تاپیک!بیا بالا!

blacksnake;34142:سلام. :d عرض شود که... تعریفا که واقعا نظر لطفته رفیق جان. پس آروم از کنارش رد میشیم. :21: در این مورد من واقعا دفاعی ندارم. از یه جایی به بعد من کنترلم روی داستان رو از دست دادم، چون...

بسم الله الرحمن الرحیمنقد داستان طلوع اثر حاجیمون آقا حسینراستش بیاید یک نکته رو درباره من قبل از این داستان مرور کنیممن یک سال تقریبا از فضای نقد دور بودم: یک واقعیت تلخ اینه که چندین ماه پشت سر هم د...

سلامباز مناومدم یوخده چرت و پرت بنویسم و برمراستش چند وقت بود که داستان فانتزی به معنای فانتزی نخونده بودم.همشون هنری شده بودن، یه دنیای اجق وجق خلق میکردن بعد مثلا از زاویه زیر بغل یارو کل داستان رو ...

سلام آرمان عزیزبعد از مدت ها آمده ام چیزی بگویم که گفته باشم:)اینکه از موضوعات معاصر حرف میزنی چیز خوبیه.همین اول کار جنگمو بگم که کارم به صلح نکشه.از داستانت خوشم اومد. از اون قطعه ادبی باحالاس.من در...

تولدت مبارک دهه شصتیممنون که هوا ما جوونا رو تا الان داشتیامیدوارم بتونیم جبران کنیم پیرمرد

خرمشهر اگر سقوط کرد دوباره پسش میگیریمبچه ها مواظب باشید ایمانتون سقوط نکنه.#جهان_آراتو این روزگاری که #ممد_نیست تا آزادی خرمشهرشو ببینه، این حرفا جای گفتن دارهاگر امشب بردیم، مشتامون رو گره میکنیم، و...

reza379;32046:آقا، موفق باشی. ما باهاتیم فرمانده، هرچند عددی نیستم ولی بقیه رو که هست، برو این کنکورو بده و تمومش کن. تو داری با من چه میکنی سلطان؟این حجم از رفاقت رو تو ارباب حلقه ها خونده بودم یا تو...

یکم ذهنم تو این یه سال از حالت عادی درگیری بیشتر داشتخیلی سخت بود، میخواستم خیلی کارها بکنم و خب در شرایطی گیر افتاده بودم که باید با تمام رویاهام و خواسته هام و درگیری های ذهنم که سر جمع همشن میشه خو...

امید چقدر کار میکنه🙂(دلم لک زده بود واس اسپم)

زیادی عالیزیادی روانزیادی خوبحرفی نمیتوانم داشته باشم.

رحمی بر این زخمی کز فراغ تو بر سینه دارمای گل نغمه ی بلبل شد خموش از غمباز آ بهارممولاآجرک اللهمحمود کریمی#دروغگویی_هستم_که_دوست_دارد_راست_بگوید

به نام خداآقا از همین نقطه اعلام میکنم من نه شاعرم و نه شاعری بلدم، فقط یه ایده ای بود پیاده کردم، بنابراین اگر در جایی مخصوصا پایان بندی گند زدم، شرمنده چشم و دل همتونم!اسم شاعر بیت های تضمینی رو قبل...

بسم الله الرحمن الرحیم من وایکینگ نیستم.در آن هوای گرگ و میش صبحگاهی، نبردگاه خاکستری صبح و شب، گوران داشت از میان درختان غرق در مه میدوید. من و چهار نفر دیگر دنبالش بودیم. دنبال فردی که بیشتر از حدش ...

منتظرم با انتظاری زیاد!(گرچه قول خواندن نمیدهم!)ولی واسه حمایت از نویسندههوریا!