پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: تست بینایی...! بار اول بدون عینک 18 بار دوم با عینک 23 |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: اتاق جوک به اندازه ای حالم خراب بود که یه ربع پیش یه ژلوفن خوردم رفته پایین الان بی سیم زده: حاجی نیرو کمکی بفرست به فنا رفتیم. ---------------------------------------------------------------------------------... |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: باید راهب باشی تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد بفرما منم راهب شدمحالابگو پشت در چی بود |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: دانلود انيميشن كوتاه موزيكال فوق العاده اگه دقت کنید در طول انیمیشن رنگ پسره به سمت دختره میره آخرش هم چیزی جز چندتا خط از پسره نمیمونه پسره هم وقتی دستشو میبینه متوجه ماجرا میشهمن قبلا دیده بودم واقعاً زیباس |
در تالار انیمیشن |
9 سال قبل |
پاسخ: آموزش کارهای گرافیکی proti;12936:سلامخیلی مفید بود بعد قرنها دارم یه چیزایی یاد میگیرم میشه یه خواهش هم بکنم؟ خیلی خوشحالم که خوشتون اومده یه سری تاپیک آموزش بزنید نکات گرافیکی رو ذره ذره یاد بدید منظورم نکاتی هست که به ... |
در تالار آموزش |
9 سال قبل |
پاسخ: .:: راهنمایی کاربران برای انتخاب کتاب ::. خب همین کتاب سینا خودمون "سفیر کبیر":دی .کتابهای دارن شان"حماسه دارن شان"،"حماسه کرپسلی"، "نبرد با شیاطین" و "جلاد لاغر" که در باره ژانرش میگن که تو ژانر وحشته :be7: مجوعه نارنیا هم قشنگه و ارزش یه ... |
در تالار معرفی کتاب |
9 سال قبل |
پاسخ: تمرین داستان نویسی: گره سازی قیچی در دستانم بود و قطره ای خون از نوک قیچی به زمین ریخت. بدنم به سختی میلرزید، نگاه مضطربم را به اطراف چرخاندم. من تنها فرد زنده در اتاق بودم. دستم را بالا آوردم وبه قیچی در دستم خیره شدم و به ای... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: پروژه ی جدید ترجمه !!!!!!!!!!! میشه فایلشو برام بفرستین؟ |
در تالار پروژه ها+نظرسنجی |
9 سال قبل |
پاسخ: اتاق جوک روانشناسه دیشب گفت جوری زندگی کنید که انگار روز آخر عمرتونه امروز به حرفش گوش کردم و دو پرس کوبیده وسه کیلو نون خامه ای و سه تا چایی با يك كيلو باقلوا خوردمالان حالم یه جوریه كه انگار واقعا روز آخر عم... |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: تمرین داستان نویسی: داستان کوتاه کوتاه روي اون تپه، يه بيد مجنون بود. يه درخت بزرگ و باشکوه با شاخه هاي آويزون که تا نزديک زمين مي رسيد. هرگز نديدم کسي اونو هرس بکنه يا بهش آب بده ولي هميشه سبز و شاداب بود. من و سارا هر روز زير سايه اون در... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: اتاق جوک میدونی اگه تابوت رو بر عکس کنی چی میشه؟؟؟....جسدش میفته!نه خدایی کیف کردی؟؟؟نکنه میخواستی بگی توبات ----------------------------------------مایکروسافت به خاطر سایت سنجش هنوز اینترنت اکسپلورر رو می ذار... |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: ســـــــیــزدهمـــین قربــــانی ! یه سوالی ذهن منو به خودش درگیر کردهاین سیزدهمین قربانی یعنی چه؟ اصلاً کجا هست؟ اون دوازده تای دیگه کجان؟......دوستان هرکی این قربانی هارو برداشته خودش بیاره تحویل بده:دی |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: برف داستان خیلی قشنگی بود آرمان جان دستت درد نکنه کم کم داری جای نویسنده های بزرگ سایت رو میگیری فکر کنم باید منتظر یه داستان بلند از طرف آرمان باشیم:دی..خب بریم سر اصل مطلبداستانت چندتا ایراد داشت که از ... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: اتاق جوک مشکل حقوق بشر اینه که فقط مدافع داره....اگه دوتا مهاجم میخرید هیچکس جرأت نمیکرد بهش چپ نگاه کنه--------------------------------------------------------------------------------اسم تنهایی لیلا رو باید م... |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: بالكن در کل خیلی خوب و زیبا بود. حتی میشه با ریتم خوندش:65:هر روز بر بالاي بالكن مي آمد و لبخندي به لب داشت. بر روي صندلي مي نشست و يك فنجان چاي هم دردست داشتهميشه لباس هايي كه مي پوشيد سفيد بود و يك عينك د... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |