پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: آتوسا _MIS_REIHANE;27033:چ چیز باحالی بود!اتوسا هم رمز گشایی شد به سلامتی :دیخسته نباشیلذت فراوان بردیم :دیبازم بزار از اینا بله، بر ماست که نوربانوان تاریخمون رو بشناسیم :1:ممنون، زحمت خاصی نکشیدم :دیچشم :... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
یاتو یاتو (بعدها به جادو تبدیل شد) در دنیای ایران باستان موجودات شر بهطور کلی «یاتو» نامیده میشدند. اینها ساحران و جادوگران بودند و یا موجوداتی که «دیو» نام داشتند. دیو واژهای است که ریشه در واژه «دوا»... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: آتوسا Lady Rain;27022:منو میگه ها :دی آقا این متنت نزدیک به 3-4 پاراگراف دوباره تکرار شده بود من یاد این یارو پسرعموی مظفر تو باغ مظفر افتادم که حافظه ش 8 ثانیه ای بود هی یه چیزو صد بار تکرار می کرد :78:من ... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
آتوسا پ ن: اصلاً فکر نکنید که اینو دیدم یاد آتوسا افتادم و گفتم اینجا بذارمشا؛ فقط در جهت افزایش اطلاعات عمومی تون :دییه مطلبه در باب آتوسا، دختر کوروش بزرگ :1:@Lady Rain »» آتوسا که بود؟آتوسا در لغت به... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: چی هستی جادوگر.چون همه کاری میتونی بکنی :دیبا یه اشاره ی انگشت، خون آشام و گرگینه رو میکشی. بعدم، انقدر داستان رمنس خوناشامی نوشتن که دیگه حالم ازشون به هم میخوره 😐 :دی |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: تیره افکار Lady Rain;27007:"نفرت" آتوسا عالی بود :6:بسیار پر احساس و واقعی...میگما، واقعاً تصادف کردی؟ "دیباورت میشه گاهی اوقات فکر میکنم چرا من و تو انقدر شبیه همیم؟ :7: شاید تو متوجه نشده باشی اما من خیلی شبا... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو hera;27006:چه قشنگ بود ایدا جون این تیکش رو از همه بخش هاش بیشتر دوس داشتم هر شبم تنهاست...دلم، بهرهای از آفتاب ندارد.خاطرههایم، خیساند.خیسِ خیس... رعنا جان ممنون که خوندی و خوبه که خوشت اومده :1:... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو »»» 4 « خاطرههای خیس » نمی دانم چرا هوای دلم ابریست،میخواهد ببارد...*صدای باران را میشنوم، خود را به پنجرهی اتاقم میزند.این صدا،مرا یاد تو میاندازد.باران میبارد...می بارد و میگوید؛از تو...*با... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: کتاب زیبا(صفحه آرایی با استفاده ازphotoshop) استاد گرامی... :دی @سهیل |
در تالار آموزش |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو Lady Rain;26968:چرا پنهان کنیم اونچه بودیم و اونچه شدیم رو...دوست دارم شعرهات خوبیِ شعر اینه که حس اون لحظه رو توی خودش ذخیره می کنه و مثه یه گلوله ی آتشین میندازه تو بغل خواننده ی اثر خیلی زیبا ممنون... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: داستان دورگه - فصل بیست و دوم (پایان جلد اول) پیروز باشید دوستان :1:فقط این که چرا پس زمینه آبیه؟ :42: |
در تالار داستان های تکمیل شده |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو »»» 3 « بابای خوبم » به صدف فکر میکردم؛یار عزیزی که پدرش را از دست داد.پیش از تولدش... به عاطفه فکر میکردم؛دوست مهربانی که پدرش را از دست داد.در اوایل نوجوانیاش... چشمهایم تَر شدند...میتوانستم سو... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: سلحشور آتش: فصل 42 اضافه شد almatra;26890:با همون ترتیب عدیدیش بخونید منظورم این بود که آلگاناساد رو قبل یا بعد داستان باید خوند؟(اگه این سوال تکراریه، لطفا ببخشید؛ آخه صفحه ها زیادن حال ندارم همه رو بخونم :دی) |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو »»» 2 « یار من کجایی؟ » کجایی؟یار من کجایی؟دلم تنگ توست.چه بد است،چه بد است دلتنگی...!*یار من کجایی؟قلبم با هر تپشش تو را میطلبد.خود را با بیقراری به قفسه سینهام میزند.*یار من کجایی؟دیگر ستارهها ... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو »»» 1 « تردید » ...نام زیبایش را لمس میکنم.روی کاغذ دست میکشم و حسی زیبا سراسر وجودم را به تسخیر خود درمیآورد؛حسی توأم با آرامش... ناگهان به این میاندیشم که اگر او آسیب ببیند، چه میشود؟قطره اشکی ب... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |