تایپوگرافی تکنیکی در گرافیک است که با حضور چاپ در عرصه نشر کتاب به وجود آمده است. با آمدن چاپ، برای تلطیف کردن کلمات چاپی که خشک به نظر می رسیدند، حرکاتی در بخش هایی از لغات و برجسته کردن آن ایجاد ...

ویژگیهای یك نثر خوب ومناسب داستانی 1 - انتخاب صحیح و دقیق كلمات: در ادبیات تنها وسیله انتقال فكر واحساس كلمات هستند. نویسنده اگر شخصی مسلط بر زبان شد، در به كار گیری هر كلمه، تركیب، تعبیر، تشبیه، حرف...

Lady Rain;24470:نه ریحانه جون این فصل رو مثه فصل های دیگه دوست نداشتم. یه جورایی فیلر بود خب درک می کنم اما لحن ها رو اوایل خوب کار کردی ولی وسط کار یه سری واژه هایی رو استفاده کردی که نباید. مثلن الا...

proti;24429:برای مدیریت سایت با حریر یا مرتضی تماس بگیرید.نکته ای که وجود داره وظیفه مدیره که فقط پاکسازی نیست. انتظار میره مدیران سایت بتونن بخشهای خودشون رو پویا تر و به روز تر نگه دارن کلا یه قانون...

موفق باشین کنکوریای عزیزاز همین پشت مشتا براتون ارزوی قبولی میکنمبرای ما هم دعا کنید که یه چند سالی تا کنکور داریمموفق باشین جمییییییییعاوسلام

باد میوزید و سایه ایی مبهم از پشت دیوار های عظیم پدیدار شد.میان ی راه را انتخاب کرد و وارد شد.همه ترسیدن و در رفتن جز حریر بزرگ.چون رو صندلی بود!از این رو" آدر "صندلی داغ ،ریحانه اومد تا یه بار دیگه م...

milad.m;24330:حسن کچل چرا کچل نبود در بعضی از داستان هاش ؟؟ این برام سواله :106: الان برات تحلیل میکنم.ببین تو بعضی از داستانا حسنی بوده بعضی حسن کچل.حسنی معلوم نبود کدوم حسنی بوده واسه همین ممکن بود ...

Lady Rain;24372:وای مگه مارسلا خواهرش نبود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! میگم یه چیزی رو من متوجه نشدم، الان مایکل صداش پشت تلفن بود چطوری با دیوید داشت صحبت می کرد که بعد معلوم شد مارسلاس؟ بعضی از تیکه...

خسته نباشی رها جان.خیلی خوبه که دست به قلم شدی.این داستان موضوع متفاوتی داشت اما داستان کوتاه نبود.همونطور که دوستان گرفتن.خیلی بریده بود و حتی اون بریدگی های داستان ناموزون بودن.میتونستی بیشتر روش کا...

Lady Rain;24351:ریحانه جان خیلی خوبه که تصمیم گرفتی داستانتو اینجا بزاری. متأسفانه بچه های اینجا غیر از چند نفر زیاد حمایت نمی کنن ولی دلسرد نشو ( مثل من :دی ) من به شخصه سعی می کنم برای هر فصلت نظر و...

نویسنده:ریحانه ژانر:جنایی زبان:فارسی به نام خدا سلام خدمت عزیزان بوک پیجی. بعد از چندین هفته نوشتنو پاک کردن و ویرایش و نوشتن و پاک کردن و نوشتن و پاک کردن(همینجوری ادامه داشت)بلاخره داستانمو به حدی...

خوب اتوسا جان نظر لطفته .اینم همون جاهای کوچولو که یکم ایراد داشت:به زودی جلسات مشاوره ی ما به قرارهای عاشقانه تبدیل شد و من حس کردم که روز به روز به او نزدیکتر می شودچه چیزی روز به روز به او نزدیک تر...

خسته نباشی ارمان.داستان زیابیی بود.اولین چیزی که به چشمم خورد این بود که از کلمات تکراری زیاد استفاده کرده بودی توی بند اول.نثرت کمی خشکه.روون نیست. زیاد از" و "استفاده میکنی.این خوب نیست.سعی کن به ...

دوستان پلیز یه بحث جدید_مثلا تبادل نظرات درمورد نغمه_یا هرچیز دیگر

hera;24326:خیلی بی مزه ایی :24: با تچکر