ارسالهای تالار پیوندشده
تو همانی که می اندیشی {{ انسانها مجذوب آنچه که میخواهند نمیشوند. بلکه آنچه را که هستند، جذب میکنند}} و {{هر فرد عینا همان چیزی میشود که میاندیشد و شخصیتش متناسب با افکارش کامل میشود. خويشتن داري ، يعني نيرو انديشه درست ، ي... |
در تالار بایگانی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز گروه 3نویسنده: امیرحسینهم تیمی ها:محمد،لیلا،سیامک،المیرا نوای سوزناک ویلون به آرامی به لایههای عمیق خوابم نفوذ میکرد. خوابی نه چندان طولانی.آهسته گوشی را برداشتم و به لنز جلوی آن خیره شدم. با دو بار ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز سورنهم گروهی ها:نفیسه و آتوساماموریت:پاک سازی با انگشتانم روی دسته چوبی صندلی ضرب گرفته بودم و بدون هدف خاصی ، به نقطه ای از اتاق خیره شده بودم.به این فکر می کردم که مسیر زندگیم به طور کلی تغییر کر... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز همگروهی ها :اشوزوشت سپید و میکائیلبالگرد در بالای هتلی در مرکز شهر پایین آمد، درون اتاقکی روی سقف هتل دستگاه تلپورتی آماده بود که ما را به زیر هتل تلپورت کند، با توجه به اینکه هیچ تماسی از طرف کارمندا... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
سالنزیا نام داستان: سایلنزیا نویسنده: آلن نلسون مترجم: فرانك محمد پور کار ترجمه از مجله ابزورد نسخه: pdf سایلنزیا قسمتی از متن داستان:در ابتدا، به هيچ وجه اجازه نداشتم داستان سايلنزيا را... |
در تالار داستان کوتاه بزرگان نویسندگی |
7 سال قبل |
نقد کتاب : مسخ نام کتاب : مسخنوشته : کافکاسال انتشار 1915 فرانتس کافکا (۳ ژوئیه ۱۸۸۳- ۳ ژوئن ۱۹۲۴) یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در قرن بیستم بود. قبل از مرگش وصیت کرد تمام کتاب هایش سوزانده شود اما برعکس ب... |
در تالار کارگاه نقد |
7 سال قبل |
اعدام صدای سوت در سرم اکو میشد، من چه کردم؟! خدایا... هجوم خون را به مغزم حس میکردم، لرزش دستانم لحظه ای متوقف نمیشد. با پایم ظربه ای آرام به پهلویش زدم اما تکان نمیخورد، نفس هم نمیکشید، گمانم به سمت مرگ می... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
خون و خاکستر سلام پس از تلاشهای بسیار در طول یکسال به نظرم رسید حال زمان پرده برداری از اولین اثر بومیِ خودمونه. با نظرات ارزشمندتون، همراهیمون کنین. ممنون آتوسا. الف علی دهقان نام داستان خون و خاکستر ... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی : نفیسه هم گروهی ها : آتوسا و سورن ماموریت : شکار گرگ زامبی ها - حریر! چطور ازم میخوای دوباره برم ماموریت در حالیکه هنوز حقوق سه ماه گذشته رو پرداخت نکردی؟حریر با آرامش وصفناپذیری کمی از دلست... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز نویسنده: دلارامهمگروهی ها: رضا، اون یکی رضا:دیماموریت:شناسایی- آخ...از کف ون بلند شدم و دستمو روی سرم گذاشتم و حق به جانب به رضا که در حال رانندگی بود نگاه کردم: «چه خبره؟ خواب بودما.»بلند شدم و دوبار... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی: لیلااعضای تیم: امیر حسین، محمدسیامک (شخصیت بی سرنشین)المیرا (شخصیت بی سرنشین)ماموریت: شناسایی منطقهی مشکوک........................................................... بسم تعالی همه جا تاریک بود.... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی: رضاهمگروهیها: خانم دلارام، رضا (اینتاریوش)مأموریت: شناساییوارد ساختمان «بوکپیج» شدم. مثل هر روزش بود. مردم از طرفی به طرفی میرفتند، همه شان هم کوهی از پرونده های مختلف روی دستانشان سنگینی م... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی : سمیه (پروتی)اعضای تیم: سمیه، عرفان، امیر، مهرانعملیات: شناسایی و بررسی تقریباً اوایل غروب بود. خسته از یک روز سختکاری پشت میزم نشسته بودم که یکمرتبه در درمانگاه باز شد. سجاد و مهرنوش رو دیدم ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی:envelope(محمد)اعضای تیم:مستر امیر حسین.بانو لیلا.مستر سیامک(شخصیت بی سرنشین)بانو المیرا(شخصیت بی سرنشین).ماموریت:شناسایی منطقه مشکوک. در تاریکی،بسیار چیز ها هستند که پنهان اند.شاید ما خود را از ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
چهره ی غمگین من نام اثر: چهره ی غمگین من نویسنده: هاینریش بل نوع فایل: pdf تعداد صفحات: 7 چهره ی غمگین من قسمتی از متن داستان: به من نزدیک شد، مرا از پهلو نگاه کرد و من ناگزیر شدم که نگاه جولاندهِ... |
در تالار داستان کوتاه بزرگان نویسندگی |
7 سال قبل |