Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
danyal
(@danyal)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

darklord4192;31577:
من فکر نمیکنم با مادر اژدها مبارزه کنه چون دشمن اون و مادراژدها یکسانن
از طرف دیگه طبق پیشگویی{حالا نمیدونم 100 درصد مربوط به هنریه یا شخص دیگه} هنری کسیه که دوباره سرزمین جن ها رو سرسبز و پرطراوت میکنه
از طرف دیگه مادر اژدها بی نهایت خشمگینه و یه جورایی از تولید کردن اجنه پشیمان پس اتوماتیک وار میتونه ضد هنری و همه اجنه هم بشه و میتونه ضمینه ساز همکاری هنری با اون 13 برادر بشه
در کل همه چیز به چگونگی روند داستان مربوطه و اینکه اول کدام مورد اتفاق میفته:
1:دشمنی با 13 برادر
2:حضور اژدهای مادر و حس تهدیدی که اون برای همه موجودات اون سرزمین وارد میکنه
البته اگر توی کتاب اول دقت کنیم وقتی هنری تقریبا مرده بود و بعد با کمک اون دکتر نیروی سیاه وجودش بیدار شد ما طرف دیگه داستان رو{اگر همزمان بوده باشه} هشیار شدن 13 برادر به حضور اژدها مادر دیدیم یه جورایی احتمالش هست که روح اژدهای مادر با روح هنری پیوند خورده باشه و این دلیلی باشه که اون نمیتونه از سلاح های معمولی اجنه استفاده کنه چونکه قدرت هنری خیلی بیشتر از اون سلاح ها هست و حدسم اینه صلاحی بدست میاره که فقط بخاطر وجود اون روح توی وجودش میتونه ازش استفاده کنه
بنظر میاد در اینده ایتاش قراره یه فداکاری بزرگ برای هنری انجام بده اما این دقیقا چه کاریه واقعا نمیدونم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خب هنری از حداکثر قدرتش استفاده کرد فکر نکنم توی هیچ شرایط عادی دیگه ای حداقل تا وقتی که کنترلش دست خودش باشه از حداکثر قدرتش استفاده کنه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

جالبترین بخش این میتونه باشه که خاله هنری تحت تاثیر خداهای معبد قرار گرفته باشه{یه جورایی مثل جناب زک} اون موقع کی میتونه جلوشو بگیره!!!!!!
بنظر میاد یه تراژدی بزرگ رو باید شاهد باشیم

باید این رو درنظر داشت مادر اژدها میخواد دنیا رو به خاک و خون بکشه.و۱۳ برادرم مخالف پادشاه و ملکه احتمالا با هردو درگیر بشه هنری.من بیشتر منتظر اون سلاحی هستم که قراره بدست بیاره


   
arashmajd202, Sorna, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

هوففف امروز خیلی خوب بود اوضاع نوشتن تقریبا 30 صفحه نوشتم و دارم هنری رو راهی ماموریت میکنم از فردا باید بشینم مسابقه هزاره رو طراحی کنم لامصب خیلی سخته یه جور مسابقات طراحی کنی که تکراری از جایی کپی برداری نشده باشه!که هم چالش توش باشه هم .... اگه نظری در این باره دارید خوشحال میشم بگید.


   
arashmajd202 and Sorna reacted
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

AmbrellA;31580:
هوففف امروز خیلی خوب بود اوضاع نوشتن تقریبا 30 صفحه نوشتم و دارم هنری رو راهی ماموریت میکنم از فردا باید بشینم مسابقه هزاره رو طراحی کنم لامصب خیلی سخته یه جور مسابقات طراحی کنی که تکراری از جایی کپی برداری نشده باشه!که هم چالش توش باشه هم .... اگه نظری در این باره دارید خوشحال میشم بگید.

داداش اما از یه سری الهام بگیری خوبه.مثلا از سری مورتال کمبت خوبه مث اون طراحی کن اما با یه سری تغییرات


   
arashmajd202, arashsohrabi1972, Sorna and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Sorna
(@sorna)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 600
 

اون نودل اخرش زنده میمونه
سلاح شاید همون وسیله ای باشه که زاک دربارش با ملکه حرف زده
ولی نودل رو که می گید یاد غذای کره‌ای میوفتم خیلی باحاله:36:


   
پاسخنقل‌قول
alomohammadi16812
(@alomohammadi16812)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 16
 

عالیه
فقط میتونم اینو بگم به نظرم یه ایده خیلی بزرگ داری که میخوای پیاده کنی فقط باید وایساد و نگاه کرد و زودتر پارت بزار هفته ای ۲ یا ۳ پارت


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

همین الان دوباره قسمت های انتهایی کتاب اول رو دوباره خوندم و توجهم روی موضوعات مهمی جلب شد:
ارباب ارواح که گانل هست و گویا خیلی قدرتمنده و نوشتی که حتی برادر بزرگ هم پیشش انگار موجود ضعیفیه هرچند که مشخصه برارد بزرگ پر از راز و قدرت های منحصر بفرده
و پیشگویی گفته بود که {ان زمان که زندگی از مرگ دوباره متولد شود کشته ای که بدست نزدیکانش بار دیگر بیدار خواهد شد} که بنظر میاد زنده شدن دوباره اژدها مادر و فرار از مرگ هنری بصورت همزمان بوده
و گفتی که حیات سیاهی بازگشته از اعماق که خیلی واضح داری به هنری اشاره میکنی
از طرف دیگه ارباب ارواح سیاهی رو به عقب میرانه پس میشه اینطور گفت که مقابله هنری با گانل باعث میشه قدرت هنری غیرفعال بشه؟؟
و نوشتی که ارباب سایه منظورت از ارباب سایه چه کسیه؟!!!
بنظر میاد که ولاد دوستای انسانی هنری رو به شکلی یا به گروگان بگیره یا اسیب بزنه تا باعث عذاب هنری بشه
هرچند تا زمانی که اینها هنری رو بشناسن و بفهمن که هنری واقعا کیه خیلی مونده
امیدوارم که بلایی سر ثونیا نیاری که هنری بدجور دیوانه میشه


   
Sorna and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

خوب دیروز شروع کردم و الان جلد 1 تموم شد.
داستان خیلی گیرایی و کشش داره و من اصلا خسته یا بی حوصله برای ادامه دادن نشدم.خیلی خوب می نویسی دمت گرم.
غلط املایی و چیزهای دیگه هم هست که با ویرایش رفع میشه.
اوایل داستان پرش زمانی و مکانی رو معلوم نکرده بودی و آدم یهو خط رو تموم می کرد تو خط بعدی زمان یا مکان تغییر کرده بود و بعد یکم خوندن آدم تازه متوجه میشد چی به چیه- ولی بعدها این جداسازی رو رعایت کردی و خوب شد.
توصیفات و سبک نوشتنت رو دوست دارم.
فقط دو نکته ثونیا اسمش آدم رو یاد پتونیا تو هری پاتر می ندازه - خالشم که هست- اسم دیگه میزاشتی خوب بود. یا اینکه چرا دو سوزان گذاشتی رو شخصیت ها- دلیلی داشت؟ اول داستان آدم یکم گیج میشد تو خطاب قرار دادن ها یا فکر کردن ها شخصیت به اسم سوزان و آدم نمیدونست در مورد کدوم داره میگه ولی خوب الان دیگه حله.
دیو قاتل که اومد میگی یکی رو تو درگیری کشته باز دو خط پایین تر باز میگی یکی رو تو درگیری کشته- اینجا رو یکم عوض کن تو معرفیش. دوبار گفتن غیر ضروریه
تو فصل 4 گفتی سوزان خونشون 13 طبقست و اینا طبقه 6 هستن ولی فصل آخر خونشون رو گفتی 3 طبقه!
موقع ورورد هنری به دنیای اجنه خالش رو گفتی 4 سال قبل اینجا مبارزه کرده بعد که خالش با سوزان میاد به اردوگاه میگه 17 سال قبل بوده
یا موقعی که هنری زخمی شد و شوگا اومده بود خونشون - خاله رو دید و هنگام ورود هنری به دنیای اجنه وقتی سوزان میگه یه مدت طرف خالش که رابطه نرین- شوگا میگه میشناسمش و اخلاق تندی داره. ولی تو اردوگاه شووگا انگار باز بی خبر بوده از این چیزا!
در کل خیلی حال کردم با داستان و همین جور با قدرت ادامه بده


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;31586:
همین الان دوباره قسمت های انتهایی کتاب اول رو دوباره خوندم و توجهم روی موضوعات مهمی جلب شد:
ارباب ارواح که گانل هست و گویا خیلی قدرتمنده و نوشتی که حتی برادر بزرگ هم پیشش انگار موجود ضعیفیه هرچند که مشخصه برارد بزرگ پر از راز و قدرت های منحصر بفرده
و پیشگویی گفته بود که {ان زمان که زندگی از مرگ دوباره متولد شود کشته ای که بدست نزدیکانش بار دیگر بیدار خواهد شد} که بنظر میاد زنده شدن دوباره اژدها مادر و فرار از مرگ هنری بصورت همزمان بوده
و گفتی که حیات سیاهی بازگشته از اعماق که خیلی واضح داری به هنری اشاره میکنی
از طرف دیگه ارباب ارواح سیاهی رو به عقب میرانه پس میشه اینطور گفت که مقابله هنری با گانل باعث میشه قدرت هنری غیرفعال بشه؟؟
و نوشتی که ارباب سایه منظورت از ارباب سایه چه کسیه؟!!!
بنظر میاد که ولاد دوستای انسانی هنری رو به شکلی یا به گروگان بگیره یا اسیب بزنه تا باعث عذاب هنری بشه
هرچند تا زمانی که اینها هنری رو بشناسن و بفهمن که هنری واقعا کیه خیلی مونده
امیدوارم که بلایی سر ثونیا نیاری که هنری بدجور دیوانه میشه

خخخخخخ قشنگ رفتی سر پیشگویی که همه معما ها بهش ربط پیدا میکنن به هر کلمش و سوری نمیشه ان رو بیشتر از همونکه توی داستانه توضیح بدم ولی توی ادامه هر جمله اون پیشگویی برات معنی پیدا میکنه!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

zareb;31587:
خوب دیروز شروع کردم و الان جلد 1 تموم شد.
داستان خیلی گیرایی و کشش داره و من اصلا خسته یا بی حوصله برای ادامه دادن نشدم.خیلی خوب می نویسی دمت گرم.
غلط املایی و چیزهای دیگه هم هست که با ویرایش رفع میشه.
اوایل داستان پرش زمانی و مکانی رو معلوم نکرده بودی و آدم یهو خط رو تموم می کرد تو خط بعدی زمان یا مکان تغییر کرده بود و بعد یکم خوندن آدم تازه متوجه میشد چی به چیه- ولی بعدها این جداسازی رو رعایت کردی و خوب شد.
توصیفات و سبک نوشتنت رو دوست دارم.
فقط دو نکته ثونیا اسمش آدم رو یاد پتونیا تو هری پاتر می ندازه - خالشم که هست- اسم دیگه میزاشتی خوب بود. یا اینکه چرا دو سوزان گذاشتی رو شخصیت ها- دلیلی داشت؟ اول داستان آدم یکم گیج میشد تو خطاب قرار دادن ها یا فکر کردن ها شخصیت به اسم سوزان و آدم نمیدونست در مورد کدوم داره میگه ولی خوب الان دیگه حله.
دیو قاتل که اومد میگی یکی رو تو درگیری کشته باز دو خط پایین تر باز میگی یکی رو تو درگیری کشته- اینجا رو یکم عوض کن تو معرفیش. دوبار گفتن غیر ضروریه
تو فصل 4 گفتی سوزان خونشون 13 طبقست و اینا طبقه 6 هستن ولی فصل آخر خونشون رو گفتی 3 طبقه!
موقع ورورد هنری به دنیای اجنه خالش رو گفتی 4 سال قبل اینجا مبارزه کرده بعد که خالش با سوزان میاد به اردوگاه میگه 17 سال قبل بوده
یا موقعی که هنری زخمی شد و شوگا اومده بود خونشون - خاله رو دید و هنگام ورود هنری به دنیای اجنه وقتی سوزان میگه یه مدت طرف خالش که رابطه نرین- شوگا میگه میشناسمش و اخلاق تندی داره. ولی تو اردوگاه شووگا انگار باز بی خبر بوده از این چیزا!
در کل خیلی حال کردم با داستان و همین جور با قدرت ادامه بده

پشتکارت منو یاد قدیم خودم میندازه خخخخ یادش بخیر چقدر پشتکار داشتم تو خوندن.
مرسی از تعریفات اره غلط املایی کلا خوراک منه ویراستارم سر یکی غلط املایی یکی نقطه گذاری فرار کرد خخخخخ
هوم اون پرش زمانیه به جلو به نظرم باید حذفش کنم خیلی ها خوششون نیومد بعدا توی یه ویرایش کلی اضافاتش رو حذف میکنیم وقتی داستان کامل شد اره اوایل قلمم یه جورایی خیلی پرت بود به مرور زمان بهتر شد و رونتر مینوشتم البته به نظر خودم که کمک بچه ها خیلی کمک کرد ولی وقفه هایی که توی داستان می افتاد خیلی مشکل ایجاد کرد مثل همون ناهماهنگی ها ساختمون سوزان و همون مبارزه 17 سال قبل ثونیا
اره برای اسم دو سوزان برنامه دارم باعث اتفاقاتی میشه در اینده.
درباره شوگا و رابطش و شناخت و این چیزا از خاله و هنری اره شوگا ثونیا رو میشناخته اما پسر خوندش که هنری بوده رو نمیشناخته ندیده بودتش و فکر نمیکرده ثونیا پسرخونده ای دورگه داشته باشه فکر میکرد اون پسر رو اینجا اورده تا با خودش به دنیای اجنه ببره و اصلا چهره هنری رو ندیده اما کینه اون رو به خاطر شکست از مادرش به دل میگیره و اون اتفاقات رخ میده .

مرسی از اینکه نظر دادی خیلی خوب بود دقتت یعنی این ریز بینیت تو حلقم به قول بچه ها اخه چطور شماره طبقه خونه سوزان اینا رو از فصل 4 تا 13 یادت موند! منکه خودم مینویسمش یادم رفته بود خخخخخ
ولی ایول داره حافظت خوشحال میشم کتاب دوم رو هم بخونی و نظر بدی
مرسی یا علی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ali.sh;31584:
عالیه
فقط میتونم اینو بگم به نظرم یه ایده خیلی بزرگ داری که میخوای پیاده کنی فقط باید وایساد و نگاه کرد و زودتر پارت بزار هفته ای ۲ یا ۳ پارت

مرسی نظر لطفته
اما فکر نکنم بیشتر از این تعداد کشش داشته باشم بنویسم توی هفته 1 فصل هم خیلی سخته چه برسه به 2 3 فصل ایشاا... زیاد نمیزارم حوصلون سر بره


   
zzareb2, Sorna, arta0082 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
nasren1232
(@nasren1232)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
 

خوب بود:5::36:


   
danyal, Sorna, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

nasren;31589:
خوب بود:5::36:

نسرین خانوم امتیازتون منففیه؟؟؟؟! یه درخواست بکنید تا بهتون امتیاز بدن


   
arta0082 and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;31590:
نسرین خانوم امتیازتون منففیه؟؟؟؟! یه درخواست بکنید تا بهتون امتیاز بدن

وسوسه شدم فصلا رو امتیازی کنم!:دی


   
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

الان خونه آیتاش تو شهر اوردا نیست؟ چون با دروازه از جلوی مهمانخونه رفتن خونشون و اینکه مردم هم زیاد شناختی ازش نداشتن - میشه این نتیجه رو گرفت که بچه اونجا نیست.
ولی تو قسمت مبارزه تو رینگ که شاهزاده داشت می جنگید - سرباز همراهش گفت شاهزاده اوردا که همشهریتونه داره می جنگه!!
این نودله رو گرگ یخی زخمی کرد نه؟
شخصیت سازیت خیلی خوبه و الان از آیتاش بیشتر خوشم میاد تا هنری 🙂


   
AmbrellA, Sorna, Hacker and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

AmbrellA;31591:
وسوسه شدم فصلا رو امتیازی کنم!:دی

ای شیطان :78::دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

zareb;31595:
الان خونه آیتاش تو شهر اوردا نیست؟ چون با دروازه از جلوی مهمانخونه رفتن خونشون و اینکه مردم هم زیاد شناختی ازش نداشتن - میشه این نتیجه رو گرفت که بچه اونجا نیست.
ولی تو قسمت مبارزه تو رینگ که شاهزاده داشت می جنگید - سرباز همراهش گفت شاهزاده اوردا که همشهریتونه داره می جنگه!!
این نودله رو گرگ یخی زخمی کرد نه؟
شخصیت سازیت خیلی خوبه و الان از آیتاش بیشتر خوشم میاد تا هنری 🙂

شاید منظورش از اینکه همشهریتونه اینه که ایتاش مدت زیادی توی اون شهر بوده و یه جورایی ساکن اون شهر بحساب میومده
اره گویا ایتاش بسیار زیبا و قدرتمنده
شخصیت خاصی داره
شاید اون بالاخره بتونه روحیه هنریی رو برگردونه هرچند دوست دارم یه مثلث عشقی درست بشه خخخ


   
AmbrellA, fariba.2016, Sorna and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

zareb;31595:
الان خونه آیتاش تو شهر اوردا نیست؟ چون با دروازه از جلوی مهمانخونه رفتن خونشون و اینکه مردم هم زیاد شناختی ازش نداشتن - میشه این نتیجه رو گرفت که بچه اونجا نیست.
ولی تو قسمت مبارزه تو رینگ که شاهزاده داشت می جنگید - سرباز همراهش گفت شاهزاده اوردا که همشهریتونه داره می جنگه!!
این نودله رو گرگ یخی زخمی کرد نه؟
شخصیت سازیت خیلی خوبه و الان از آیتاش بیشتر خوشم میاد تا هنری 🙂

خونه که نه خونه اصلیش که با پدرش زندگی میکرده اما از چند سال قبل به دلایلی اومده به شهر ادورا و توی اون مسافر خونه زندگی میکرده .
کسایی که توی مسافرخونه رفت و امد داشتن میشناختنش
اره خب میدونه اون سرباز هر چی باشه اون حکم ورود به تاناریس رو پادشاه ادورا صادر کرده و اونم فکر کرده ایتاش ادورایه!
قضیه نودل مفصله تو چند فصل بعدی بیشتر میخونی ازش. منم از ایتاش خیلی خوشم میاد مخصوصا چند فصل دیگه که .... خخخخخخخ


   
Sorna, fariba.2016, zzareb2 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
eregon2
(@eregon2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

با سلام و خسته نباشید حسابی خدمت نویسنده بسی عزیز امیدوارم شاهد هر چه هیجان انگیزتر و بهتر شدن داستان باشیم


   
Sorna and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 21 / 210
اشتراک: