ارسالهای تالار پیوندشده
پاسخ: داستان جوک های بی مزه .:{ فصل ۱۸ ارائه شد }:. من خوندم فصل 3 رو.خب... ملاقات با جوکر اونقدری که براش هایپ کرده بودی هیجان انگیز نبود. نمیدونم، یه حالت خنثی ای داشت... خیلی Anti-Climatic بود. یه چیزی کم داشت انگار... احساس میکنم یکم با عجله نوشت... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: زنده شدن شخصیت های شاهنامه اشوزُشت سپید;27256:ابلیس نیستیم که روش نفوذ داشته باشیم :1:البته من اونقدر نمیشناسم این برادرمون رو، شاید شما راست میگید :1: چرا می گی ابلیس؟ افراسیاب که خیلی هم خوب بود.پیران ویسه در موردش می گه:پراک... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: از اعماق - فصل سوم کاور رو من هم دوست داشتم خاص بود. و فکر کنم توی کاور یه چیزی دیدم. یه دختر که احتمالا باید همین دختر باشه دوتا مرد و یه شهر که منهدم شده . دختره رو که دیدیم اسیر شده یعنی قبلش یه جنگ بودهاما تو کاور د... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: یاتو خیلی جالب بودالبته منم فکر میکنم اعتقاد شاهنامه بیشتر مبارزه با هوشه مثل رستم که خیلی از نبردهاشو با هوشش میبره و با نقشه هایی که میکشه |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: آتوسا این اطلاعاتتون برای داستان نویس ها واقعا عالیهمن شیفته ی این ادم شدم تا حالا دربارش نخونده بودم |
در تالار اسطوره |
8 سال قبل |
پاسخ: داستان جوک های بی مزه .:{ فصل ۱۸ ارائه شد }:. پست اول با فصل 3 آپدیت شد! |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: زنده شدن شخصیت های شاهنامه اشوزُشت سپید;27249:به نظرت این رابطه متقابله؟ یعنی اونا هم باهات خوبن؟ :39: شاید بشه دیو سپیدو رام کرد، ولی ضحاکو نمیشه 😐 ضجاک رو هم می شه. فقط افراسیاب رو نمی شه. |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27252:8 ساعت سواری؟ مگه اصفهان نبودی؟دامون و آرتام داداشاشن؟ خوبه که اسماشونو فهمیدم. بعد میتونم واسه شون نوحه بسرایم :16: این مدلی (با ریتم بخون): آرتام نموندی ببینی.... :107:حالا که گفت... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27252:8 ساعت سواری؟ مگه اصفهان نبودی؟دامون و آرتام داداشاشن؟ خوبه که اسماشونو فهمیدم. بعد میتونم واسه شون نوحه بسرایم :16: این مدلی (با ریتم بخون): آرتام نموندی ببینی.... :107:حالا که گفت... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27247:من سیب نصف شده ی دوتاشونم، نمیدونم دقیقا چجوری! 😐 میخوای نقشه قتل بکشیم؟ :39: منم اصفهانم میتونم بیام کمکت. ریحانه رم خبر میکنیم.:دی تازه من کلاس رزمی هم میرم، میزنم داداشاتو ناکار ... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: زنده شدن شخصیت های شاهنامه اشوزُشت سپید;27217:بیخیال رعنا، دیو سفید مگه امضا داره؟ تازه معلوم نیست تو رو دید با این قیافه ی داغون انسان امروزی (متفاوت با زمان پیش از تاریخ) چه بلایی سرت بیاره... ضحاکم به جای این که امضا بده، س... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27238:سوم رو تنها رفتم. دوم رو یادم نمیاد. :دی اول رو هم که همه با ماماناشون میرن. :1:ناراحت نباش، همه از یه لحاظ هایی سر راهی هستیم :24: Amir2527;27236:واقعا تا سوم دبستان با مامانت می ... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو چقد زیبا بود این شعر!این ابی!خیلی قشنگ بود.(((((((: حس خوبی داشت.دوسداشتم! |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: نوای هومورو عالی بود من مثل همیشه این جور دکلمه ها رو دوس دارم این تیکش محشره و من هر روز،مات میشوم در این آبیها؛در دامنهایی که میچرخند و جان را میرقصانند...در چارقدهایی که چهرهها را قاب میگیرند تا مبادا... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
8 سال قبل |
پاسخ: خاطره امروز من یک مهر اشوزُشت سپید;27229:تنها نکته ای که یادمه، از سوم دبستان دیگه با مامانم نرفتم مدرسه واقعا تا سوم دبستان با مامانت می رفتی مدرسه؟؟!تا جایی که من یادمه، تنها روزی که مامانم منو برد مدرسه، روز اول پیش دب... |
در تالار بحث عمومی |
8 سال قبل |