Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.6 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Heizenberg;44551:
نویسنده عزیز سلام
به طور کلی این عادت همیشگی من هست که هر داستانی که میخونم رو #نقد_منصفانه یا عادلانه کنم و فقط و فقط این کار رو به این دلیل که نویسنده انتظاراتی از خواننده ها داره انجام میدم. چون بالاخره باید این رو هم باید در نظر گرفت که نویسنده فارغ از هر چیزی گوشه ای از ثمره ارزشمندترین چیز زندگیش رو در اختیار ما قرار داده و اون زمانی هست که برای این داستان گزاشته تا به این مرحله برسه پس حداقل کاری که منه خواننده میتونم انجام بدم مخصوصا در رابطه با این گونه داستان ها که بدون هیچ چشم داشتی قرار داده میشه اینه که حداقل نظری داده باشم.

در ابتدا میخواستم نقد رو به صورت نقاط قوت و ضعف ارائه کنم اما به دلیل جسته و گریختگی داستان این کار امکان پذیر نبود خب اول از همه این مطلب رو میگم که اولین فصولی که از کتاب اول خوندم واقعا برای خودم متاسف شدم از مهم ترین دلایلش هم متن خام و ویرایش نشده ای بود که به شدت تو ذوق میزد مخصوصا غلط املایی ها و فاصله ها و نیم فاصله ها و دیگر اشتباهات موجود. به طور کلی میتونم بگم اصلا منو جذب نمیکرد و من کل داستان رو پاک کردم روز بعد دوباره اومدم چند فصل اخر کتاب دوم رو برای تست دانلود کردم چون از تعداد طرفدار ها متعجب بودم و با خودم اینطور فکر میکردم که حتما دلیلی وجود داره پس همونطور که گفت چند فصل اخر رو دانلود کردم و شروع کردم به خوندن و هرچند اونجا هم مشکلات متعددی به سرعت به چشم میومد ازجمله ویرایش نشدن داستان ولی با اینحال چیزی که بیش تر از همه میشد حس کرد این بود که نویسنده واقعا حرفه ای تر عمل میکرد و نوشته هاش بی نهایت پخته تر شده بود و مشخص بود که در طول ارائه داستان تجربیات زیادی کسب کرده و همچنین تونسته پیچیدگی های ذهنیش رو به داستان هم منتقل کنه و درکل از سطح نوشته میشد راضی بود.پس با این وضع رفتم و دوباره شروع به خواندن کتاب از اول کردم و واقعا میگم که خیلی سخت بود و خیلی جاها پشیمون میشدم چون حساب کنید اون لحظه ای که میخوای با داستان ارتباط بر قرار کنی در اون معدود قسمت هایی که نویسنده تونسته بود متن خوبی ارائه بده یهو یه غلط املایی جلو پات سبز میشد و کل تمرکزت رو از بین میبرد مثل اینکه بخوای با تمام سرعت بدویی و وقتی سرعتت به تدریج زیاد شد و به اون سرعت ایده ال رسیدی یهو یه مانع جلوت سبز بشه و بعد با صورت زمین بخوری واقعا درد داشت:دی. بالاخره به هر زوری بود به تدریج جلو رفتم و نویسنده هم به تدریج بهتر عمل میکرد هرچند باید راه درازی رو طی میکرد تا به مقصود برسه. اشکالات دیگه ای که دیده میشد در این بین یکیش صفحه ارایی افتضاح بود به این گونه که فکر کنم تا فصل سیزدهم حداقل صفحه ارایی مشکلی برای خوندن به وجود نمیاورد هرچند چنگی هم به دل نمیزد ولی از اون بعد اون هم رفت و در لیست اشکالات اساسی داستان از نظر من قرار گرفت و از دلایلش میتونم متناسب نبودن اندازه صفحه و فونت و حتی بعضی جاها دیدم اون تصویری که در سمت ضلع چپ صفحه بود به صورت نقطعی روی پاورقی قرار گرفته بود و اون رو ناخوانا کرده بود. همه این ها از دلایلی بود که من رو در خوندن داستان اذیت میکرد. یکی دیگه از مشکلات گنگ بودن داستان بود. درسته کمی گنگ بودن خوب هست اما این گنگی حتی از حد متوسط هم فراتر رفته بود. از باقی مشکلات که میشه به استفاده از کلمات نابجا، توصیف های نادرست اشاره کرد. خلاصه اینکه مشکلاتی که تو فصول دیده میشد زیاد بود از جمله جسته و گریختگی داستان ولی با این حال ایده ی زیبایی که داشت من رو جذب میکرد ایده ای که میشد با پرورش اون در ذهن به ثمره ی بهتری رسید.

در نهایت این مسئله رو باید عنوان کنم امیدوارم که نویسنده محترم این انتقاد ها رو در راستای پیشرفت و ارتقای داستان به کار بگیره و بدونه که این نظری که ارائه شده هدفی غیر از این نداره و همچنین این که شاید بهتر باشه یه بار دیگه داستان رو از اول پیاده کنه چون میتونه خیلی بهتر از اینا باشه و کلا اخر اینکه امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشید:53::53:

با سلام
مرسی از اینکه خوندید و البته معزرت بخوام از اینکه متن بدی بود
خب باید بگم که این اولین کاری بود ازم که بعد از شاید 4 5 سال شروع به نوشتن کردم و روش حساب میکردم اوایل که شروع کردم اصلا برام جذاب نبود و صرف افزایش تجربه این داستان رو شروع کردم تجربه نوشتن من کم بود و هنوزم کمه هر چی نباشه نویسنده اماتوریم اینجا و هنوز تا حرفه ای شدن راه بسیار طولانی در پیش داریم همونطور که خودتونم گفتین من سعی داشتم در طول داستان رفته رفته بهتر عمل کنم نوشتنم رو بهتر کنم توصیفاتم رو و چیزایی از این دست رو بهتر و بهتر کنم خب نمیگم خوب شدن ولی از اون سطحی که در اوایل درش شروع کردم پیشرفت نسبتا خوبی داشتم از نظر خودم خب حقیقت امر اینه که من از ادبیات نگارش قوائد و این چیزا متنفرم در طول دوران تحصیلم هیچ وقت نمره خوبی از هیچ کدوم نتونستم بدست بیارم تنها چیزی که درش خوب بودم انشا بود که هر جلسه من سر کلاس انشاهام رو میخوندم و هر کدوم 4 5 صفحه و معلمم ازم تعریف میکرد تنها این چیزی بود که تونست من رو به این سمت ببره که بنویسم و اون تخیلم اون دنیاهایی که درش زندگی میکردم چند روز قبل داستان هایی که دوران 10 12 سالگی مینوشتم رو پیدا کردم حتی یه داستان که کلاس 4 ام بودم نوشتم رو پیدا کردم دو صفحه بود ازش لذت بردم هنوز هم ذهنم همون دنیای فانتزی و تخیلی قبلش رو دوست داره نوشته هام رو نگه داشتم دونه به دونه و الان میتونم بگم تو 30 سالگی آرزوم اینکه بتونم دوباره وقت پیدا کنم و راحت و با قلمی سبک بنویسم.
من استعدادی توی نگارش و املا ندارم اصلا به هیچ وجه ولی اگر دوستانی علاقه داشته باشن توی اشفتگی های ذهنی من شریک بشن خوشحال میشم چند وقتی سرگرمشون کنم
مرسی از اینکه نقد کردین خوشحال شدم از اینکه بعد 2 3 هفته اومدم به سایت نقد شما رو خوندم و سعی میکنم اگر بازم نوشتم از نظرات شما توی نوشته هام استفاده کنم.
راستی درمورد جسته گریخته بودن داستان که گفتی باید بگم که همه سکانس ها و اتفاقاتی که روایت کردم هیچ کدوم اضافه نبودن و خواننده باید موقع جلو رفتن همه اونها رو در نظر بگیره اون موقع شاید بتونه انتهای هیجان انگیز داستان رو متصور بشه.
با تشکر
امید مرادپور


   
IBEe, Dark lord, Batman and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 153
 

Heizenberg;44551:
نویسنده عزیز سلام
به طور کلی این عادت همیشگی من هست که هر داستانی که میخونم رو #نقد_منصفانه یا عادلانه کنم و فقط و فقط این کار رو به این دلیل که نویسنده انتظاراتی از خواننده ها داره انجام میدم. چون بالاخره باید این رو هم باید در نظر گرفت که نویسنده فارغ از هر چیزی گوشه ای از ثمره ارزشمندترین چیز زندگیش رو در اختیار ما قرار داده و اون زمانی هست که برای این داستان گزاشته تا به این مرحله برسه پس حداقل کاری که منه خواننده میتونم انجام بدم مخصوصا در رابطه با این گونه داستان ها که بدون هیچ چشم داشتی قرار داده میشه اینه که حداقل نظری داده باشم.

در ابتدا میخواستم نقد رو به صورت نقاط قوت و ضعف ارائه کنم اما به دلیل جسته و گریختگی داستان این کار امکان پذیر نبود خب اول از همه این مطلب رو میگم که اولین فصولی که از کتاب اول خوندم واقعا برای خودم متاسف شدم از مهم ترین دلایلش هم متن خام و ویرایش نشده ای بود که به شدت تو ذوق میزد مخصوصا غلط املایی ها و فاصله ها و نیم فاصله ها و دیگر اشتباهات موجود. به طور کلی میتونم بگم اصلا منو جذب نمیکرد و من کل داستان رو پاک کردم روز بعد دوباره اومدم چند فصل اخر کتاب دوم رو برای تست دانلود کردم چون از تعداد طرفدار ها متعجب بودم و با خودم اینطور فکر میکردم که حتما دلیلی وجود داره پس همونطور که گفت چند فصل اخر رو دانلود کردم و شروع کردم به خوندن و هرچند اونجا هم مشکلات متعددی به سرعت به چشم میومد ازجمله ویرایش نشدن داستان ولی با اینحال چیزی که بیش تر از همه میشد حس کرد این بود که نویسنده واقعا حرفه ای تر عمل میکرد و نوشته هاش بی نهایت پخته تر شده بود و مشخص بود که در طول ارائه داستان تجربیات زیادی کسب کرده و همچنین تونسته پیچیدگی های ذهنیش رو به داستان هم منتقل کنه و درکل از سطح نوشته میشد راضی بود.پس با این وضع رفتم و دوباره شروع به خواندن کتاب از اول کردم و واقعا میگم که خیلی سخت بود و خیلی جاها پشیمون میشدم چون حساب کنید اون لحظه ای که میخوای با داستان ارتباط بر قرار کنی در اون معدود قسمت هایی که نویسنده تونسته بود متن خوبی ارائه بده یهو یه غلط املایی جلو پات سبز میشد و کل تمرکزت رو از بین میبرد مثل اینکه بخوای با تمام سرعت بدویی و وقتی سرعتت به تدریج زیاد شد و به اون سرعت ایده ال رسیدی یهو یه مانع جلوت سبز بشه و بعد با صورت زمین بخوری واقعا درد داشت:دی. بالاخره به هر زوری بود به تدریج جلو رفتم و نویسنده هم به تدریج بهتر عمل میکرد هرچند باید راه درازی رو طی میکرد تا به مقصود برسه. اشکالات دیگه ای که دیده میشد در این بین یکیش صفحه ارایی افتضاح بود به این گونه که فکر کنم تا فصل سیزدهم حداقل صفحه ارایی مشکلی برای خوندن به وجود نمیاورد هرچند چنگی هم به دل نمیزد ولی از اون بعد اون هم رفت و در لیست اشکالات اساسی داستان از نظر من قرار گرفت و از دلایلش میتونم متناسب نبودن اندازه صفحه و فونت و حتی بعضی جاها دیدم اون تصویری که در سمت ضلع چپ صفحه بود به صورت مقطعی روی پاورقی قرار گرفته بود و اون رو ناخوانا کرده بود. همه این ها از دلایلی بود که من رو در خوندن داستان اذیت میکرد. یکی دیگه از مشکلات گنگ بودن داستان بود. درسته کمی گنگ بودن خوب هست اما این گنگی حتی از حد متوسط هم فراتر رفته بود. از باقی مشکلات که میشه به استفاده از کلمات نابجا، توصیف های نادرست اشاره کرد. خلاصه اینکه مشکلاتی که تو فصول دیده میشد زیاد بود از جمله جسته و گریختگی داستان ولی با این حال ایده ی زیبایی که داشت من رو جذب میکرد ایده ای که میشد با پرورش اون در ذهن به ثمره ی بهتری رسید.

در نهایت این مسئله رو باید عنوان کنم امیدوارم که نویسنده محترم این انتقاد ها رو در راستای پیشرفت و ارتقای داستان به کار بگیره و بدونه که این نظری که ارائه شده هدفی غیر از این نداره و همچنین این که شاید بهتر باشه یه بار دیگه داستان رو از اول پیاده کنه چون میتونه خیلی بهتر از اینا باشه و کلا اخر اینکه امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشید:53::53:

فکر کنم شما هنوز جلد اول رو نخوندین و اشتباهی جلد دوم رو خوندین :دی


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
AlirezaDark
(@alirezadark)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 58
 

هاریون;44559:
فکر کنم شما هنوز جلد اول رو نخوندین و اشتباهی جلد دوم رو خوندین :دی

کتاب اول و دوم از جلد یکم رو که به ترتیب 22 و 59 فصل داره رو خوندم.جلد دیگه هم مگه وجود داره؟!


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

یه فیلم دیدم به اسم Bloodshot.2020
احتمالا خیلی از دوستان دیدنش
چیزی که باعث شد اینجا مطرحش کنم شباهتش به یکی از قدرت های هنری یود
.........
جالب بود.قدرت ترمیمی که تو این فیلم ون ویزل داره میشه گفت مثل قدرت ترمیم قدرتمند بدن هنری هست. خصوصا تصور مبارزه های هنری از جمله مبارزه با ایلیا ملکه گرگ های یخی و مبارزه با گورینو و نصف کردن سنگ به اون بزرگی با مشت میتونه کمک کننده باشه.

خصوصا دقیقه ۱۸تا ۲۰ که نشون میده چطوری انجام میگیره.


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
misare
(@misare)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 117
 

امیدجان امیدارم خوب سلامت باشی میدونم تازه زندگی جدیدتو شروع کردی و احتمالا کلی گرفتاری های جدید به مشکلاتت اضافه شده با این حال امیدوارم نوشتنو کنار نزاشته باشی و بدون که دوستانت اینجا همچنان با هیجان منتظر ادامش هستن موفق باشی


   
پاسخنقل‌قول
MHZED
(@mhzed)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 68
 

سلام
آیا فصل جدیدی ارائه خواهد شد ؟


   
پاسخنقل‌قول
mamad1221na2
(@mamad1221na2)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 22
 

سلام من سی امتیاز میخاستم کسی هست امتیاز بده ممنون میشم


   
Batman and reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

سلوم بر اق امید :f:
بعد از مدت ها اومدم ببینم داستان چی شد *_* هیچ فصلی نیومده *_*....... شما هم ؟ مثل اقای فتحی ؟ @_@ چراااااااااااا؟ این چ نفرینی هس ک داره تک تک نویسنده ها رو میگیره &_& ..... مگ شیرینی عروسیتون چی شد ؟ *_*
یادمه یکی میگفت حتی اگ مزدوج هم بشم داستان و ادامه میدم #_ #
.
.
.
از دست ما خواننده ها ک کاری بر نمی یاد ... فقد میتونیم بیشتر منتظر بمونیم ... :0156:

#ب امید آپ فصل جدید :bonheur:


   
AmbrellA, reza379, IBEe and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Lord
 Lord
(@dark_rider)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 103
 

آقا امید کجایی داداش


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

ساحره;44907:
سلوم بر اق امید :f:
بعد از مدت ها اومدم ببینم داستان چی شد *_* هیچ فصلی نیومده *_*....... شما هم ؟ مثل اقای فتحی ؟ @_@ چراااااااااااا؟ این چ نفرینی هس ک داره تک تک نویسنده ها رو میگیره &_& ..... مگ شیرینی عروسیتون چی شد ؟ *_*
یادمه یکی میگفت حتی اگ مزدوج هم بشم داستان و ادامه میدم #_ #
.
.
.
از دست ما خواننده ها ک کاری بر نمی یاد ... فقد میتونیم بیشتر منتظر بمونیم ... :0156:

#ب امید آپ فصل جدید :bonheur:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, Atish pare, Sorna and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
sasa
 sasa
(@sanso)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 16
 

AmbrellA;44995:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی

با سلام به شما نوسینده عزیز درسته که تمامی ما علاقه مند به دنبال کردن ادامه داستان زیبایی که نوشته اید هستیم ولی آنچه که برای ما ارجحیت و آرزوست احساس خوشبختی و موفقیت شما در زندگی مشترک می باشد. لذا امیدوارم روزی فرا برسد که تمامی جوانان و بخصوص عزیزانی که در این فروم یا فروم های مشابه زحمات زیادی کشیده اند بدون هیچ گونه نگرانی در مورد معیشت به علاقه خود دست یابند و ما نیز در کنار آنها از آنچه بدان پرداخته اند لذت ببیرم به امید آن روز و موفقیت یکایک شما خوبان
سربلند باشید


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
MHZED
(@mhzed)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 68
 

AmbrellA;44995:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی

سلام . اگر چه جای شما نیستم و می دانم خیلی سخت است ولی حتی شده شبی یک خط بنویسید ، بنویسید . سالش می شود 365 خط یعنی یک فصل یا بیشتر در یک سال . حیف است چنین داستان جذاب و زیبایی نیمه کاره رها شود . همانند سفیر کبیر و دیگر داستانهای ناقص . رویاهایتان را به امید بهبود اوضاع کنار نگذارید . زمانه بی رحم است . همه ما این دوره را گذرانده ایم یا در حال گذراندنیم یا خواهیم گذراند . زندگی نخواهد ایستاد پس شما هم سعی کنید نایستید . آهسته و پیوسته ادامه دهید . امیدوارم روزی کتابهای امید مرادپور را با جوایز گوناگون ادبی پشت ویترین کتابفروشی ها همراه با صف خرید طولانی ببینم .
موفق باشید .


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
yesesy
(@yesesy)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 65
 

AmbrellA;44995:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی

شت زن گرفتی اقا با تاخیر تبریک عرض میکنم ایشالا به پای هم پیر بشید و همیشه خوش و خرم باشید ما هنوز منتظر کتاب میمونیم ولی خب اگه بگی قراره چه بلای سر کتاب بیاری بیشتر خوشحال میشیم


   
Batman reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

AmbrellA;44995:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی

اوه.... شاید حداقل ب این کتاب امید داشتم.. ب هر حال مشکلی نیست...
امیدوارم موفق باشید


   
پاسخنقل‌قول
mamad1221na2
(@mamad1221na2)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 22
 

سلام فصل جدید کی ارائه میشه


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 209 / 210
اشتراک: