پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: آخرین کتابی که خوانده اید کتاب چگونه زمان را متوقف کنیم از مت هیگنزدیک پونصد صفحه اس ک داستان زندگی یک الباتروس چهارصد ساله رو میگهسیال زمان هم هس وقشنگه:41: |
در تالار معرفی کتاب |
6 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ لالا لالا... بخواب آرام،خاطراتمان را مرور میکنم! قدیم حالمان بهتر به نظر میرسید، اما توهم که این حرف هارا ندارد. سکوت میکنم که در و دیوار بیش از این نشکنند!زمین را له میکنم زیر پاهای سکوتم، و نفس هارا... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: تاریخ تولد ده خرداد 1372 |
در تالار گفت و گو |
6 سال قبل |
زود، دیر شد زود، دیر شد داشت خیابان را با قدم هایش متر می کرد. من هم کتاب می خواندم؛ اما او انگار برای خواندن به تمرکز احتیاج داشت. در کتابم به شعری جالب از مهدی سهیلی مواجه می شوم. “ روزگاری من و تو با فرزندشاد ... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: شکنجه گر کلمات Abner;32596:جالب بود...ولی یکم سفید تر بنویس.. قضاهایی که مینویسی یکم تاریکه سفید رنگ جالبی نیست ولی این داستان کوتاهم خیلی رنگی تر از بقیه است اگه دقت کرده باشی، مثلا یه جا خاکستریه یهو سبز میشه و بع... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: سقوط کرد، شکست آقا هومن;32612:وای! این یکی از قشنگ ترین مرثیه هایی بود که خونده بودم...این که در وصف چی بود به نظرم به عهده خواننده هست..می تونم تو داستانی که دارم می نویسم ازش استفاده کنم؟؟؟؟ دوست دارم بگم بله 🙂 ول... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
شکنجه گر کلمات شکنجه گر کلمات صدای بلندی می آید، مرا به یاد ضربان قلب می اندازد. چطور می شود در قبرستان یک قلب ضربان بزند؟ هوای صبح را به ریه هایم می کشم و قدم هایم را بر ساقه های سبز بهار باغچه می گذارم. به شیشه دس... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: سقوط کرد، شکست L0rd LaTITud3;32566:احتمالا به خاطر سواد ادبی کم منه ولی با این نوشته به کجا میری ؟ همه ی متن ها و داستانام هدف داره منتها نه به اون وضوحی که شما انتظار داری، من میخام که فکر کنی به مطلب تا بفهمیدش، ن... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
سقوط کرد، شکست سقوط کرد، شکست قطرات اشک بی مهابا از صورتش پایین میچکید. نمیدانست به کجا اما فقط داشت میرفت. قدم هایی سست و لرزان بی هدف عبور میکردند. نفس هایش از بار نگاه عابران سنگین شده بود. بدنش خیس عرق بود و نگا... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ می خواهم بمیرم، اما اینطور نیست که به بدنت دستور مرگ بدهی و او نیز اطاعت کند! پس بیخیال وضع قوانین خلاف طبیعت، دست به قلم می شوم؛ نامه ای می نویسم خالی از اتفاقات مضحک دور بر، پر از اندیشه های متولد ن... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: خواب aliazadi;32112:فضا سازیت عالی بود هرچند توی خط اول کلمه خنک یکم بی موقع بود شاید سرد بهتر میشدحدس میزنم دوتا مرد توی این داستان باشن ولی اصلا ن میشد جدا کرد و کمی گنگ بوذ ... اخه سرد نبود خنک بود: داس... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
خواب "خواب"در هنوز بسته بود. توی اتاق بودیم. اتاقی بی روح و خنک. حرارت دستانش را حس می کردم. از تکانی که هر از چندگاهی میخورد میفهمیدم صندلی اش ناراحت است. هر بار که ارام خود را جابجا میکرد دستش به دستم می... |
در تالار داستان کوتاه |
6 سال قبل |
پاسخ: داستان «;» | سمیکالن zareb;31770: اسم این علامت چیه؟ اسم فارسیش نقطه ویرگوله و اسم انگلیسیش سمیکُلُن هست 🙂 semicolon |
در تالار داستان های درحال نگارش |
6 سال قبل |
معرفی کتاب fly guy series این کتاب نوشته تد ارنولد هست، امروز که رفته بودم شهر کتاب مجموعه شونزده هفده جلدیش توجهمو جلب کرد.خوب و ساده و خنده دار بود ^_^برای رده سنی ب هست یعنی بچهای تا ده سال:)پیشنهاد میکنم برا بچه هاتون، برا... |
در تالار معرفی کتاب |
7 سال قبل |
پاسخ: دلنوشته ؟ آواز نمیخوانم آفتاب گردان من زیر آسمان ابری گم نمی شوددست های خورشید خالی نمی ماندتو رفته بودی از وقتی که تو رفته بودیتو رفته بودیو خانه همچنان غبار آمدنت را به رویش ندیدهبه رفتن فکر میکنمبه خورشیدی پ... |
در تالار دل نوشته و متن کوتاه |
7 سال قبل |