پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: دلنوشته ؟ درست وقتی قلمم رنگ میدهد که میخواهم بنویسم...وقتی از تمام دنیا هایش بریده ام و رسیده ام به یک نقطه...انتهای زندگی همین گوشه ی تاریکی است که هر شب جوهر به خودکار می اید...و انتهای من درست زمانی است که ... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ و چه زیبا همه چیز مسخره به نظر میرسد. وقتی رفتن بیشتر از ماندن معنا میدهد و وقتی رابطه یعنی تنهایی!درست در دوردست ترین نقطه ی زندگانی ات مرگ منتظر نشسته است و در نزدیک ترین لحظه ها برایت دست تکان میده... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ خاطراتمان را مرور میکنیم! قدیم حالمان بهتر به نظر میرسید، اما توهم که این حرف هارا ندارد. سکوت میکنم که در و دیوار بیش از این نشکنند!زمین را له میکنم زیر پاهای سکوتم، و نفس هارا میبرم و گره میزنم به خ... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
طلوع سرزمینی در گرو خون سرخش با دوربینش، از بالای خاکریز دشمن را دید میزد. سر و صدای رعد و آتش گوش هایش را پر کرده بود و بوی خاک و خون در ریه هایش جاری بود.اسلحه را آماده ی تیر اندازی کرد، سینه خیز از خاکریز بالا رفت. صدای تیز گل... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دنیای اشتباهی دوست داشتم، واقعیت رو میگه! منم خستمممم نمدونم چطوری فریاااااد بزنم : :)))))یه غلط املایی هم داشت ضجه درسته :)))) |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: شاید رفته ایم، شاید مرده ایم متشکر از دوستانی که میخونند، امیدوارم داستان روال خودش رو حفظ کنه 🙂 |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: شاید رفته ایم، شاید مرده ایم sadra90;30949:سلامذهن قوی داریولی سر و ته نداشت پایان باز با بی سر و ته بودن فرق دارهدرکل خوبه و ادامه بده حتما بهتر میشییاموفق و پیروز باشید درود به شما من که گفتم هنوز ننوشتم چیزیو، و یه مشکلی پیش ا... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: شاید رفته ایم، شاید مرده ایم بله بله منتها هنو دو تا پاراگرافه، مینویسم پست اول رو همش ویرایش میکنم به داستان اضافه میکنم متشکر از نظرتون 🙂 |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
شاید رفته ایم، شاید مرده ایم داستان کوتاه مینویسم ولی هر روز فقط یه پاراگراف، یه جور تمرینه برای انسجام ذهن و اتصال بین پدیده های نامربوط. اسمش نویسندگیه و نویسندگی یعنی وقتی از دنیا بریدی، کتاب نجاتت میدهد! با ارزوی موفقیت برای ... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ به سوگند قسم میخورممن مراد تو هم بوده ام او مرا بوده استتو سختی کشیدی و سختی تو را بر مرا بوده استکه چشمم ببندم بروی درختمجوانه زده ان ولی من بخندمکه او هم بسوزد مثال بقیهدل من بدوزد دهان بقیه |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ به روی ابر ها میدومولی تنهادر زمین پرواز میکنمولی تنهامن سکوت میکنمنداشته هایم تلخ تر از ارامش بی صدای تو استجرعه ای مینوشم از قلب سرریز شده امارام ارام خون را فرو میدهمدنیا برایم سرد و بی حس تلخ تر ا... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ دنیای من سلامهوایت چطور میگذرد ؟سرد هست ؟ آیا هنوز میگذرد ؟آنجا هم یلدا دارید ؟آنجا هم دقیقه ای بیشتر تنها نشسته ای ؟آنجا هم هنوز بدون من اشک هایت بی هوا مینشیند بر گونه ات ؟از اینجا برایت بگویماز این... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: او روزی فکر میکردیم خدا همانیست که در آسمان است و در زمین نیزاما فردا فهمیدیم خدا همه جا نیست و ما دروغ گفتیم چون او نبودفردایش دریافتیم که خدا شاید اصلا نیست ؟! انگاه چشم هایمان بر همه ی خود بستیمدنیا د... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ تلخ است تنهایی، میدانم اما پرواز تنهایی میچسبد! عمیق ترین مفهوم دنیا فقط گوشه ای از پرهای اوست، بگذار ادم ها فکر کنند باهوشند! اشعه های زرد و سفید افتاب بعد از منعکس شدن از سیاهی بی انهای موهای پریشان... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ گاهی نوشته ها تنها حرف هایی است که از هنجره ی خفه ام بیرون میاید، این فریاد های بی صدا مغزم را پر کرده است. شکی عمیق و عجیب همچو بغض چنگ میزند به گوشتی تکه و پاره! انگار پاییز امده است، خیلی وقت است ک... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |