Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.8 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

AmbrellA;31541:
رهگذر اولین داستان بلندی بود که نوشتمش جلد اولش خیلی خاطره انگیز بود یادمه اون موقع هنوز سفیر نخونده بودم بیشتر تحت تاثیر اراگون اژدها سوار بودم دوران قشنگی بود
جلد اولش بیشتر از 9 دفتر 100 برگ دو طرفه است دست نویسه بیشتر به این خاطره که تو گذاشتنش روی نت مشکل داشتم
جلد دومش اگر یادم باشه دقیق نزدیک به هشتصد صفحس خخخ از بین این سه جلدش جلد دوش رو بیشتر از همه دوس دارم فاز عاشقانش از همه بیشتره خخخخ هنوزم بش فکر میکنم خندم میگیره البته توش یه ماجرایی رو نوشته بودم که تا حالا توی هیچ کتابی نخوندم یه رابطه جادویی توی یه دنیای عجیب جادویی که سر منشع اون از عشق بود خخخخ دیوانه بودم خخخ
اخ اخ نگو جلد سومش پدری از من در اورد که نگو چون دفتر ییاد داشتی از دو جلد قبلی نساخته بودم یعنی اصلا اسم شخصیتا روابطشون اتفاقات و اینا از دو جلد با اون حجم درست نکرده بودم و توی جلد سه که باید همه رو به نتیجه میرسوندم بدبختی کشیدم که نگو اصلا خاطرشم مو به تنم سیخ میکنه! چقدر توی دفتر های دست نویس گشتم تا اسم یه شخص رو پیدا کنم یه وضعی بودا.

داستان نگهبان اولین داستانی هست که وقتی اومدم توی بوک پیج شروع به کار کردم یادمه اون زمان سجاد خیلی کمکم کرد و انگیزه داد و میخواست کار ویراستاری رو برعهده بگیره ولی بعدش رفت خدمت و نشد از نگهبان نزدیک 20 فصل نوشتم که هر کدوم نزدیک به 25 تا 30 صفحه بود.

نمیدونم ولی در نهایت نشد که ادامش بدم اما دورگه خیلی خنده دار شروع شد.
یکی از بچه های پایونیر میخواست داستان نویسی رو شروع کنه اما نمیتونست ایده ای بسازه و به خاطر همین من همینطوری نشسته بودم و باهاش حرف میزدم که گفتم بشین در باره اجنه بنویس بعد گفت چیو چطوری و بعد گفتم یه شخص که نصفش ادم باشه و نصفش جن طوری که نه اجنه جن حسابش کنن نه انسانها انسان گذشت و همینطوری با هم کار میکردیم که اون کنار کشید و موضوع رو خودم ادامه دادم که شد این اصلا فکرش رو نمیکردم که همچین چیزی ازش در بیاد. الان به نظرم خیلی بهتر از زمانی مینویسم که شروع کرده بودم کمک های بچه های بوک پیج مخصوصا مهرنوش بانو که ویراستارم بود خیلی بهم کمک کرد که بتونم یاد بگیرم چطور نوشته میشه یه داستان.

شمام اگر ایده ای دارید شک به دلتون راه ندید شروع کنید بزارید روی سایت و بنویسید ادامه بدید در نهایت به یه جایی میرسه که خودتونم ازش لذت میبرید.

خخ داستان مردی که در سینه قلب نداشت زمانی ایدش به ذهنم رسید که یه دعوای حسابی کرده بودم و عصبانی بودم و شبش خواب دیدم و شروعش از اون خواب بود.
فرار از زمین هم از یه خواب شروع شد خواب نابودی کره زمین رو دیدم و بعد دیدم توی فضا شناور شدم صبح که پا شدم یه ساعت توی رخت خواب بهش فکر کردم و تهش شد یه داستان البته تو فاز علمی تخیلی!
شوگان و جادوگر رو هم دوس داشتم از یه بازی کامپیوتری شروع شد شوگان وار 2 ماجرا و طرح اولیش خیلی خوب جلو رفت اما بعدش به مشکل خوردم دیدم من واقعا از فرهنگ مردم ژاپن و رفتاراشون و حرفاشون و کارهاو افسانه هاشون چیزی نمیدونم رفتم یه هفته ای درباره فرهنگ و افسانه های ژاپنی تحقیق کردم دیدم وای چقدر سخته اصلا یه مدل فرهنگی دارن دهن ادم رو جر میده چون داستان توی دوران باستان ژاپن بود مردمش اخلاق خاصی داشتن و من نمیتونستم یه چیز همینطوری بنوییسم بره.
دفتر چه خاطرات گرت ویچ با داستان رهگذر در ارتباط این گرت ویچ فردی هست که توی داستان رهگذر وجود داره شخصیتش اون به دنبال جادوگری میگرده که توی یه پیشگویی اومده سالهای عمرش رو اینطور میگذرونه و این داستان یه زاویه دید مختلف نسبت به رهگذر رو نشون میده.
و اما داستان شب بی انتها یعنی اوج خلاقیتم رو توی این داستان بکار بردم فاز علمی خیلی داره با یه شخیت ایرانی به اسم پرهام که توی ناسا کار میکنه اونها روی پروژه ماده تاریک کار میکنن ماده تاریک دنیا رو ساخته و همینطوری داره پخش میشه و دنیا رو بیشتر و بیشتر بزرگ میکنه اونها میخواستن به لبه دنیا برسن به لبه موج حرکتی ماده تاریک انفجار اولیه یا همون بیگ بنگ ماده تاریک رو توی دنیا پخش میکنه مثل یه سنگ ریزه که میندازی توی اب و توش موج ایجاد میشه و موج میره و میره و میره حالا پروژه ناسا رسیدن به اون موج و دیدم فرای اون بوده که شکل ماقبل ساخته شدن توسط بیگ بنگ رو بتونن ببینن البته این کار هزار سال زمان میبره پرهام طی یه اتفاقی که توی ایران رخ میده خونوادش رو از دست میده (زلزلس فکر دیگه نکنید سیاسی نیست) طوری خودش رو درگیر کار میکنه که از فکر اونها خارج بشه اون همینطوری پیشرفت میکنه تا اینکه میشه مسئول ارشد پروژه یه روز که خییلی خسته بود از بالای یکی از دستگاه ها میوفته و از گردن قطع نخا میشه. همه چیزش رو از دست داده خونوادش کارش پروژش انگیزه برای زندگیش همه چیزش میگذره و پروژه به اتمام میریسه. اما کنگره و سنای امریکا با پرتاب مخالفت میکنه و نمیزاره پروژه انجام بشه ماه ها مگذره و مزاکرات صورت میگیره و بالاخره به این نتیجه میرسن که بدترین زندانیان جهان رو بریزن توی این سفینه و پرتش کنن بره توی فضا مثل یه سطل زباله که زباله های زمین رو ازش دورکنه به امید اینکه دنیا جای بهتری بشه. این وسط پرهام هم که همه چیزش رو از دست داده تصمیم میگیره که با اونها سوار سفینه بشه و موفق هم میشه اون با آشناهایی که داشته خودش رو بجای سرکاپیتان سفینه که باید به فضا بره وارد سفینه میکنه.
زمان پرتاب فرا میرسه و همه زندانی ها توی حباب هایی که برای خواب مصنوعی طراحی شدن قرار میگیرن همینطور پرهام اون هم توی خواب اتاق کاپیتان توی محفظه خودش قرار میگیره و سفینه پرتاب میشه زمانی که فرایند خواب مصنوعی برای اون میخواد شروع بشه کار به مشکل میخوره ماده ای که به نفرات تزریق میشه روی پرهام جواب نمیده و اون به خواب کامل نمیره بدنش میخوابه اما ذهنش بیدار میمونه به خاطر قطع نخا بودنش ماده روی ذهن و مغزش اثر نمیکنه و با این اوضاع سفری یک هزار ساله در تاریکی و سکوت مطلق برای پرهام شروع میشه در تنهایی یک هزار ساله که باید تحمل کنه نه میتونه بمیره و نه میتونه بخوابه دردی فراتر از ان چیزی که هر کسی بتونه فکرش رو بکنه برای اون رقم میخوره و ایا این فاجعه رو میتونه تحمل کنه یا نه این دیگه توی داستان مشخص میشه خخخخ
خخخ یادش بخیر چقدر با ذوق مینوشتمش

اره اینام داستان هاییه که من روشون کار کردم یه مدتی البته دفترچه ایده ای دارم که تعداد ایده های داستانش نمیدونم چنتاس اما اینا کمی متفاوت بودن.
نظری داشتید خوشحال میشم بخونم
یا علی

ماشالا وقت ازادت زیاده
اما لطفا تمرکزت فعلا فقط رو دورگه باشه و نصفه ولش نکنی مارو بندازی توی چاه
فردا هم منتظر فصل جدید هستیم
منم یه چیزای زیادی تو ذهنمه اما خب چون وقت ازادی زیاد ندارم فک نکنم قرار بدم البته تابستان وقت ازاد زیاد میشه اون موقع میتونم یه کاریش بکنم


   
پاسخنقل‌قول
Sorna
(@sorna)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 600
 

AmbrellA;31541:
رهگذر اولین داستان بلندی بود که نوشتمش جلد اولش خیلی خاطره انگیز بود یادمه اون موقع هنوز سفیر نخونده بودم بیشتر تحت تاثیر اراگون اژدها سوار بودم دوران قشنگی بود
جلد اولش بیشتر از 9 دفتر 100 برگ دو طرفه است دست نویسه بیشتر به این خاطره که تو گذاشتنش روی نت مشکل داشتم
جلد دومش اگر یادم باشه دقیق نزدیک به هشتصد صفحس خخخ از بین این سه جلدش جلد دوش رو بیشتر از همه دوس دارم فاز عاشقانش از همه بیشتره خخخخ هنوزم بش فکر میکنم خندم میگیره البته توش یه ماجرایی رو نوشته بودم که تا حالا توی هیچ کتابی نخوندم یه رابطه جادویی توی یه دنیای عجیب جادویی که سر منشع اون از عشق بود خخخخ دیوانه بودم خخخ
اخ اخ نگو جلد سومش پدری از من در اورد که نگو چون دفتر ییاد داشتی از دو جلد قبلی نساخته بودم یعنی اصلا اسم شخصیتا روابطشون اتفاقات و اینا از دو جلد با اون حجم درست نکرده بودم و توی جلد سه که باید همه رو به نتیجه میرسوندم بدبختی کشیدم که نگو اصلا خاطرشم مو به تنم سیخ میکنه! چقدر توی دفتر های دست نویس گشتم تا اسم یه شخص رو پیدا کنم یه وضعی بودا.

داستان نگهبان اولین داستانی هست که وقتی اومدم توی بوک پیج شروع به کار کردم یادمه اون زمان سجاد خیلی کمکم کرد و انگیزه داد و میخواست کار ویراستاری رو برعهده بگیره ولی بعدش رفت خدمت و نشد از نگهبان نزدیک 20 فصل نوشتم که هر کدوم نزدیک به 25 تا 30 صفحه بود.

نمیدونم ولی در نهایت نشد که ادامش بدم اما دورگه خیلی خنده دار شروع شد.
یکی از بچه های پایونیر میخواست داستان نویسی رو شروع کنه اما نمیتونست ایده ای بسازه و به خاطر همین من همینطوری نشسته بودم و باهاش حرف میزدم که گفتم بشین در باره اجنه بنویس بعد گفت چیو چطوری و بعد گفتم یه شخص که نصفش ادم باشه و نصفش جن طوری که نه اجنه جن حسابش کنن نه انسانها انسان گذشت و همینطوری با هم کار میکردیم که اون کنار کشید و موضوع رو خودم ادامه دادم که شد این اصلا فکرش رو نمیکردم که همچین چیزی ازش در بیاد. الان به نظرم خیلی بهتر از زمانی مینویسم که شروع کرده بودم کمک های بچه های بوک پیج مخصوصا مهرنوش بانو که ویراستارم بود خیلی بهم کمک کرد که بتونم یاد بگیرم چطور نوشته میشه یه داستان.

شمام اگر ایده ای دارید شک به دلتون راه ندید شروع کنید بزارید روی سایت و بنویسید ادامه بدید در نهایت به یه جایی میرسه که خودتونم ازش لذت میبرید.

خخ داستان مردی که در سینه قلب نداشت زمانی ایدش به ذهنم رسید که یه دعوای حسابی کرده بودم و عصبانی بودم و شبش خواب دیدم و شروعش از اون خواب بود.
فرار از زمین هم از یه خواب شروع شد خواب نابودی کره زمین رو دیدم و بعد دیدم توی فضا شناور شدم صبح که پا شدم یه ساعت توی رخت خواب بهش فکر کردم و تهش شد یه داستان البته تو فاز علمی تخیلی!
شوگان و جادوگر رو هم دوس داشتم از یه بازی کامپیوتری شروع شد شوگان وار 2 ماجرا و طرح اولیش خیلی خوب جلو رفت اما بعدش به مشکل خوردم دیدم من واقعا از فرهنگ مردم ژاپن و رفتاراشون و حرفاشون و کارهاو افسانه هاشون چیزی نمیدونم رفتم یه هفته ای درباره فرهنگ و افسانه های ژاپنی تحقیق کردم دیدم وای چقدر سخته اصلا یه مدل فرهنگی دارن دهن ادم رو جر میده چون داستان توی دوران باستان ژاپن بود مردمش اخلاق خاصی داشتن و من نمیتونستم یه چیز همینطوری بنوییسم بره.
دفتر چه خاطرات گرت ویچ با داستان رهگذر در ارتباط این گرت ویچ فردی هست که توی داستان رهگذر وجود داره شخصیتش اون به دنبال جادوگری میگرده که توی یه پیشگویی اومده سالهای عمرش رو اینطور میگذرونه و این داستان یه زاویه دید مختلف نسبت به رهگذر رو نشون میده.
و اما داستان شب بی انتها یعنی اوج خلاقیتم رو توی این داستان بکار بردم فاز علمی خیلی داره با یه شخیت ایرانی به اسم پرهام که توی ناسا کار میکنه اونها روی پروژه ماده تاریک کار میکنن ماده تاریک دنیا رو ساخته و همینطوری داره پخش میشه و دنیا رو بیشتر و بیشتر بزرگ میکنه اونها میخواستن به لبه دنیا برسن به لبه موج حرکتی ماده تاریک انفجار اولیه یا همون بیگ بنگ ماده تاریک رو توی دنیا پخش میکنه مثل یه سنگ ریزه که میندازی توی اب و توش موج ایجاد میشه و موج میره و میره و میره حالا پروژه ناسا رسیدن به اون موج و دیدم فرای اون بوده که شکل ماقبل ساخته شدن توسط بیگ بنگ رو بتونن ببینن البته این کار هزار سال زمان میبره پرهام طی یه اتفاقی که توی ایران رخ میده خونوادش رو از دست میده (زلزلس فکر دیگه نکنید سیاسی نیست) طوری خودش رو درگیر کار میکنه که از فکر اونها خارج بشه اون همینطوری پیشرفت میکنه تا اینکه میشه مسئول ارشد پروژه یه روز که خییلی خسته بود از بالای یکی از دستگاه ها میوفته و از گردن قطع نخا میشه. همه چیزش رو از دست داده خونوادش کارش پروژش انگیزه برای زندگیش همه چیزش میگذره و پروژه به اتمام میریسه. اما کنگره و سنای امریکا با پرتاب مخالفت میکنه و نمیزاره پروژه انجام بشه ماه ها مگذره و مزاکرات صورت میگیره و بالاخره به این نتیجه میرسن که بدترین زندانیان جهان رو بریزن توی این سفینه و پرتش کنن بره توی فضا مثل یه سطل زباله که زباله های زمین رو ازش دورکنه به امید اینکه دنیا جای بهتری بشه. این وسط پرهام هم که همه چیزش رو از دست داده تصمیم میگیره که با اونها سوار سفینه بشه و موفق هم میشه اون با آشناهایی که داشته خودش رو بجای سرکاپیتان سفینه که باید به فضا بره وارد سفینه میکنه.
زمان پرتاب فرا میرسه و همه زندانی ها توی حباب هایی که برای خواب مصنوعی طراحی شدن قرار میگیرن همینطور پرهام اون هم توی خواب اتاق کاپیتان توی محفظه خودش قرار میگیره و سفینه پرتاب میشه زمانی که فرایند خواب مصنوعی برای اون میخواد شروع بشه کار به مشکل میخوره ماده ای که به نفرات تزریق میشه روی پرهام جواب نمیده و اون به خواب کامل نمیره بدنش میخوابه اما ذهنش بیدار میمونه به خاطر قطع نخا بودنش ماده روی ذهن و مغزش اثر نمیکنه و با این اوضاع سفری یک هزار ساله در تاریکی و سکوت مطلق برای پرهام شروع میشه در تنهایی یک هزار ساله که باید تحمل کنه نه میتونه بمیره و نه میتونه بخوابه دردی فراتر از ان چیزی که هر کسی بتونه فکرش رو بکنه برای اون رقم میخوره و ایا این فاجعه رو میتونه تحمل کنه یا نه این دیگه توی داستان مشخص میشه خخخخ
خخخ یادش بخیر چقدر با ذوق مینوشتمش

اره اینام داستان هاییه که من روشون کار کردم یه مدتی البته دفترچه ایده ای دارم که تعداد ایده های داستانش نمیدونم چنتاس اما اینا کمی متفاوت بودن.
نظری داشتید خوشحال میشم بخونم
یا علی

وسوسه شدم شدید که ازت بخوام حداقل یکی از اونا رو بزاری همون اخری رو شاید
ولی اول دورگه بعد بقیه
دهنم اب افتاد دلم به تاپ تاپ افتاد
صب منتظر فصل بعدی باشیم


   
arashmajd202 reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

فصل کوجاس؟؟؟


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  
فصل نهم از جلد دوم رمان دورگه آپلود شد
منتظر نظرات شما هستم

   
arta0082, arashmajd202, fariba.2016 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

یعنی روانی این خوش قول بودنتم داداش
یه دونه‌ای


   
arta0082, arashmajd202, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

ظاهرا این فصل زیاد مورد قبول واقع نشده نظرات بعد اپلود فصل(9) تقریبا صفره هومم شاید نیاز به تغییراتی داره...


   
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 
ظاهرا این فصل زیاد مورد قبول واقع نشده نظرات بعد اپلود فصل(9) تقریبا صفره هومم شاید نیاز به تغییراتی داره...

ُسلام دوست عزیر
من مدت ها از دنیای کتابخونی دور بودم به علت انواع مشغولیت ها- قدیم یکی از انواع نژاد کرم های کتاب بودم 🙂 البته کتاب های قبلی موجود که داشتم رو گاهی یه تیکه هاش رو دوباره می خوندم ولی داستان جدیدی رو شروع نکرده بودم.
امروز شروع کرده بودم یه سروسامانی به فایل های کتاب هام بدم و اومدم تو نت به سایت های قدیم سر زدم و ماشالله خیلی از مجموعه های که قدیم کامل نبودم رو دیدم کامل شده و خیلی از مجموعه های جدید که شروع شده و بود منم بی خبر . الان در پوست خودم نمی گنجم. مثل کسانی که یهو یه کیف پر پول از آسمون میفته جلوشون - الان کلی کتاب دارم بخونم 🙂
داستان شما رو هم من سعی می کنم شروع کنم و هر چه زودتر نظر بی ارزشم رو برات بگم. البته شروع کنم یه روزه می خونم. الان دانلود می کنم جلد اولت رو. البته نظر منتقدانه نمی گم چون بلد هم نیستم. ولی در کل داستان هایی که کشش داشته باشن - واقعا تا سال ها تو ذهنم می مونن و همیشه هر چند وقت بعضی از فصولشون رو دوباره می خونم برای تجدید خاطرات و عوض شدن حال و احوالم. مثل داستان سینا که چندین دور تو مقاطع مختلف خوندم.
همینکه هنوز دوستانی مثل شما دارن در زمینه نویسندگی تلاش هاشون رو به بقیه عرضه می کنن جای بسی خوشحالیه:67:
لطفا داستان رو نیمه کاره رها نکن.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

سلام خدمت نویسنده گل داستان دورگه.بعد یه مدتی دوباره اومدم داستانو خوندم.باید بگم داداش در حد ریک ریوردن قبولت دارم.
بنظرم این داستانت با داستانای پرسی جکسون برابری می‌کنه.فوق العادست.امیدوارم ادامش بدی بی صبرانه منتظرش هستم.بنظرم این جلد پتانسیلی خیلی بالاتر از جلد اول کتاب داره با توجه به نبردهای حماسی که در پیش هستن و شخصیت آیتاش که جای خالیش تو فصل یک حس میشد و ملاقاتش با هنری ،قدرتای جدید هنری،اون سیزده برادر،مادر اژدها که میخواد دنیا رو به خاک و خون بکشه،خدایان قدیمی.....وای خیلی باحال میشه.
اگه میشه هر هفته ۲ فصل بزار چون واقعا صبر کردن برای فصلای بعدی سخته.و در آخر خیلی ممنونم که وقتت رو این داستان گذاشتی تا کاملش کنی و امیدوارم نصفه ولش نکنی.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

zareb;31565:
ُسلام دوست عزیر
من مدت ها از دنیای کتابخونی دور بودم به علت انواع مشغولیت ها- قدیم یکی از انواع نژاد کرم های کتاب بودم 🙂 البته کتاب های قبلی موجود که داشتم رو گاهی یه تیکه هاش رو دوباره می خوندم ولی داستان جدیدی رو شروع نکرده بودم.
امروز شروع کرده بودم یه سروسامانی به فایل های کتاب هام بدم و اومدم تو نت به سایت های قدیم سر زدم و ماشالله خیلی از مجموعه های که قدیم کامل نبودم رو دیدم کامل شده و خیلی از مجموعه های جدید که شروع شده و بود منم بی خبر . الان در پوست خودم نمی گنجم. مثل کسانی که یهو یه کیف پر پول از آسمون میفته جلوشون - الان کلی کتاب دارم بخونم 🙂
داستان شما رو هم من سعی می کنم شروع کنم و هر چه زودتر نظر بی ارزشم رو برات بگم. البته شروع کنم یه روزه می خونم. الان دانلود می کنم جلد اولت رو. البته نظر منتقدانه نمی گم چون بلد هم نیستم. ولی در کل داستان هایی که کشش داشته باشن - واقعا تا سال ها تو ذهنم می مونن و همیشه هر چند وقت بعضی از فصولشون رو دوباره می خونم برای تجدید خاطرات و عوض شدن حال و احوالم. مثل داستان سینا که چندین دور تو مقاطع مختلف خوندم.
همینکه هنوز دوستانی مثل شما دارن در زمینه نویسندگی تلاش هاشون رو به بقیه عرضه می کنن جای بسی خوشحالیه:67:
لطفا داستان رو نیمه کاره رها نکن.

سلام
بازگشتت رو تبریک میگم
ایشا... اگر قلم ضعیف ما رو خوشت اومد یا بدت هم اومد خوشحال مشم نظرت رو برام بفرستی تا توی فصل ها و بخش های بعدی بتونم بهتر بنویسم

danyal;31566:
سلام خدمت نویسنده گل داستان دورگه.بعد یه مدتی دوباره اومدم داستانو خوندم.باید بگم داداش در حد ریک ریوردن قبولت دارم.
بنظرم این داستانت با داستانای پرسی جکسون برابری می‌کنه.فوق العادست.امیدوارم ادامش بدی بی صبرانه منتظرش هستم.بنظرم این جلد پتانسیلی خیلی بالاتر از جلد اول کتاب داره با توجه به نبردهای حماسی که در پیش هستن و شخصیت آیتاش که جای خالیش تو فصل یک حس میشد و ملاقاتش با هنری ،قدرتای جدید هنری،اون سیزده برادر،مادر اژدها که میخواد دنیا رو به خاک و خون بکشه،خدایان قدیمی.....وای خیلی باحال میشه.
اگه میشه هر هفته ۲ فصل بزار چون واقعا صبر کردن برای فصلای بعدی سخته.و در آخر خیلی ممنونم که وقتت رو این داستان گذاشتی تا کاملش کنی و امیدوارم نصفه ولش نکنی.

سلام خدمت شما دوست گرامی
مرسی شما لطف داری به نوشته های ضعیف من.
اره توی کتاب اول بیشترش ورودی و معرفی بود و معما بافی توی کتاب دوم مبارزات و شرح وقایع و چیزای دیگه و توی کتاب سوم ایشاا... دیگه فینال رو میبینیم با هم
اما درباره فصل دهی فکر نکنم این کار ممکن باشه چون یکم وضعیت زمان و مشغله زندگی جلوی سرعت گرفتن رو میگیره همین هفته ای یک فصل مرتب گذاشتن هم سختیش اونقدری هست که هر هفته میترسم نرسم و فصل بزارم چه برسه به هفته ای 2 فصل. و فک کنم سریع نوشتن باعث میشه توجه به جزئیات کم بشه و اونطوری داستان یکم از کیفیتش کم میشه حوصله بکنی دانیال جان همش رو میزاریم روی سایت و به هیچ وجه رهاش نمیکنم این داستان رو باید حد اقل این مجموعه رو تموم کنم وگرنه تمام اعتماد به نفسم از بین میره خخخ ایشاا... جلد دوم و سوم رو که بنویسم اون زمان باید پشتیبانی و حمایت دوستان رو ببینیم که اون زمان سختی کار مشخص میشه و نیاز به دلگرمی هست.

به امید پایان سه جلدش
یا علی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

و یه ثبت رکورد دیگه هم بکنم
رکورد قبلی برای فصل هشتم 39 دانلود در 24 ساعت بود
اما این فصل یعنی فصل نهم رسیدیم به رکورد 46 دانلود در 24 ساعت اول
این مایه دلگرمی هست اما لطفا به اندازه یک سوم این دانلود ها نظر هم بزارید اینطوری خیلی یه طوریه
به امید رکورد شکنی های دیگر


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

این فصل خوب بود مثل همه فصلای قبلش
اینکه نظر نمیزاریم دلیل بر این نیست که مشکلی داشته و.. دلیلی اینه که واقعا داستان بدون ایراد و مشکله
تو این فصل هم چندتا سورپرایز قشنگ داشت مثل
۱: موضوع پیشگویی
۲:نداشتن قدرت دیدن تو تاریکی
۳:بدست اوردن اطلاعاتی در مورد سلاح نودل ها
۴:فهمیدن جایگاه خاله هنری توی دنیای اجنه که واقعا برام جالبه چون حتی این نودل ها رو هم شکست داده
۵:در مورد ضربه و اینکه زمان برای هنری انگار متوقف شده بود درسته که اون لحظه رو توصیف کردی اما بنظرم میتونه نشانگر یه قدرت جدید هنری هم باشه (توانایی کنترل زمان توی مبارزات یا حداقل سرعت خیلی بیشتر از جن های عادی)
اما خب مثل همیشه سوال هایی وجود داره
اینکه در مورد ماه خونین بیشتر توضیح میدی؟! تفاوت این گرگا تو این زمان با زمان های دیگ چیه؟!
الان یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم شکل گرف: یعنی قدرت ایتاش از یه نودل بیشتره؟! چون ایتاش به راحتی بدون کوچکترین جراحتی گرگارو از بین میبره اما این نودل گویا زخمی شده و الان جان هنری به خطر میفته
اینکه هنری چه واکنشی نشان میده یه سورپرایز عالی خواهد بود
یه چیز دیگه اینکه هنری الان قدرت جادویی نداره درسته؟! بنابراین وقتی عصبانی بشه نهایتا بتونه که با استفاده از قدرت فیزیکیش حریفاشو ناک اوت کنه!! اما فک نکنم در مقابل یه نودل بتونه کاری از پیش ببره!!


   
Sorna reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;31569:
این فصل خوب بود مثل همه فصلای قبلش
اینکه نظر نمیزاریم دلیل بر این نیست که مشکلی داشته و.. دلیلی اینه که واقعا داستان بدون ایراد و مشکله
تو این فصل هم چندتا سورپرایز قشنگ داشت مثل
۱: موضوع پیشگویی
۲:نداشتن قدرت دیدن تو تاریکی
۳:بدست اوردن اطلاعاتی در مورد سلاح نودل ها
۴:فهمیدن جایگاه خاله هنری توی دنیای اجنه که واقعا برام جالبه چون حتی این نودل ها رو هم شکست داده
۵:در مورد ضربه و اینکه زمان برای هنری انگار متوقف شده بود درسته که اون لحظه رو توصیف کردی اما بنظرم میتونه نشانگر یه قدرت جدید هنری هم باشه (توانایی کنترل زمان توی مبارزات یا حداقل سرعت خیلی بیشتر از جن های عادی)
اما خب مثل همیشه سوال هایی وجود داره
اینکه در مورد ماه خونین بیشتر توضیح میدی؟! تفاوت این گرگا تو این زمان با زمان های دیگ چیه؟!
الان یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم شکل گرف: یعنی قدرت ایتاش از یه نودل بیشتره؟! چون ایتاش به راحتی بدون کوچکترین جراحتی گرگارو از بین میبره اما این نودل گویا زخمی شده و الان جان هنری به خطر میفته
اینکه هنری چه واکنشی نشان میده یه سورپرایز عالی خواهد بود
یه چیز دیگه اینکه هنری الان قدرت جادویی نداره درسته؟! بنابراین وقتی عصبانی بشه نهایتا بتونه که با استفاده از قدرت فیزیکیش حریفاشو ناک اوت کنه!! اما فک نکنم در مقابل یه نودل بتونه کاری از پیش ببره!!

خخخخ یعنی من 4 تا مثل تو تحلیلگر داشتم برای بچه ها ارباب حلقه ها مینوشتم! واقعا مرسی
اره این فصل هایی که در پیش داریم یه جورایی همه پرن از داده ها و اطلاعات جدید چون هنری وارد سرزمین نودل ها شده و همونطور که قبلا قول داده بودم قراره بیشتر با این گونه اشنا بشیم. توی ادامه سلاح های دیگه ای که توسط نودل ها استفاده میشن رو هم یه مرور میکنیم.
خب بریم سر وقت سوال ها:
بله ایتاش بسیار قدرتمنده فکر نکنم هنوز تونسته باشید جایگاه اون رو توی دنیای اجنه بفهمین و بفهمین سطح توانایی اون با دیگران چقدر متفاوته اون میتونه به راحتی گرگ ها رو بکشه دیدیم که خرس سفید رو با اون اوضاع شکست داد گرگ های یخی دیگه اسون تر هستن اما گرگ های یخی توی ماه خونین کمی متفاوتن توی داستان هم گفتم یه خراش ساده میتونه عواقب بدی داشته باشه که توی ادامه فصل ها همین مورد درگیری بزرگی رو سبب میشه و دلیل ضعیف بودن نودل ها نیست چون یه مسمومیت میتونه قویترین انسان رو هم از پا در بیاره!
بله واکنش هنری واقعا دیدنیه! مخصوصا توی فصل بعد یا اگر یادم باشه فصل بعدترش.
بله هنری یه سری توانایی داره که الان برای درگیری ها بیشتر از توانایی فیزیکیش استفاده میکنه. اما یه دقت بکن به جمله ای که نودل بعد از گرفتن سلاحش از هنری گفت یادته وقتی اون درخت رو خورد کرد به هنری چی گفت؟


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

AmbrellA;31570:
خخخخ یعنی من 4 تا مثل تو تحلیلگر داشتم برای بچه ها ارباب حلقه ها مینوشتم! واقعا مرسی
اره این فصل هایی که در پیش داریم یه جورایی همه پرن از داده ها و اطلاعات جدید چون هنری وارد سرزمین نودل ها شده و همونطور که قبلا قول داده بودم قراره بیشتر با این گونه اشنا بشیم. توی ادامه سلاح های دیگه ای که توسط نودل ها استفاده میشن رو هم یه مرور میکنیم.
خب بریم سر وقت سوال ها:
بله ایتاش بسیار قدرتمنده فکر نکنم هنوز تونسته باشید جایگاه اون رو توی دنیای اجنه بفهمین و بفهمین سطح توانایی اون با دیگران چقدر متفاوته اون میتونه به راحتی گرگ ها رو بکشه دیدیم که خرس سفید رو با اون اوضاع شکست داد گرگ های یخی دیگه اسون تر هستن اما گرگ های یخی توی ماه خونین کمی متفاوتن توی داستان هم گفتم یه خراش ساده میتونه عواقب بدی داشته باشه که توی ادامه فصل ها همین مورد درگیری بزرگی رو سبب میشه و دلیل ضعیف بودن نودل ها نیست چون یه مسمومیت میتونه قویترین انسان رو هم از پا در بیاره!
بله واکنش هنری واقعا دیدنیه! مخصوصا توی فصل بعد یا اگر یادم باشه فصل بعدترش.
بله هنری یه سری توانایی داره که الان برای درگیری ها بیشتر از توانایی فیزیکیش استفاده میکنه. اما یه دقت بکن به جمله ای که نودل بعد از گرفتن سلاحش از هنری گفت یادته وقتی اون درخت رو خورد کرد به هنری چی گفت؟

خب گفتش که خوشحالم که این سلاح تونسته در مقابل این ضربه مقاومت کنه!!!!!


   
Sorna and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;31572:
خب گفتش که خوشحالم که این سلاح تونسته در مقابل این ضربه مقاومت کنه!!!!!

خب پس نودله هم شک داشته و شدت ضربه به حدی بوده که خودشم همچین ضربه ای باهاش وارد نکرده و در نهایت یعنی ضربه ای که هنری وارد کرده از ضربه ای که تا حالا نودل با صلاحش زده قویتر بوده حالا خودت حساب کن کی قوی تره نودل یا هنری البته از نظر زور بازو و قدرت فیزیکی!


   
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

darklord4192;31572:
خب گفتش که خوشحالم که این سلاح تونسته در مقابل این ضربه مقاومت کنه!!!!!

اما بنظر من هنری یه سروگردن از جنای دیگه حتی آیتاش قویتره حتی بدون قدرتای جادوییش.حالا شاید آیتاش مهارت بیشتری داشته باشه اون جداست.ولی بنظرم اولین رویارویی این دوتا خیلی جالب میشه و امیدوارم یه رمانس خوبم بین این دوتا باشه.
من بی صبرانه منتظر اون فصلی هستم که هنری قدرتاشو پس بگیره و با مادر اژدها و اون ۱۳تا برادر مبارزه کنه چون بنظرم تنها کسیه که قدرت این کارو داره هرچی نباشه پسر فرمانروائه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;31575:
خب پس نودله هم شک داشته و شدت ضربه به حدی بوده که خودشم همچین ضربه ای باهاش وارد نکرده و در نهایت یعنی ضربه ای که هنری وارد کرده از ضربه ای که تا حالا نودل با صلاحش زده قویتر بوده حالا خودت حساب کن کی قوی تره نودل یا هنری البته از نظر زور بازو و قدرت فیزیکی!

آقا امید آیا میشه واسه قدرت هنری حدی قرار داد.مثلا جنی وجود داره ازون قویتر؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

راجب گرگای یخی فک کنم مثل گرگینه ها که تو ماه کامل تبدیل میشن اینا هم تو اون شب قویتر و خطرناکترین یا شایدم تو شب درست شدن مث همون خرسه


   
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

danyal;31576:
اما بنظر من هنری یه سروگردن از جنای دیگه حتی آیتاش قویتره حتی بدون قدرتای جادوییش.حالا شاید آیتاش مهارت بیشتری داشته باشه اون جداست.ولی بنظرم اولین رویارویی این دوتا خیلی جالب میشه و امیدوارم یه رمانس خوبم بین این دوتا باشه.
من بی صبرانه منتظر اون فصلی هستم که هنری قدرتاشو پس بگیره و با مادر اژدها و اون ۱۳تا برادر مبارزه کنه چون بنظرم تنها کسیه که قدرت این کارو داره هرچی نباشه پسر فرمانروائه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

آقا امید آیا میشه واسه قدرت هنری حدی قرار داد.مثلا جنی وجود داره ازون قویتر؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

راجب گرگای یخی فک کنم مثل گرگینه ها که تو ماه کامل تبدیل میشن اینا هم تو اون شب قویتر و خطرناکترین یا شایدم تو شب درست شدن مث همون خرسه

من فکر نمیکنم با مادر اژدها مبارزه کنه چون دشمن اون و مادراژدها یکسانن
از طرف دیگه طبق پیشگویی{حالا نمیدونم 100 درصد مربوط به هنریه یا شخص دیگه} هنری کسیه که دوباره سرزمین جن ها رو سرسبز و پرطراوت میکنه
از طرف دیگه مادر اژدها بی نهایت خشمگینه و یه جورایی از تولید کردن اجنه پشیمان پس اتوماتیک وار میتونه ضد هنری و همه اجنه هم بشه و میتونه ضمینه ساز همکاری هنری با اون 13 برادر بشه
در کل همه چیز به چگونگی روند داستان مربوطه و اینکه اول کدام مورد اتفاق میفته:
1:دشمنی با 13 برادر
2:حضور اژدهای مادر و حس تهدیدی که اون برای همه موجودات اون سرزمین وارد میکنه
البته اگر توی کتاب اول دقت کنیم وقتی هنری تقریبا مرده بود و بعد با کمک اون دکتر نیروی سیاه وجودش بیدار شد ما طرف دیگه داستان رو{اگر همزمان بوده باشه} هشیار شدن 13 برادر به حضور اژدها مادر دیدیم یه جورایی احتمالش هست که روح اژدهای مادر با روح هنری پیوند خورده باشه و این دلیلی باشه که اون نمیتونه از سلاح های معمولی اجنه استفاده کنه چونکه قدرت هنری خیلی بیشتر از اون سلاح ها هست و حدسم اینه صلاحی بدست میاره که فقط بخاطر وجود اون روح توی وجودش میتونه ازش استفاده کنه
بنظر میاد در اینده ایتاش قراره یه فداکاری بزرگ برای هنری انجام بده اما این دقیقا چه کاریه واقعا نمیدونم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;31575:
خب پس نودله هم شک داشته و شدت ضربه به حدی بوده که خودشم همچین ضربه ای باهاش وارد نکرده و در نهایت یعنی ضربه ای که هنری وارد کرده از ضربه ای که تا حالا نودل با صلاحش زده قویتر بوده حالا خودت حساب کن کی قوی تره نودل یا هنری البته از نظر زور بازو و قدرت فیزیکی!

خب هنری از حداکثر قدرتش استفاده کرد فکر نکنم توی هیچ شرایط عادی دیگه ای حداقل تا وقتی که کنترلش دست خودش باشه از حداکثر قدرتش استفاده کنه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

جالبترین بخش این میتونه باشه که خاله هنری تحت تاثیر خداهای معبد قرار گرفته باشه{یه جورایی مثل جناب زک} اون موقع کی میتونه جلوشو بگیره!!!!!!
بنظر میاد یه تراژدی بزرگ رو باید شاهد باشیم


   
arashmajd202 and Sorna reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 20 / 210
اشتراک: