ارسالهای تالار پیوندشده
جنگجو جنگجو به امواج ناآرام رودخانه چشم دوخت. رودخانه ای که همچون دیوی در بند، می غرید، با خشم بر دیواره های دو سویش پنجه می کشید و دل سیاه درّه را زخمی می کرد. سوز گزنده ای در ردای به رنگ خون جنگجو به دام ... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
مادر همیشه هست ! مادر همیشه هست! چند روزی می شود که سراغ مادرش را می گیرد . به او می گویند به بهشت رفته است . " کی برمی گرده؟" در جواب این سوالش بزرگتر ها پاسخ های گیج کننده ای می دادند که برایش مفهومی نداشت . برای بچ... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
آخرین مبارزه تنها صدای هیاهو و اشتیاق تماشاچیان شنیده میشد. صدایی که فقط برای دیدن خون بیشتر به وجد می آمد.در گذشته ای نه چندان دور، درون میدان مبارزه برای خون و افتخار میجنگیدم. زمانی که حریف هایم، یکی یکی مانند ... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |