خوب من همیشه دلم میخاست دنریس تو نغمه اتش و یخ باشم.خیلی زندگی پرماجرا و جالب و غم انگیزی داره .به شخصه وقتی به اون تیکه داستان میرسم ک درباره دنریسه روش زوم میکنم.دلیلشم اژدهاهاشه چون خیلی جالبن و او...

خیلی جالب بودالبته من کمی تا اندکی با اینکه همه چیز دست کتابخونا باشه مخالفم.زندگی فقط کتاب!یکنواخت!بعد اونموقع همه دانششون یکی میشد و جهان یکنواخت پیشرفت میکرد.و اصن کل دنیا بهم میریخت چون همه عین هم...

اخرین کتابی ک خوندم و خیلی هم درست حسابی تو بهرش نرفتم(به دلیل امتحانات کمر شکن نوبت اول)جلاد لاغر بود.به نظر من یکی از بهترین های دارن شانه و خیلی جذابه.درسته که پایان داستان های دارشان کمی تا اندکی ...

به به چه کتابیالبته یه تیکه از روانخوانیش فکر کنم تو کتاب ادبیات ما بودمرسی ک گذاشتیخسته نباشی:53::53:

من فکر کنم دو یا سه تاشو خوندم و واثعا عالیه .بقیه رو تعریفشو شندیم و چند تا رو هم به لطف (زور) دبیر ادبیات (که ازش ممنونم برای اینکار )خوندم و واقعا عالی هستن.انشرلی و بی نوایان خیلی قشنگن اونا رو هم...

به به به به عجب داستانیهنوز نخوندمشبسیار وسوسه گردیده امخسته نباشی:53:

nafise;22439:کلا آتیش زدن دست نوشتها خیلی حال می ده و باعث خوشحالی میشه هیچییییییییییییییییییییی مثل اتیش زدن کتاب ریاضی بعد از امتحان پایانی به ادم امید و شوق و خوشحالی نمیدهههههههههههههههه:ea8e50cf...

مانتیکورمانتیکور یا مردخوار موجود افسانه ای از گونه‌های شیمر است. این جانور سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوه‌ای رنگ به شکل شیر و دم آن مانند عقرب ( و گاهی اوقات اژدها ) ...

مرسی از معرفیخسته نباشیممنونم:53::53:

Hermit;22389:نمیشه بخش جدا روی سایت زد، ولی میتونی روی کافی شاپ بزاری 🙂 خب حریر ی بخش خیلی باحال شده اونجا میتونیم اهنگا یا شعر های مورد علاقمونو بزاریم اگه هرکس لینک اهنگشم بزاره تا همه بشنون خیلی خو...

دستتون درد نکنه خسته نباشید:53:

میتونیم اساطیر و خیلی جالب تو داستامون بکاریم(البته دونه نیستن)مرسی از مطلبخسته نباشی:1:

عیییییییییییییییییییییییییییدتون مباااااااااااااااااررررررررررررررررررررکککککککککککککککککک::14::::1::::18::::17::::17::::17::::17::::18::

ممنونم از مطلبخسته نباشی:53:

در روز گاران قدیم در زمانی ک مردم گالی های کهنه بر تن میکردندو لبخند هایشان سویی از حقیقت داشت، در موسمی ک شبها عطر بنفشه ها دلهارا پر میکرد و شعرها در ذهن ها میرویید ،مردی ساعت ها بر بالش ابریشم خود ...