خب فکر کنم وقتشه داستان رو عوض کنیم از چی بذاریم؟اها از همین داستانهایی که مهرنوش جون تو بخش داستان کلاسیک گذاشته یکی رو شروع میکنیم:روزي, روزگاري پيرمرد و پيرزن فقيري در آسياب خرابه اي زندگي مي كردند...

Ida Lee;7730:شما کتاب یا مقاله ای در این مورد نمیشناسین؟ آخه نمیخوام داستانم بی پایه و اساس باشه 🙂 بی پایه و اساس که نمیشه گفتفانتزی هیچ وقت پایه ای نداره. شما تو دنیای ساخته ی خودت داری کار میکنی پس ...

mehr;7622:protiسمیه .... اون خط هایی که کنار متن میاد یعنی یه تغیری ایجاد شده که باید اصلاح بشه. بعضی از جاها هم هنوز قرمز مونده که یعنی یادت رفته یا ندید اصلاحاتو! :17:ندیدمشون خب یک شخصیت رو تغییر د...

نمکو (نمکی) یک مرد و زن بودند که هفت تا دختر داشتند و خانه شان هشت در داشت، هر شب نوبت یکی از دختر ها بود که درها را ببندد و اگر یکی از درها را نمی بست دیو به خانه آنها می آمد و آنها را می برد. یک ش...

نویسنده: سامانثا شنوناکنون سال 2059 است. چندین شهر بزگ دنیا تحت کنترل نیرویی امنیتی که نهال خوانده می شود هستند. پیج ماهونی در دنیای زیرزمینی نهال لندن، بخشی از سلولی که به نام هفت مهر شناخته می شود...

از دوره کنکور ما گذشته اما اینورا چند تا کنکوری داریم اگه تو میگی خوبه منم به نظرم خوبه:53:اما دخترم اینجا بازار نیست چیز میز فروشی ممنوع

تشکر دوستان از لطف همگی

یکی از چیزایی که دوستان میخواستن دربارش اطلاعات بدیم شخصیت پردازیه:دی شخصیت پردازی اصلا آسون نیست .شما مجبورید هر فرد رو درداستانتون و در ذهن خودتون تفکیک کنید.رفتارهاشو بسنجید و براش تصمیم بگیرید جور...