ارسالهای تالار پیوندشده
پاسخ: شعله ها hana6872;31441:شعله ها... دود غلیظ به زندان توتون افتاده بود. .. #HanaSha چی به کجا افتاده بود ؟حالا من کم سوادم خودمم قبول دارم ولی هرچقدر فکر می کنم نمیفهمم 😐منظورت اینه که توتون دودش غلیظه یا چی ؟ |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: شعله ها hana6872;31441:شعله ها...خیابان شلوغ بود. سردرد بدی داشت. روحش رنج می کشید. افکار اسیدی آدم ها در ذهنش پیچ و تاب بر می خورد. رشته های مغزش برای بارها در آن مدت کوتاه گره می خورد و کلاف افکارش در هم می... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: شعله ها خیلی خوشم اومد |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: طلوع سرزمینی در گرو خون سرخش متنو خواندم و خب باید بگم یه جوری بود کاری به رفتارهای وحشیانه زمان جنگ ندارم که طبیعیه ولی چطور یهو دیدنش و با یه لگد زدنش؟ من تا اخر داستان فکر می کردم اون مسئول تیربارو دارن میزنند، حالا ممکنه مشکل... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: چشم هایت متن خوب و ادبی بود ولی خب به نظر من داستان حساب نمیشد یعنی من چیزی که از داستان چه کوتاه چه بلند چه خیلی کوتاه باشه در این متن ندیدم البته این نظر منه و ممکنه داستان محسوب بشه. موفق باشید |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
چشم هایت در میان این هم همه بی پایان نگاهی فریاد میزند و مرا به دنبال خود میکشد و چشمانی را به من نشان میدهد که روشنایی شمعیست که تاریکی دنیا را ناکام گذاشته استو من هنوز هم مبهوت تو مانده ام و میمانم و دلم جا... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان hana6872;31266:دیوار هایی که به دورم تنیده اند سفید است. من در چشمانش اسیر شده ام. تمام قطرات باران را هم فقط از پشت آجر هایش نگاه میکنم و از میان آنهمه خورشید، من گرفتار مهتاب میشوم. من نمیبینم او نم... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان AmbrellA;31286:نویسنده هر جور قلم و دلش میره باید بنویسه افرین!کلام درستی بود. |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان عالیمثله همیشه |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان متن جالبی بود ، مثل یه شعر با وقفه های ناگهانی که این زیبایی متنو کم می کرد . البته من به شخصه اسم اینگونه متن های ادبی را داستان نمیزارم چون داستان یه اصول و چهارچوبی داره. |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان حنا جان خسته نباشی ....داستانت خیلی رمنس و البته ادبی بود از آرایه ها خوب استفاده کردی که کار هر کسی نیست...ولی اگر دوست داری عاشقانه و رمنس بنویسی همون طور که گفتم (درباره "چشم هایت")بهتره تو نگاه دا... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان AmbrellA;31286:نویسنده هر جور قلم و دلش میره باید بنویسه باهات مخالفم !قلمی که به حال خودش رها بشه فقط میتونه خط خطی کنه نویسندس که باید به قلم جهت بده |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان خوب بود خسته نباشیاما یه سری مشکل هست . وقتی این سبک رو مینویسید میتونید فاعل رو حذف کنید تا حالت جملات آهنگین تر بشه یا فاعل و فعل میتونه باهاشون بازی بشه مثال میزنم این بخش رو «من در چشمانش اسیر شده... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: در آغوش آفتاب گردان متن ادبی زیبایی بود. سرشار از زیبایی های ادبی. توصیف های خیال انگیز,اضافه های استعاری و تشبیهی فراوان, بازی با جملات و دوختن آن ها به هم آخر متن از مواردی بودن که خیلی برام بولد شد. من این مدل نوشتن ه... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: وقتی جوان بودم... آدم مذهبی نیستم ولی اینو تو زندگیم دیدم....ازمایش شده است... خداوند به داود (ع) وحی کرد هر بنده ای از بندگانم به جای پناه بردن به دیگری با نیّت خالص به من پناه آورد، از کارش چاره جویی می کنم، گرچه هم... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |