اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟» رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه ...

مرگ يک مرد مرد، دوباره آمد همانجاي قديمي روي پله هاي بانک، توي فرو رفتگي ديوار يک جايي شبيه دل خودش، کارتن را انداخت روي زمين، دراز کشيد، کفشهايش را گذاشت زير سرش، کيسه را کشيد روي تنش، دستهايش را مچا...

خب اول از همه ورودتو به جمع خودمون تبريك ميگم.داستانت را خواندم، خوب بود.قصد نقد ندارم فقط چندتا نكته به ذهنم رسيد كه گفتنش خالي از لطف نيست.اول از همه داستانو اينطوري پشت سر هم ننويس، اينطوري چشم خست...

suny;12981:جلد بعدی رو زندگی پیشتاز داره ترجمه می کنهفکر کنم تا فصل 15 پیش رفتن بله تا فصل 15 اومده و جلد پنجم هم داخل سایت موجود هست ، میتونید از همینجا دانلود کنید.

نام کتاب: خانه ی هیدیز نام مجموعه: قهرمانان المپ نویسنده: ریک ریوردن ژانر: فانتزی، ماجرایی، داستانی مترجم : رکسانا سوخک لاری زبان: فارسي داستان کتاب بعد از پایان نشا...

*HoSsEiN*;12622:ايده هاي زيادي توي اين سايت نوشتم خب يكي ديگه هم مينويسم! الان به شدت خوابم مياد ،‌چي نويسم .خب با همين شروع مي كنم خوب ،‌اگه يك روز متوجه بشي همه زندگيت خواب بوده چه حالي بهت دست ميده...

با سلام خدمت دوستان عزیز:8: ، داخل این تاپیک دوستان میتونند اسم کتاب هایی که خوندن و از نظرشون زیبا بوده رو اعلام کنند تا بقیه هم بتونن استفاده کنند. دوستان قبل از پست زدن موارد زیر رو باید حتماً رعای...

حسين جان اگه ميشه يه فكري هم به حال جلد چهارم يعني خانه ي هيديز هم بكن

فصل 15 به پست اول اضافه شد.:53:

The Heroes Of Olympus : The Blood Of Olympus عنوان مجموعه : قهرمانان المپ شماره جلد : جلد شماره 5 عنوان جلد : خون المپی نویسنده : ریک ریوردن مترجم : به صورت گروهی ترجمه میشود ترجمه ا...

قسمت پانزدهم اسب بدبخت به زور جلو می رفت و سه تا هیولا روش نشسته بودند ( میلاد ، سینا و آرمان ) :20:مدتی زیادی طول کشید تا به سرزمین های شمالی برسند همین طور در حال رفتن بودند که آرمان شروع کرد به...

* SOREN *;12806:سلام.چندوقت پیش یه نظریه ای زد به سرم گفتم باشما هم درمیون بذارم.طبق اطلاعات فصل اول جلد دوم اون محافظ الفرد که توی دنیای سیاهه،خاطراتی مثل خاطرات زمان بلوغ الفرد رو به یاد میاورد.درصو...

* SOREN *;12806:سلام.چندوقت پیش یه نظریه ای زد به سرم گفتم باشما هم درمیون بذارم.طبق اطلاعات فصل اول جلد دوم اون محافظ الفرد که توی دنیای سیاهه،خاطراتی مثل خاطرات زمان بلوغ الفرد رو به یاد میاورد.درصو...

مارا چشمانش را بست،جنگل بزرگی راتصور کرد،پر از درخت های خزه بسته.سنجابی به سرعت از درختی بالا میرفت،آهویی با چشم های درشت و ترسیده به او خیره شده بود و هر لحظه امکان داشت از جا بجهد و فرار کند. کف جنگ...

Lady Rain;12759:رانوس عزیز به گمانم اینجا خیلی ها هستن که عاشق نویسندگین :دی نویسنده که باشی یعنی خالقی و خالق بودن بهترین احساس دنیاس توی نوشتن به جاهایی میری که تا به حال نرفتی، ندیدی و آرزوش رو دا...