تازه از دانشگاه اومده بود. سلام بلندي كرد ولي هيچ جوابي نشنيد. آرام به سمت اتاقش رفت. كيفش را بر روي تخت انداخت و به سمت كمد ديواري رفت. لباس هايش را عوض كرد و بعد به آشپزخانه رفت. طبق معمول خبري از غ...

سلامعالی بود،این که از چند دید نوشته بودی جالب بود،ولی اگه هی یه موضوع از دید 4،5 نفر بنویسی،اون تکه تکراری بعد از بار دوم،خسته کننده می شه،اگه خواستی به نوع قبل برگردی که هیچی ولی اگه خواستی همینطور ...

واسه شهردار پنجم، کریستینا حق با دوستانه. انگار که این شهردار چیز های زیادی رو راجب کوروش میدونه یا بهتر بگیم تمام موارد مربوط به کوروش رو میدونه. اینطور که داستان به پیش میره، آدم به این نتیجه می رسه...

آشنایی با معبد آناهیتا معبد آناهیتا در مرکز شهر کنگاور در مسیر همدان به کرمانشاه قرار دارد. این بنا روی تپه‌ای طبیعی ساخته شده است. معبد آناهیتا متعلق به آناهیتا، الهه پاکی و محلی برای ...

sina.m;11918: همینطور که ممد منتظر بود تا ویندوز مامپیوتر شروع به کار کند گویی با خود حرف میزد آرام گفت: کامپیوتر sina.m;11918:توی قسمت اخرین ارسال ها اولین چیزی که نظرش را جلب کرد قسمتی اربابان زمین ...

ساعت حدود های 10 شب بود. ممد وارد خانه شد صدا زد: سلام کسی خونه نیست؟خانه ساکت بود و صدایی شنیده نمیشد.حدس زد که همه بیرون باشندممد به طرف اتاق رفت و لباس هایش را عوض کرد. این سکوت خانه جان میداد برای...

» نام: آقای هابلوت – Mr Hublot» سال تولید: ۲۰۱۳» کارگردان: Laurent Witz, Alexandre Espigares» شرکت تولید کننده: ZEILT productions, WATT frame» کشور تولید کننده: لوکزامبورگ، فرانسه» زمان: ۱۱ دقیقه» زبا...

» نام: افسانه ارسلان – Arslan Senki » سال تولید: ۲۰۱۵ » کارگردان: Noriyuki Abe » شرکت تولید کننده: Liden Films, Sanzigen » کشور تولید کننده: ژاپن » تعداد قسمت: ۲۵ » زبان: ژاپنی » ...

سلام بچه ها لطفا انتقادات و پيشنهادات خودتون را حتما بزاريد.ــــــــــــــــــــــــــــــــويولنش را بر داشت و بر لب حوض قديمي خانه رفت. نت ها را از بر بود، اما كمي تعلل كرد، ابتداي نت را فراموش كرد...

داستان فوق العاده ای بود!!! خیلی از خوندنش لذت بردم.توصیفاتش هم خیلی خوب بود.خلاصه اش کنم مثل همیشه محشر بود!

من که قبلا خوندمشخیلی قشنگهحسین جون کارت درسته:1:اسمش هم خیلی خوب بود ، شبدر سوخته، کاملا برازنده است

شبدر سوخته تيرهاي اتشين يكي پس از ديگري از بالاي سرهايمان سوت كشان مي گذشتند و اسمان تاريك شب را همچون روز روشن مي كردند. با اینکه شب سردی بود اما گرمای اتاق هاي در حال سوختن و تحرک مبارزه باعث شد تما...

نظرتون چیه یه داستان گروهی رو شروع کنیم؟همیشه دوست داشتم این کارو بکنم.اونایی که کتاب زنان کوچک رو خوندند احتمالا میدونن راجب چی حرف میزنم.من یک داستان رو شروع میکنم،و درست در لحظه ی حساسش متوقف میشم....

آن روز يك روز گرم تابستاني در روستا بود اما هوا به لطف وزش نسيم هاي خنك متعادل شده بود. همه جا سر سبز بود و موقع درو كردن گندم هاي طلايي كم كم نزديك ميشد. حيوانات در حال چرا بودند و گوسفندان در زير در...

یکی از فانتزیام اینه که تو عروسی یکی از اقوام یهو داد بزنم: " داماد چقد انتره ....عروس از اون بد تره" - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - - پسر ها همه فرشته ان ...