با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
طبیب فرمانروا ک توی مغز ملکه گیر افتاده تازه اگر از ذهن ملکه هم بیرون بیاد بخاطر حمله به اون نودل حتما محاکمه میشه
تازه اگر نفوذ بدون اجازه ب ذهن بالاترین فرد اجنه رو درنظر نگیریم...البته احتمال ایتاش هم ممکنه وجود داشته باشه چون هم با گرگ های زیادی مبارزه کرده و هم موجود خاصی هس اما فک نمیکنم اونقدر جادوگر خوبی باشه ک تونسته باشه چهرشوب این خوبی مخفی کنه و اینکه گرگی ب این بزرگی با وجود هنری و یه نودل بزرگ چرا از یه دختر باید بترسن ...اونم یه دختر تنها!! واقعا معمای جالبیه
در مورد این اتش و اتشی ک برادرا اونجا هستن فک نمیکنم همزمانی وجود داشته باشه بیشتر فکر میکنم مربوط ب زمانیه ک برادرها قدرتاشونو زیاد کردن البته ممکن هم هست ک من اشتباه کرده باشم
و براذرها بخصوص برادر بزرگ برای مقابله با خشم اژدهای مادر تصمیم گرفته قدرتشو زیاد کنه اما بعد یادم میفته ک اژدهای مادر در حال حاضر باید خیلی خشمگین باشه و اینکه برادرا بدون استثنا از برگشت اژدهای مادر ترسیده بودن پس فکر نمیکنم این انتقال قدرت مربوط ب زمان حال باشه
یکی از چیزای جالبی ک اتفاق افتاد خونریزی هنری بود ک البته خون سیاهی داره ک فک نکنم هیچ دورگه ای خون سیاه داشته باشه!! پس میتونه نشانه اسیب پذیری دوباره هنری باشه
البته ی نکته اینجا هست:
قلب هنری ک با جادو و دارو کار میکنه چطور با این همه فشاری ک بهش اومده(از شمشیر خوردن از پشت بگیر تا اتش گرفتن کل بدنش تا انجام حرکات خیلی پیشرفته) هنوز خیلی خوب کار میکنه!!! یا سوال خیلی جالبتر اینه ک قلب هنری چطور ترمیم نمیشه وقتی حتی دست جدا شده هنری دوباره براحتی درست میشه!!!
در مورد اون جن نظر اولیه خودم رو ایتاش بود ولی میتونه از کاهنین هم باشه
فرمانروا حدود ۷ هزار سال داشت نمیدونم چقدر بعد از برادر های اصیل به وجود اومده ولی گمان نمیکنم اونقدرا طول کشیده باشه.و چون در فصل قبلی گفت بعد ده هزار سال به قدرت واقعی میرسیم پس منـگمان میکنم منظور از ده هزار سال همون موقعی هس که اژدهای مادر اونا رو مجازات کرده و قدرتشون رو گرفته پس من حدس میزنم مربوط به زمان حال باشه هر چند اینو نمیدونم همزمان با اتفاقات برا هنری باشه یا نه.
در فصل گفته شده لکه سیاه نمیدونم شاید هم همون خون باشه اما میتونه اون مایعی که درون خون هنری جریان داشت یاشه یا اون موادی که موقع هنری زخمی میشه زخمشو ترمیم میکنن.در مورد قلب هم نظر من اینه که یک قبل از این قدرت هنری اسیب دیده و اینکه یه اندام داخلی.البته همه اینا ممکنه غلط باشن.با تشکر از شما
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
مرسی
البته این فصل نکات زیادی داشت که اگر اونها رو کنار فصل های گذشته بزارید نیمی از پازل حل میشه.
درباره اوم مرد ابی رنگ توی فصل قبل انگار زیاد توجهتون رو جلب نکرد البته شاید به خاطر این باشه که توی کتاب اول بهش اشاره کرده بودم.
منظورم سومین برادری بود ک اونجا ایستاده بود نه برادر سوم.
دقت رو بیشتر کنید همه چیز به اهستگی نشون داده میشه
در مورد کدوم مرد ابی رنگ؟در فصل قبل که نداشتم!!!
اگه منظورت در فصل های قبلتر باشه فک کنم نظرات خودمونو و حدسیات رو گفتیم.هر کسی نظر داد یچیزی گفت
هوم هوم نظرییه های جالبی دادین بعضی جاها نزدیک به واقعیت نزدیک! ولی بعضی جاها خیلی دور از واقعیت!
چیزی بزارید لو ندم ولی نکته ای در باره زخم قلب هنری بله قلب هنریی به خاطر اینکه مربوط به قبلتر از وقتیه که نیروش فعال شده اون نفرین وقتی فعال شد روی بدن هنری بردنش رو برسی کرد و زخمش رو دید و همونطوری فرضش کرد و هر بار که اسیب میبینه به همون شکل اول که موقع فعال شدن نیروش بوده برش میگردونه یعنی اگر قلبش درمان هم بشه با این نفرین به حالت اسب دیدش بر میگرده یعنی درمان بی درمان تنها داروی موقتی که اون زمان روش بوده الانم میتونه روش بیاد و موقتا نجاتش بده تا زمانی که ایا قلب هنری خوب بشه یا نشه!
مرد ابی! کسی که نشان خانوادگیش گرگ هست! یادتون نیست؟ توی کتاب قبل وقتی درباره قبیله ها و خاندان های اجنه تو اردوگاه صحبت می شد! اممم جنگ اولیه غول های سنگی....... بازم بگم؟؟؟ دیگه ترمز رو میکشم تا لوش ندادم خخخخخخخخ تا بعد
در مورد اون جن نظر اولیه خودم رو ایتاش بود ولی میتونه از کاهنین هم باشه
فرمانروا حدود ۷ هزار سال داشت نمیدونم چقدر بعد از برادر های اصیل به وجود اومده ولی گمان نمیکنم اونقدرا طول کشیده باشه.و چون در فصل قبلی گفت بعد ده هزار سال به قدرت واقعی میرسیم پس منـگمان میکنم منظور از ده هزار سال همون موقعی هس که اژدهای مادر اونا رو مجازات کرده و قدرتشون رو گرفته پس من حدس میزنم مربوط به زمان حال باشه هر چند اینو نمیدونم همزمان با اتفاقات برا هنری باشه یا نه.
در فصل گفته شده لکه سیاه نمیدونم شاید هم همون خون باشه اما میتونه اون مایعی که درون خون هنری جریان داشت یاشه یا اون موادی که موقع هنری زخمی میشه زخمشو ترمیم میکنن.در مورد قلب هم نظر من اینه که یک قبل از این قدرت هنری اسیب دیده و اینکه یه اندام داخلی.البته همه اینا ممکنه غلط باشن.با تشکر از شما- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در مورد کدوم مرد ابی رنگ؟در فصل قبل که نداشتم!!!
اگه منظورت در فصل های قبلتر باشه فک کنم نظرات خودمونو و حدسیات رو گفتیم.هر کسی نظر داد یچیزی گفت
مثل اینکه کتاب گذشته رو با دقت نخوندی
تو کتاب گذشته دست و پای هنری کاملا قطع شده بود!!و بعد اینکه سنون بهش قدرت داد شروع ب ساخت دست و پا کرد!! حالا اگر از نظر شما استخوان و عضله و سلول ها و... جزو اندام داخلی نیستن من دیگ حرفی ندارم و اینکه قطع شدن دست و.. هم قبل از بقدرت رسیدن هنری بود!!!
در مورد این اتفاق مثل اینکه یادت رفته ک اژدهای مادر درحال حاضر بشدت از دست فرزنداش عصبانیه پس چطور ممکنه قدرت خودش رو به بی رحمترین برادر یعنی برادر اول بده و تازه اصلا چطور برادرا میتونن قدرت اژدهای مادر رو بگیرن!!! پس همزمانی این اتفاقات غیر ممکنه
در مورد فردی ک هنری و نودل رو تعقیب میکرد فک نکنم جزو کاهن یا همچین چیزایی باشه چون اولا ک کاهنین فقط توی معبدها هستن دوما کاهنین بسیار مغرور هستن و هیچوقت نمیان یه دورگه رو به شخصه تعقیب کنن حالا حتی اگر اون دورگه فرزند خوانده ریکا باشه!!!
اما یه احتمال دیگم من میدم ک اون شخص خود ریکا باشه چون جسش در مقایسه با نودل ها کوچکه و در ضمن قدرت جادویی زیادی داره و مطمئنا اوازش به گوش تمام موجودات دنیای اجنه رسیده البته صرفا یک حدسه نه بیشتر نه کمتر اما به یقین میشه گفت ک ایتاش نیست چون ایتاش انچنان قدرتمند نیست ک گرگی ب این بزرگی ک هنری و یه نودل هم همراهشن ازش بترسه
ی احتمال دیگم میشه به یک موجود متفاوت اشاره کرد ک توی اون جنگل ها زندگی میکنه و بخاطر خونریزی هنری به دنبال اونا اومده
امیدوارم ک توی فصل بعد ب هویت اون شخص پی ببریم
به نظر من ریکا نمیتونه باشه چون گفته شده یک جن اصیل در حالیکه ریکا انسان هستش پس این حدس باید خط بزنیم شاید اصلا یک شخصیت جدید باشه
مثل اینکه کتاب گذشته رو با دقت نخوندی
تو کتاب گذشته دست و پای هنری کاملا قطع شده بود!!و بعد اینکه سنون بهش قدرت داد شروع ب ساخت دست و پا کرد!! حالا اگر از نظر شما استخوان و عضله و سلول ها و... جزو اندام داخلی نیستن من دیگ حرفی ندارم و اینکه قطع شدن دست و.. هم قبل از بقدرت رسیدن هنری بود!!!
در مورد این اتفاق مثل اینکه یادت رفته ک اژدهای مادر درحال حاضر بشدت از دست فرزنداش عصبانیه پس چطور ممکنه قدرت خودش رو به بی رحمترین برادر یعنی برادر اول بده و تازه اصلا چطور برادرا میتونن قدرت اژدهای مادر رو بگیرن!!! پس همزمانی این اتفاقات غیر ممکنه
در مورد فردی ک هنری و نودل رو تعقیب میکرد فک نکنم جزو کاهن یا همچین چیزایی باشه چون اولا ک کاهنین فقط توی معبدها هستن دوما کاهنین بسیار مغرور هستن و هیچوقت نمیان یه دورگه رو به شخصه تعقیب کنن حالا حتی اگر اون دورگه فرزند خوانده ریکا باشه!!!
اما یه احتمال دیگم من میدم ک اون شخص خود ریکا باشه چون جسش در مقایسه با نودل ها کوچکه و در ضمن قدرت جادویی زیادی داره و مطمئنا اوازش به گوش تمام موجودات دنیای اجنه رسیده البته صرفا یک حدسه نه بیشتر نه کمتر اما به یقین میشه گفت ک ایتاش نیست چون ایتاش انچنان قدرتمند نیست ک گرگی ب این بزرگی ک هنری و یه نودل هم همراهشن ازش بترسه
ی احتمال دیگم میشه به یک موجود متفاوت اشاره کرد ک توی اون جنگل ها زندگی میکنه و بخاطر خونریزی هنری به دنبال اونا اومده
امیدوارم ک توی فصل بعد ب هویت اون شخص پی ببریم
خب وقتی دست پای هنری قطع شده بود همزمان با ترمیم بدنش این نیرو رو به دست اورد.ولی قلبش خیلی قبلتر از اینا اسیب دیده بود اونم توسط گلوله نه یک سلاح اجنه من حدس زدم نگفتم قطعی اینجوره.در مورد اندام داخلی من شاید بد گفتم منظور من اینه قلب متفاوت با بقیه اندام ها هس.قطعا ترمیم قلب با گوشت و پوست و سلول یکسان نیست
من نگفتم اڗدهای مادر قدرتشو بهشون داده اصلا نفهمیدی من چیـگفتم .من گفتم بردار بزرگ به نوعی داره قدرتو تصاحب میکنه .من میگم این اتفاقات این فصل ده هزار سال بعد از اون اتفاقی که اڗدهای مادر قدرتشون رو گرفته به وقوع پیوسته یعنی در زمان حال.بعدشم در زمان کشتن اژدهای مادر شاید برادر بزرگ به نوعی قدرت اونو تصاحب کرده الان فعالش کرده به نوعی.همه اینا به اختیار اڗدهای مادر نیست.
منظور من یک کاهن خاص و اونم ریس اردوگاه بود نه هر کاهنی.
بعدشم یکی از حدسیات شاید اون شخص قصد خارج شدن از اردوگاه رو داشته یاشه حتما نباید دنبال هنری رفته باشه.
فک نمیکنم ریکا به این زودی بخاد پیدا بشه
پ.ن:گفتی چطور ممکنه برادرا قدرت اژدهای مادر روگرفته باشن کتاب اول فصل بیست دو صفحه نه رو که بخونی بد نیست .البته به نظرم از صغحه هشت شروع به خوندن کن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
نویسنده هم بالا توضیحات کامل رو در مورد قلب داده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
هوم هوم نظرییه های جالبی دادین بعضی جاها نزدیک به واقعیت نزدیک! ولی بعضی جاها خیلی دور از واقعیت!چیزی بزارید لو ندم ولی نکته ای در باره زخم قلب هنری بله قلب هنریی به خاطر اینکه مربوط به قبلتر از وقتیه که نیروش فعال شده اون نفرین وقتی فعال شد روی بدن هنری بردنش رو برسی کرد و زخمش رو دید و همونطوری فرضش کرد و هر بار که اسیب میبینه به همون شکل اول که موقع فعال شدن نیروش بوده برش میگردونه یعنی اگر قلبش درمان هم بشه با این نفرین به حالت اسب دیدش بر میگرده یعنی درمان بی درمان تنها داروی موقتی که اون زمان روش بوده الانم میتونه روش بیاد و موقتا نجاتش بده تا زمانی که ایا قلب هنری خوب بشه یا نشه!
مرد ابی! کسی که نشان خانوادگیش گرگ هست! یادتون نیست؟ توی کتاب قبل وقتی درباره قبیله ها و خاندان های اجنه تو اردوگاه صحبت می شد! اممم جنگ اولیه غول های سنگی....... بازم بگم؟؟؟ دیگه ترمز رو میکشم تا لوش ندادم خخخخخخخخ تا بعد
چیزی از کتاب قبل یادم نیست اما بهتره به صفحه ها قبل برگردی ما نظرمون رو تا جایی که حدس زدیم گفتیم هر چند من به شخصه چیزی از کتاب اول و ربطش به نشان گرگ رو یادم نبود که بگم دوباره کتاب اولو میخونم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فرمانده سیین از خاندان سورین با نشان صلیب آتشین احتمالا اون فرمانده کل هست که از دید اون جنگ رو میدیم.گرچه من در کتاب فقط درباره دو نشان گفته شده بود و نشان گرگ توضیحی درموردش ندیدم.اگ شماره صفحه ییا فصلی هس که در مورد نشان گرگ توضیحاتی داده و کسی از دوستان میدونه بگه تا منم بخونم
.
پ.ن:همانطور که گفتم ما نظراتمون رو با توجه با اون فصل در صفحات قبل گفتیم ولی با راهنمایی الان فهمیدم که خب نظرات تا حد زیادی غلط بودن و اما من بازم چیزی از نشان گرگ در کتاب اول ندیدم.اگـمیشه ادرس دقیق بدی با تشکر از نویسنده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
الان یه نکته به ذهنم رسید که قبلا اصلا یادم نبود و مطمعن شدم اتفاقات بردار در زمان حال اتفاق میوفته .نکتش اینه برادرا در مورد پیشگویی صحبت میکنن و میدونن که پیشگویی آغاز شده .و همه ما میدونم پیگشویی همزمان با زخمی شدن هنری و درمانش آغاز شد پس قطعا در در زمان حال دارن اینکارا رو انجام میدن
.
.
.
تکرار میکنم اینا همش حدسیات ممکنه یه جا رو بد فهمیده باشم و کلا نظراتم غلط باشه.من برداشت های شخصی خودمو میگم
نشان ابی گرگ نبود؟ واقعا؟ یعنی حذفش کردم؟؟؟:2: چه حال گیری! اصلا مطمئن بودم که نوشتمش!مطمئنی؟ یعنی این طولانی شدن روند داستان موخ منم پوکونده! برم یه نگاش بکنم فصل چند بود؟؟:13:
نشان ابی گرگ نبود؟ واقعا؟ یعنی حذفش کردم؟؟؟:2: چه حال گیری! اصلا مطمئن بودم که نوشتمش!مطمئنی؟ یعنی این طولانی شدن روند داستان موخ منم پوکونده! برم یه نگاش بکنم فصل چند بود؟؟:13:
من مطمن نیستم .اینجوری من خوندم نبود شاید از جا انداختم باید چن نفر بخونن .شاید من ندیدم.
فصل هفدهم از کتاب اول صفحه سیزده به بعد
به نظر من ریکا نمیتونه باشه چون گفته شده یک جن اصیل در حالیکه ریکا انسان هستش پس این حدس باید خط بزنیم شاید اصلا یک شخصیت جدید باشه
شاید مثل اون محاجمها باشه.
چون دیدن دفعهی قبل افرادشون خیلی ضعیفتر بودن یه شخص جدید فرستادن.
اون محاجمها هم یا از طرف برادرها بودن یا مسخشدهی دراکل بودن. اگه از طرف دراکل باشه و دراکل قویترش کرده باشه به نظر توجیح خوبی برای ترس گرگ هست.
البته گرگه گفت دوست نداره باهاش درگیر بشه، پس ازش نترسید یا ازش ضعیفتر نیست.
من مطمن نیستم .اینجوری من خوندم نبود شاید از جا انداختم باید چن نفر بخونن .شاید من ندیدم.
فصل هفدهم از کتاب اول صفحه سیزده به بعد
متاسفانه اشتباه از من بود موقعی که خواستم این بخش رو بنویسم برنگشتم و اون بخش گذشته و چک نویس هام رو برسی نکردم و نشان خاندان رو به اشتباه از صلیب اتشین به نشان گرگ تغییر دادم به خاطر طولانی بودن داستان اشتباه کردم نمیدونم مقصرش خودمم باید بیشتر به چک نویس هام دقت میکردم و بهشون رجوع میکردم. همینجا از همگیتون معذرت خواهی میکنم ایشاا... اصلاحش میکنم. امید وارم من رو هم به خاطر این اشتباه ببخشید.
اون فرد که رنگ ابی به خودش زد یکی از فرماندهان خاندان سورین بود که نشانش رو به اشتباه نوشتم.
هوففف حالم گرفته شد بازم خوبه شما هستید این اشتباهات رو میگیرید و من میفهمم چقدر سوتی دادم تو داستان. دست همگیتون درد نکنه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه چیز دیگه
آیتاش رو زیاد دست کم نگیرید! پدر اون فرد خاصیه پسرخوندش قدرت خاصی داره دخترشم پس اونقدرا نباید ضعیف باشه نمیگم اون فرد ممکنه ایتاش باشه ریکا باشه یا یه قاتل دیگه اما آیتاش رو به این شکل دست کم نگیرید توی دو فصل اینده یه مبارزه خفن در پیش داره یه مبارزه جادویی باحال! یک تغییر سکانس و صحنه جالب. ایتاش قراره تو این کتاب شاخ خیلی ها رو بشکونه!
نشان ابی گرگ نبود؟ واقعا؟ یعنی حذفش کردم؟؟؟:2: چه حال گیری! اصلا مطمئن بودم که نوشتمش!مطمئنی؟ یعنی این طولانی شدن روند داستان موخ منم پوکونده! برم یه نگاش بکنم فصل چند بود؟؟:13:
سلام چرا توی فصل قبل بود نمی دونم یا دو فصل قبل توی خواب هنری
هنوز نتونستم فصل جدیدا بخونم:17:
سلام چرا توی فصل قبل بود نمی دونم یا دو فصل قبل توی خواب هنری
هنوز نتونستم فصل جدیدا بخونم:17:
نشان گرگ ک بود منظور نویسنده توضیحات نشان هس
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
متاسفانه اشتباه از من بود موقعی که خواستم این بخش رو بنویسم برنگشتم و اون بخش گذشته و چک نویس هام رو برسی نکردم و نشان خاندان رو به اشتباه از صلیب اتشین به نشان گرگ تغییر دادم به خاطر طولانی بودن داستان اشتباه کردم نمیدونم مقصرش خودمم باید بیشتر به چک نویس هام دقت میکردم و بهشون رجوع میکردم. همینجا از همگیتون معذرت خواهی میکنم ایشاا... اصلاحش میکنم. امید وارم من رو هم به خاطر این اشتباه ببخشید.
اون فرد که رنگ ابی به خودش زد یکی از فرماندهان خاندان سورین بود که نشانش رو به اشتباه نوشتم.
هوففف حالم گرفته شد بازم خوبه شما هستید این اشتباهات رو میگیرید و من میفهمم چقدر سوتی دادم تو داستان. دست همگیتون درد نکنه.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه چیز دیگه
آیتاش رو زیاد دست کم نگیرید! پدر اون فرد خاصیه پسرخوندش قدرت خاصی داره دخترشم پس اونقدرا نباید ضعیف باشه نمیگم اون فرد ممکنه ایتاش باشه ریکا باشه یا یه قاتل دیگه اما آیتاش رو به این شکل دست کم نگیرید توی دو فصل اینده یه مبارزه خفن در پیش داره یه مبارزه جادویی باحال! یک تغییر سکانس و صحنه جالب. ایتاش قراره تو این کتاب شاخ خیلی ها رو بشکونه!
اشتباه پیش میاد انسان ممکن الخطا هس .مشکلی نی موفق باشی داداش.
در مورد ایتاش باهات موافقم یکی از شخصیت های اصلی داستانه شاید قدرتش افسانه نباشه اما نباید دست کم گرفته بشه منتظرش هستیم
خب وقتی دست پای هنری قطع شده بود همزمان با ترمیم بدنش این نیرو رو به دست اورد.ولی قلبش خیلی قبلتر از اینا اسیب دیده بود اونم توسط گلوله نه یک سلاح اجنه من حدس زدم نگفتم قطعی اینجوره.در مورد اندام داخلی من شاید بد گفتم منظور من اینه قلب متفاوت با بقیه اندام ها هس.قطعا ترمیم قلب با گوشت و پوست و سلول یکسان نیستمن نگفتم اڗدهای مادر قدرتشو بهشون داده اصلا نفهمیدی من چیـگفتم .من گفتم بردار بزرگ به نوعی داره قدرتو تصاحب میکنه .من میگم این اتفاقات این فصل ده هزار سال بعد از اون اتفاقی که اڗدهای مادر قدرتشون رو گرفته به وقوع پیوسته یعنی در زمان حال.بعدشم در زمان کشتن اژدهای مادر شاید برادر بزرگ به نوعی قدرت اونو تصاحب کرده الان فعالش کرده به نوعی.همه اینا به اختیار اڗدهای مادر نیست.
منظور من یک کاهن خاص و اونم ریس اردوگاه بود نه هر کاهنی.
بعدشم یکی از حدسیات شاید اون شخص قصد خارج شدن از اردوگاه رو داشته یاشه حتما نباید دنبال هنری رفته باشه.
فک نمیکنم ریکا به این زودی بخاد پیدا بشهپ.ن:گفتی چطور ممکنه برادرا قدرت اژدهای مادر روگرفته باشن کتاب اول فصل بیست دو صفحه نه رو که بخونی بد نیست .البته به نظرم از صغحه هشت شروع به خوندن کن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -نویسنده هم بالا توضیحات کامل رو در مورد قلب داده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چیزی از کتاب قبل یادم نیست اما بهتره به صفحه ها قبل برگردی ما نظرمون رو تا جایی که حدس زدیم گفتیم هر چند من به شخصه چیزی از کتاب اول و ربطش به نشان گرگ رو یادم نبود که بگم دوباره کتاب اولو میخونم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فرمانده سیین از خاندان سورین با نشان صلیب آتشین احتمالا اون فرمانده کل هست که از دید اون جنگ رو میدیم.گرچه من در کتاب فقط درباره دو نشان گفته شده بود و نشان گرگ توضیحی درموردش ندیدم.اگ شماره صفحه ییا فصلی هس که در مورد نشان گرگ توضیحاتی داده و کسی از دوستان میدونه بگه تا منم بخونم
.
پ.ن:همانطور که گفتم ما نظراتمون رو با توجه با اون فصل در صفحات قبل گفتیم ولی با راهنمایی الان فهمیدم که خب نظرات تا حد زیادی غلط بودن و اما من بازم چیزی از نشان گرگ در کتاب اول ندیدم.اگـمیشه ادرس دقیق بدی با تشکر از نویسنده- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
الان یه نکته به ذهنم رسید که قبلا اصلا یادم نبود و مطمعن شدم اتفاقات بردار در زمان حال اتفاق میوفته .نکتش اینه برادرا در مورد پیشگویی صحبت میکنن و میدونن که پیشگویی آغاز شده .و همه ما میدونم پیگشویی همزمان با زخمی شدن هنری و درمانش آغاز شد پس قطعا در در زمان حال دارن اینکارا رو انجام میدن
.
..
تکرار میکنم اینا همش حدسیات ممکنه یه جا رو بد فهمیده باشم و کلا نظراتم غلط باشه.من برداشت های شخصی خودمو میگم
اول در مورد قلب
بازم توجیح نمیشه ک چرا قلبش ترمیم نمیشه البته امید عزیز گفت ک ی جور نفرینه پس دیگ نمیشه ادامه داد ولی اینکه قبل این ماجرا بوده واقعا خنده داره مثل اینه ک دارو ب یه نفر بدی بگی این دارو بعد اینکه دوباره مریض بشی خوبت میکنه!!!
در ضمن با اجازه بگم ک قلب یه نوع ماهیچه بحساب میاد و انچنان هم پیچیده نیست اگر موضوع مغز بود یه چیزی ولی قلب نه
غیر ممکنه ک این اتفاق مربوط ب زمان حال باشه
اگر امید اینو برای زمان حال بزاره خیلی چیزا میشه علامت سوال!!! اصلا اینا ک میگفتن ما مادر رو کشتیم و دیگ گذشته و... این احساساتی شدن بعد دیدن صورت مادرشون اونم برادر دوم واقعا بی معنی و خنده داره
مثل اینه من کسیو بکشم اونم کسی ک عزیزترین ادم زندگیمه بعد ک دیدمش بیام عزاداری کنم!!!!
در مورد تصاحب قدرت مگه ابه ک بخره و تصاحب کنه!!! اجنه فقط ی سری از موجوداتی بودن ک اژدهای مادر ساخته .. ترس اژدهای مادر ب حدی بالا بوده ک الهه ها و خداهای مختلف از ترس مخفی شدن!! هیولاهای باستانی همه مخفی شدن بعد اینا بیان ب همین راحتی تصاحبش کنن؟؟؟ در بهترین حالت فقط اژدهای مادر رو کشتن نه بیشتر نه کمتر چون هیچ بدنی تحمل و ظرفیت اون قدرت رو نداره
تو اردوگاه کاهن خاص چکار میکنه ... کاهنا همه توی معابد هستن و جادوگرا و نماینده هاشونو به بخشای مختلف میفرستن
من خوندم ک برادرا قدرتایی ک دارن مدیون کشتن اژدهای مادره اما هیچ امکانی وجود نداره ک تونسته باشن یک صدم قدرت اون موجود ک خالق ایناس رو کسب کرده باشن
منظور من از گرفتن قدرت اژدهای مادر برای زمان حال بود نه گذشته
راستش من یه حدس دیگه هم میزنم اگه یادتون باشع تو یکی از فصل های قبل حالا دقیق نمیدونم کدوم قسمت بود برادر بزرگه رو قبر مادر ایستاده بوده و موجوداتی داشتن مراسمی اجرا میکردن به نظرم برادر بزرگ به نحوی داره از پیشگویی استفاده میکنه به نفع خودش اگه یادتون باشه اژدهای مادر به این خاطر اینقدر قدرتمند بوده که هر اژدهایی که میمرده قدرتش به نحوی انتقال پیدا میکرده به بعدی اژدهای مادرم آخرین اژدها بوده و اصیل زاده ها هم فرزنداش بودن پس طبق اصول شاید میشده قدرت منتقل بشه و برادر بزرگم هدفش همین بوده چون قدرت بیشتر تو بدن برادر بزرگس پیشگویی در مورد برادر بزرگس چون قدرت اژدهای مادرو داره هنریم به خاطر اون سایه که بهش متصل به نحوی ارباب سایه ها باشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در ضمن اونجوری که از پیشگویی معلوم شد فقط برادر بزرگه پیشگویی رو شنیده چون تازه به سن بلوغ رسیده بوده از همه هم بزرگتر بوده شاید اصلا پیشگویی ای وجود نداشته همش نقشه برادر بزرگس واسه یه نقشه بهتر
اول در مورد قلب
بازم توجیح نمیشه ک چرا قلبش ترمیم نمیشه البته امید عزیز گفت ک ی جور نفرینه پس دیگ نمیشه ادامه داد ولی اینکه قبل این ماجرا بوده واقعا خنده داره مثل اینه ک دارو ب یه نفر بدی بگی این دارو بعد اینکه دوباره مریض بشی خوبت میکنه!!!
در ضمن با اجازه بگم ک قلب یه نوع ماهیچه بحساب میاد و انچنان هم پیچیده نیست اگر موضوع مغز بود یه چیزی ولی قلب نه
غیر ممکنه ک این اتفاق مربوط ب زمان حال باشه
اگر امید اینو برای زمان حال بزاره خیلی چیزا میشه علامت سوال!!! اصلا اینا ک میگفتن ما مادر رو کشتیم و دیگ گذشته و... این احساساتی شدن بعد دیدن صورت مادرشون اونم برادر دوم واقعا بی معنی و خنده داره
مثل اینه من کسیو بکشم اونم کسی ک عزیزترین ادم زندگیمه بعد ک دیدمش بیام عزاداری کنم!!!!
در مورد تصاحب قدرت مگه ابه ک بخره و تصاحب کنه!!! اجنه فقط ی سری از موجوداتی بودن ک اژدهای مادر ساخته .. ترس اژدهای مادر ب حدی بالا بوده ک الهه ها و خداهای مختلف از ترس مخفی شدن!! هیولاهای باستانی همه مخفی شدن بعد اینا بیان ب همین راحتی تصاحبش کنن؟؟؟ در بهترین حالت فقط اژدهای مادر رو کشتن نه بیشتر نه کمتر چون هیچ بدنی تحمل و ظرفیت اون قدرت رو نداره
تو اردوگاه کاهن خاص چکار میکنه ... کاهنا همه توی معابد هستن و جادوگرا و نماینده هاشونو به بخشای مختلف میفرستن
من خوندم ک برادرا قدرتایی ک دارن مدیون کشتن اژدهای مادره اما هیچ امکانی وجود نداره ک تونسته باشن یک صدم قدرت اون موجود ک خالق ایناس رو کسب کرده باشن
منظور من از گرفتن قدرت اژدهای مادر برای زمان حال بود نه گذشته
اولا دنیایی فانتزی هس
من جایی ندیدم در دنیایی واقعی وقتی دیواره قلب آسیب ببینه خوب بشه و به اکثر افراد کشته بشن.نوع ماهیچه قلب با ماهیچه اعضای بدن متفاوته.بعدشم در فیلم های زیادی دیدیم که اگ با شمشیر یا هرچیزی اغشته به زهر یا هر ماده شیمایی و گیاهی فردی رو زخمی کنن جای اون زخم همیشه میمونه و اصلا خوب نمیشه.البته این یه مثال هس برای اینکه قلب هنری خوب نمیشه
مگه نمیشه آدم بخاطر یکار پشیمون بشه با طرز تفکرت موافق نیستم.در ضمن برادر دوم احتمالا فهمید برادر بزرگش فریبشون داده پس فهمید کلاه گشادی سرش رفته.بعد چند هزار سال مادرشو کشته و حقیقت رو فهمیده بنظر من هیچ کار بی معنی نیست.
خب من کتاب های زیادی در خوندم که قدرت فردو تصاحب میکنن تو همین کتاب قدرت بقیه اڗدها به اڗدهای مادر رسیده پس انتقال قدرت ممکنه هرچند طریقه اون رو نمیدونم.چطور اعتقاد دارین ممکنه قدرت اڗدهای مادر در هنری بیدار بشه بعد اونوقت نمیشه اونو تصاحب کرده باشن.اڗدهای مادر قدرت مند بوده چون قدرت زیادی از اڗدها ها به اون رسیده هیمنطور یک بدن /بدن اڗدهای مادر/تونسته قدرت و انرڗی تعداد زیادی اڗدها رو در خود جا بده پس بدن اجنه هم میتونه البته من نگفتم کل قدرتش یجا به یه نفر رسیده.درباره اینکه چ مقدار از قدرتش بهشون رسیده نمیتونم نظری بدم فعلا. کاهنا داخل ارتش هستن مثل اینکه نخوندی هنری رو فرا خوندن برای جلسه و کاهن خاص منظورم ریس اردوگاه هس تور.در دنیایی فانتزی هر چیزی ممکنه با خواست نویسنده پس غیر ممکن نی.در زمان حال ممکنه دارن قدرتشون رو به وسیله میز سنگی فعال یا افزایش میدن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستش من یه حدس دیگه هم میزنم اگه یادتون باشع تو یکی از فصل های قبل حالا دقیق نمیدونم کدوم قسمت بود برادر بزرگه رو قبر مادر ایستاده بوده و موجوداتی داشتن مراسمی اجرا میکردن به نظرم برادر بزرگ به نحوی داره از پیشگویی استفاده میکنه به نفع خودش اگه یادتون باشه اژدهای مادر به این خاطر اینقدر قدرتمند بوده که هر اژدهایی که میمرده قدرتش به نحوی انتقال پیدا میکرده به بعدی اژدهای مادرم آخرین اژدها بوده و اصیل زاده ها هم فرزنداش بودن پس طبق اصول شاید میشده قدرت منتقل بشه و برادر بزرگم هدفش همین بوده چون قدرت بیشتر تو بدن برادر بزرگس پیشگویی در مورد برادر بزرگس چون قدرت اژدهای مادرو داره هنریم به خاطر اون سایه که بهش متصل به نحوی ارباب سایه ها باشه- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در ضمن اونجوری که از پیشگویی معلوم شد فقط برادر بزرگه پیشگویی رو شنیده چون تازه به سن بلوغ رسیده بوده از همه هم بزرگتر بوده شاید اصلا پیشگویی ای وجود نداشته همش نقشه برادر بزرگس واسه یه نقشه بهتر
هر حیله ای از برادر بزرگ برمیاد نظرم اینه قصد فرمانروایی بر کل دنیاها رو داره و اژدهای مادر یکی از چیزایی بوده که جلوشو میگرفته پس از بینش برده با فریب و حیله.من یه حدس میزنم فک نکنم درست باشه اما اینکه بردار بزرگ به یک موجود قدرتمند خدمت میکنه تا اونو به فرمانروایی یا قدرت برسونه.
شاید حق با تو باشه و پیگشویی رو اشتباه بگه اما نظر من اینه اساس داستان پیشگویی هس اگ غلط باشه واقعا مسیر داستان یچیز دگه میشه
اولا دنیایی فانتزی هس
من جایی ندیدم در دنیایی واقعی وقتی دیواره قلب آسیب ببینه خوب بشه و به اکثر افراد کشته بشن.نوع ماهیچه قلب با ماهیچه اعضای بدن متفاوته.بعدشم در فیلم های زیادی دیدیم که اگ با شمشیر یا هرچیزی اغشته به زهر یا هر ماده شیمایی و گیاهی فردی رو زخمی کنن جای اون زخم همیشه میمونه و اصلا خوب نمیشه.البته این یه مثال هس برای اینکه قلب هنری خوب نمیشه
مگه نمیشه آدم بخاطر یکار پشیمون بشه با طرز تفکرت موافق نیستم.در ضمن برادر دوم احتمالا فهمید برادر بزرگش فریبشون داده پس فهمید کلاه گشادی سرش رفته.بعد چند هزار سال مادرشو کشته و حقیقت رو فهمیده بنظر من هیچ کار بی معنی نیست.
خب من کتاب های زیادی در خوندم که قدرت فردو تصاحب میکنن تو همین کتاب قدرت بقیه اڗدها به اڗدهای مادر رسیده پس انتقال قدرت ممکنه هرچند طریقه اون رو نمیدونم.چطور اعتقاد دارین ممکنه قدرت اڗدهای مادر در هنری بیدار بشه بعد اونوقت نمیشه اونو تصاحب کرده باشن.اڗدهای مادر قدرت مند بوده چون قدرت زیادی از اڗدها ها به اون رسیده هیمنطور یک بدن /بدن اڗدهای مادر/تونسته قدرت و انرڗی تعداد زیادی اڗدها رو در خود جا بده پس بدن اجنه هم میتونه البته من نگفتم کل قدرتش یجا به یه نفر رسیده.درباره اینکه چ مقدار از قدرتش بهشون رسیده نمیتونم نظری بدم فعلا. کاهنا داخل ارتش هستن مثل اینکه نخوندی هنری رو فرا خوندن برای جلسه و کاهن خاص منظورم ریس اردوگاه هس تور.در دنیایی فانتزی هر چیزی ممکنه با خواست نویسنده پس غیر ممکن نی.در زمان حال ممکنه دارن قدرتشون رو به وسیله میز سنگی فعال یا افزایش میدن- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
هر حیله ای از برادر بزرگ برمیاد نظرم اینه قصد فرمانروایی بر کل دنیاها رو داره و اژدهای مادر یکی از چیزایی بوده که جلوشو میگرفته پس از بینش برده با فریب و حیله.من یه حدس میزنم فک نکنم درست باشه اما اینکه بردار بزرگ به یک موجود قدرتمند خدمت میکنه تا اونو به فرمانروایی یا قدرت برسونه.
شاید حق با تو باشه و پیگشویی رو اشتباه بگه اما نظر من اینه اساس داستان پیشگویی هس اگ غلط باشه واقعا مسیر داستان یچیز دگه میشه
ممکنه تغییر کنه ولی به نظرتون واقعیتر نمیشه که یه فرد حیلهگر و مکار از خرافاتی بودن بقیه برای منافعش سوءاستفاده کنه؟ علاقه و احساسات بقیه رو به بازی بگیره؟
البته فکر نکنم با این شخصیتی که برادر بزرگ داره به کسی خدمت کنه و ثانیا وقتی مادرشو برای قدرت میکشه برای برادراش که الان براش سودی ندارن ارزش قائل میشه؟ اینا رو برای همراهی در کشتن اژدها میخواست الان دیگه نه.