ارسالهای تالار پیوندشده
جناب معزی و هیولاهایش یکی از دانشآموزان (محمدی) پای تخته مشغول حل مسئله بود. باقی دانشآموزان دوتا دوتا و سهتا سهتا، پشت میزهایشان پچ پچ میکردند. معزی ته کلاس ایستاده بود، به دیوار تکیه داده بود و از پنجره بیرون را نگا... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: نور اژدها غریبه ی آسمانی;29236:مثلا اگه خودتون برید جلو در همسایتون و اون به شما بگه داره با یه اژدهای اسباب بازی حرف می زنه، خب مطمئنا شما اول داخل خونش رو نگاه می کنید ببینید منظورش چیه؟ اون کسی که داره باهاش... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز همگروهی ها :اشوزوشت سپید و میکائیلبالگرد در بالای هتلی در مرکز شهر پایین آمد، درون اتاقکی روی سقف هتل دستگاه تلپورتی آماده بود که ما را به زیر هتل تلپورت کند، با توجه به اینکه هیچ تماسی از طرف کارمندا... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی: لیلااعضای تیم: امیر حسین، محمدسیامک (شخصیت بی سرنشین)المیرا (شخصیت بی سرنشین)ماموریت: شناسایی منطقهی مشکوک........................................................... بسم تعالی همه جا تاریک بود.... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز آیدا همگروهی ها: میکائیل و رضاماموریت: بررسی شعبهی همداندستم را روی میز میگذارم، سرم را رویش و به جای خالی سمیه نگاه میکنم که چند دقیقه پیش رفت. خیلی خستهام و به خواب نیاز دارم اما خوابم نمیبَرد... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی : نفیسه هم گروهی ها : آتوسا و سورن ماموریت : شکار گرگ زامبی ها - حریر! چطور ازم میخوای دوباره برم ماموریت در حالیکه هنوز حقوق سه ماه گذشته رو پرداخت نکردی؟حریر با آرامش وصفناپذیری کمی از دلست... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی : سمیه (پروتی)اعضای تیم: سمیه، عرفان، امیر، مهرانعملیات: شناسایی و بررسی تقریباً اوایل غروب بود. خسته از یک روز سختکاری پشت میزم نشسته بودم که یکمرتبه در درمانگاه باز شد. سجاد و مهرنوش رو دیدم ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز راوی:امیرهمگروهی ها: آیدامعموریت: جنگیری راه رو به رو تیره و تار بود و تنها تاچند متر از جاده ی پیش رو مشخص بود.مدتی بود که سوار ماشین بودیم و کم کم خسته کننده میشد. شیشه ماشین بخار گرفته بود و قطرات ... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز نویسنده : آتوسا هم گروهی ها : نفیسه و سورن مأموریت : شکار گرگینه زامبی "گرگینه زامبی! هه... این شانسه من دارم ؟ " خواستم بگویم حریر تو را به همه ی خدایان جدید و قدیم قسم ما را از این موجودات اجق و... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |
پاسخ: داستان گروهی دنیای درهمشکسته|دور اول |مشترک با زندگی پیشتاز 3 »»» آیداهمگروهی ها: امیرماموریت: جنگیری پیراهن خونینش را در سطل زبانه میاندازم. پنبه، قوطی بتادین و باند را از قفسه در میآورم و در سینی فلزی میگذارم. بعد دستگاه بخیهزن و دستگاه اسکن را از روی م... |
در تالار داستان گروهی |
7 سال قبل |