ارسالهای تالار پیوندشده
پاسخ: شمشیر سرنوشت دیدین رو سردر بعضی از مغازه ها میزنن به زودی؟ یا همون coming soon?الان اینجا هم من میزنم Coming soon! |
در تالار داستان های تکمیل شده |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27229:من خاطره ی خاصی یادم نمیاد. چون کلا حافظه م داغونه و خب اول مهرهای هیجانی هم نداشتم. تنها نکته ای که یادمه، از سوم دبستان دیگه با مامانم نرفتم مدرسه (الآن متوجه شدید من خودکفام یا ب... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر خاطره من از اول مهر: ساعت 7 بیدار شدم تا 11 g.o.t دیدم!!! امسال سال اول دانشگاه منه. به افتخار تموم سال ترم اولی های دانشگاه!!! جام ها بالا حالا "کلینک!!" |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر من از اول مهر خودم زیاد خاطره ندارم :دی یعنی دارم ولی اکثراً کسل کننده س :دی کلن بگم اون روزا که مدرسه می رفتیم من اول مهر رو فوق العاده دوست داشتم :دی یعنی چنین شخصیت کسل کننده ای داشتما :دی شب قبلش ... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر من یادمه روز اول مهر وقتی که میخواستم برم کلاس اول خیلی از مدیرمون ترسیده بودم .چون خیلی پیر بود وبه مامانم گفتم باید تا اخر جشن بمونه امه مامانم باید میرفت خونه تا از برادر کوچیکترم دامون مراقبت کنه ... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: از اعماق - فصل سوم پیرو صحبت های بالا آیدا میگم به جای دانه به دانه منقرض شدند ، یک به یک بهتر نبود :1: من واقعا و به شدت منتظر ادامه داستانم واقعا زیبا بود و اینکه نظرم رو جلب کرد برای خوندن ادامه ممنون |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: داستانك: لبهي غروب داستانو يه دور باز خواني كردم(واي، خيلي سخت بود 🙂يه سري مشكلاتي كه به چشمم اومدو رفع كردم (از كمك آيدا جان هم بسيار متشكرم) و زمان فعل ها رو سعي كردم يه دست كنمبا تشكر فراوان از تمامي دوستاني كه لطف ك... |
در تالار داستان کوتاه |
8 سال قبل |
هیچ هیچ هیچ متن ویرایش شده: سیاهی، نور...رویا،واقعیت... بازی با کلماته...شاید هم یکی باشن، مرز بین این ها خیلی کمه. اصلا اگه مرزی وجود داشته باشه.صبح زود بود که با سر و صدای مردم اطرافم به خودم آمدم. بوق ماشین ها... |
در تالار داستان کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: یاتو جالب بود مرسی .فقط این در مورد دیو بود یا یاتو؟ یعنی میگی در جمله «یا تو را در کوه میاندازم یا در دریا. کدام را میخواهی؟» اولش داشته خودش را معرفی می کرده؟اگه ممکنه یکم بیشتر در خصوص یاتو توضیح بده ... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: آتوسا بسی تشکر.البته فکر کنم اطلاعات در موردش کامل باشه بطوری که حتی نوشته بر اثر سرطان مرده! حالا این که از کجا میگن سرطان گرفته را نمی دانم چون حتی طبق متن خودش نمیگفته سرطان داره. راستی یک سوال برام پیش ... |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو خوب.اول اینکه بسی لذت بردیم از این شعر خیس خیس خیس.ی حالت افسردگی بهم دست داد.ولی خوب پر احساسه.دوم اینکه.عکس پروفایلت خیلی قشنگه.سوم اینکه.معنی این چیه؟:نوای هومورو |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو من تخصصی در خصوص شعر و شاعری ندارم و فقط می توانم نظر بدم. قشنگ بودن.چون:هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
کتاب پسرک در اتاق را بست و کتابی را از زیر تختش بیرون کشید. همین چند روز پیش آن را در یک خرابه حوالی روستا پیدا کرده بود و در حالی که به خانه بر می گشت حاج ابراهیم او را دیده بود.حاج ابراهیم به او گفته بود... |
در تالار داستان کوتاه |
8 سال قبل |
از اعماق - فصل سوم سلامطبق قولی که داده بودیم با داستان جدید اومدیم:1:جریان اینه که مدتی بود که ما منتظر دوستان گل داستان گروهی بودیم و خب داستان گروهی کمی دیر شروع شد. از طرفی درگیری های ما هم تمامی نداشت و از طرف دیگه... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: در جستجوی عدن- فصل چهارم به نام خدامن منتقد نیستم، ولی بازم ببینیم میتونیم کمک کنیم یا نه.داستان با یک انفجار اساسی شروع میشه، توصیف های به شدت خوب، یک درگیری، غافلگیری و ... . شخصیت های جالبی که در همون وهله ی اول به شدت باه... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |