلفی وجود داره.من فقط حدسیاتو میگم مطمعن نیستم درست باشه یا نه.
.
اتفاق هر طرز فکری در داستان ممکنه


   
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

AmbrellA;34025:
سلام

رضا جان یه پیشنهاد برات داشتم. اگر قرار باشه 47 فصل رو یکی یکی نقد کنی این کار باعث خستگی نقد کننده هات میشه به نظرم مثلا 3 4 فصل رو یکجا نقد کنید خیلی بهتره چون 47 فصل 47 نظر درباره داستان از هر نفر به نظرم خیلی خسته کننده میشه و گروه نقدت به مشکل میخوره.
پیشنهاد من این بود ولی خودت بهتر میدونی گلم. ایشاا... که موفق باشی یا علی

در حقیقت امر... اینجانب اصلا تقریباً هیچ کاره این گروه نقد میباشم. خودشون دورگه و این روش نقد رو انتخاب کردن. منتهی من هم با نظرت موافقم. یک فصل خیلییییی کمه. حتما بهشون میگم


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

AmbrellA;34026:
سلام
فصل 25 رفت برای ویرایش اگر زودتر از 5 شنبه اماده شد زودتر میزارمش
یا علی

قربون دستت
عزاداریت قبول
پس از الان منتظر فصل ۲۵ هستیم.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
fariba.2016
(@fariba-2016)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 89
 

پست میره فردا؟


   
Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 87 / 210
اشتراک: