ارسالهای تالار پیوندشده
پاسخ: مسابقه «پرواز خیال» | ماه دوم - پایان پس بالاخره کار خودت را به سر انجام رساندی... این همان ذاتی است که همه حال پنهانش مینمودی... شما مرا از برای آن از بهشت والا به این زمین خاکی پایین کشیدید تا شیطانی که خود آن را وجود بخشیده بودید نابو... |
در تالار مسابقات |
6 سال قبل |
پاسخ: مسابقه «پرواز خیال» | ماه دوم - پایان همیشه دوست داشتم انسان باشم عادی بدون چنگ بدون دندان های تیز بدون این صورت زشت با دو دست، دوپا و یک صورت عادی ولی صد افسوس که هیولا به دنیا اومده بودم . پدرم می خواست همون اول سربه نیستم کنه ولی مادرم... |
در تالار مسابقات |
6 سال قبل |
پاسخ: مسابقه «پرواز خیال» | ماه دوم - پایان خب من استارت مسابقه رو میزنم.هوا سرد است،من ناتوان روی زمین افتاده ام.بال هایم دگر توان تکان خوردن ندارند.در سینه ام درد نیزه های انسان ها را حس میکنم.برف ها از خلون من سرخ شده اند.با خود زمزمه میکن... |
در تالار مسابقات |
6 سال قبل |
داستان دورگه - فصل بیست و دوم (پایان جلد اول) با سلام این داستان رو زمانی که در سایت پایونیر عضو بودم شروع به نگارش کردم البته به کمک یکی از بچه های پایونیر ولی زمانی که میخواستیم شروع به نوشتن کنیم به خاطر مشکلات شخصی ایشون نتونستیم کار رو ادامه... |
در تالار داستان های تکمیل شده |
8 سال قبل |
پاسخ: موهبت برزخی [ فصل دوازده اضافه شد ] proti;35580:سینا دادا ولکام بک proti;35580: حضرات نویسنده رو با نقد و نظر تشویق کنید که نذاره بره ( با تشکر از مهرنوش)من خودم بین کارات موهبت رو بیشتر دوست دارم. پس تنبلی نکن فرزند بنویس که همانا شما... |
در تالار داستان سفیر کبیر |
6 سال قبل |
پاسخ: موهبت برزخی [ فصل دوازده اضافه شد ] سلامخوبید؟ سلامت هستید؟:105::67:خب قبل از اینکه جواب نظرات دوستان رو بدم، چند تا نکته رو بگم. اول ویرایش داستان مثل سابق نیست، دلیلش هم خودم هستم.:65: واقعا نمی تونم فصلی رو ده بار (یا بیشتر) بخونم و ... |
در تالار داستان سفیر کبیر |
6 سال قبل |
پاسخ: موهبت برزخی [ فصل دوازده اضافه شد ] من که باورم نمیشه هنوز. حدس من اینه که مهرنوش اینقدر خسته شده از دست سینا، گرفته خودش نوشته فصل هارو. همه ی ماجرا و اینارو که میدونه. حالا ببینید کی گفتم. |
در تالار داستان سفیر کبیر |
6 سال قبل |
موهبت برزخی [ فصل دوازده اضافه شد ] نام: موهبت برزخی نویسنده: س. فتحی ویرایشگران: ؟،؟،؟ ژانر: فانتزی « جادو، خون آشام و ....) وبگاه نویسنده: بوک پیج فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارن... |
در تالار داستان سفیر کبیر |
9 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی: لیلااعضای تیم: امیر حسین، محمدسیامک (شخصیت بی سرنشین)المیرا (شخصیت بی سرنشین)ماموریت: شناسایی منطقهی مشکوک........................................................... بسم تعالی همه جا تاریک بود.... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز آیدا همگروهی ها: میکائیل و رضاماموریت: بررسی شعبهی همداندستم را روی میز میگذارم، سرم را رویش و به جای خالی سمیه نگاه میکنم که چند دقیقه پیش رفت. خیلی خستهام و به خواب نیاز دارم اما خوابم نمیبَرد... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز پست اول: حریر سازمان مثل همیشه در جنب و جوش بود، هرکس کار خودش را انجام می داد و در رفت و آمد بود. نظم و ترتیب شدیدی که اینجا حاکم بود تنها چیزی بود که می تونست هرج و مرج ذاتی نوع کار ما رو کنترل کنه.... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی:امیرهمگروهی ها: آیدامعموریت: جنگیری راه رو به رو تیره و تار بود و تنها تاچند متر از جاده ی پیش رو مشخص بود.مدتی بود که سوار ماشین بودیم و کم کم خسته کننده میشد. شیشه ماشین بخار گرفته بود و قطرات ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز 3 »»» آیداهمگروهی ها: امیرماموریت: جنگیری پیراهن خونینش را در سطل زبانه میاندازم. پنبه، قوطی بتادین و باند را از قفسه در میآورم و در سینی فلزی میگذارم. بعد دستگاه بخیهزن و دستگاه اسکن را از روی م... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز باسلام خدمت همه خوانندگان عزیز اولین داستان گروهی مشترک با زندگی پیشتازقبل از هرچیزی لازم میدونم چند نکته متذکر بشم:اول این که برای شرکت در داستان حتما باید با ناظر داستان (در بوک پیج @Harir-Silk ) صح... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |