رستاخیز قویترین خدای شمشیرمترجم: مهدی مرادپور شروعی دوباره ، او بار دیگر به این بازی واقعیت مجازی وارد شد تا سرنوشتش را خودش در دست بگیرد.اینبار هرگز بازیچه دست دیگران نمیشد.در گذشته پادشاه شمشیر...

1. انجمن فقط تا شش ماه دیگه باز خواهد بود. 2. توی این شش ماه اکانت افرادی که آخرین فعالیتشون مال دو سال پیشه حذف می‌شه. 3. افرادی که توی این شش ماه فعالیت‌های گروهی تشکیل می‌دن و محتوا تولید می‌کن...

واقعا یه خسته نباشسد گرمممم به همتون. وقتی تازه با شان آشنا شده بودم داستان هاگوراسان رو خیلی دوست داشتم (نوستالژیه :)) با اجازتون (و با لینک انجمن) داستان صوتی رو برای دوستام هم بفرستم.خیلی خیلی خسته...

با داستان جدید تیم صوتی سایت رسیدیم خدمتتون :1:امیدوارم بشه به چشم یه عیدی تاریخ‌انقضاگذشته هم بهش نگاه کرد نام اثر: هاگوراسان نویسنده: دارن شان | Darren Shan تیم شگفتزار | fant...

دیدم بعضی دوستان چند باره شرکت کردن، گفتم منم امتحان کنم. -نه!...این جوابی بود که ماه پیشانی به پیرزن داد.-...زیبایی که الان دارم، یه هدیه س از طرف خدا. اینکه دیو عاشق دخترای زشته، مشکل اونه، من که نب...

nafise;43730: افزونه آپدیت شد کتاب در دست تایپ: سفر به انتهای شباثر: لویی فردینان سلینتعداد صفحه: 543کتاب جدید از آیدی 177 افزونه شروع می‌شه. تعداد پارت‌ها: 66 پارت‌های ده صفحه‌ای: 39 پارت اولپارت‌های...

nafise;43787:خب توجه ام برای خوندنش جلب شد. امیدوارم تا انتها نوشتنت ادامه پیدا کنه. نمی تونم بگم تا فلان موقع می خونمش چون امسال درگیر کنکورم، ولی قطعا می خونمش:vv1: منتظر نظرت هستم���� - - - - - - ...

الهام;43269:اول که جلد کتاب رو دیدم فکر کردم یه کتابه فانتزی جادوییه ولی اینجوری نبود کتاب گیج کننده ایه متنش خیلی قلمبه سلمبه است شاید همه کتابای ترجمه ای اینجوری باشن... و این چنین بود که چند صفحه ...

دخترک به سمت یکی از درخت ها رفت و وقتی دید با قد نیم وجبیش به شاخه های درخت ها نمیرسه یه تیکه چوب از روی زمین برداشت و انداخت تو چاه:_ بیادیو نگاهی به چوب فسقلی کرد و نگاه دیو اندر آدمی به او انداخت. ...

lets make love:65::71:.....آتش آخرین نفس هایش را کشید و باد سرد سحرگاهان جانش را ربود. لرزی بر تن دخترک افتاد، پوستینش را بیشتر دور بازو هایش پیچید تا اندکی حس گرم شدن را احساس کند اما سرمای مرطوب جنگ...

نور ماه برآن دو می تابید و ستارگان گویی هر لحظه پر نور تر می شدند. دختر می توانست گرما را هم حس کند. گونه هایش سرخ شده بود و به دنبال نشانه هایی از شرک در دیو می گشت. شاید اون هم می توانست مانند فیونا...

دیو به سمت ماه پیشونی برگشت و بهش گفت:_ من عاشق اون دختره شدم._ ماه پیشونی که نمیتونست این صحنه رو تحمل کنه بلند بلند گریه کرد و از اونجا دور شد.به سمت جنگل فرار کرد و تا جایی که توان داشت دوید. زیر د...

آپدیت: هر جای فایل مشخص نبود حتما یه جوری علامتش بزنین، یا هایلایتش کنین یا رنگشو عوض کنید یا کامنت بذارین، هرچی که به ذهنتون می‌رسه، اگر صفحه‌ای که اون کلمه توش اومده رو هم بنویسید که چه بهتر.

سلام.خب بعد از مدتی تصمیم گرفتیم دوباره یه گروه نقد کتاب تو تلگرام راه بندازیم. البته این گروه مثل گروه نقد قبلی، برای داستان‌های بلند و کوتاه بچه‌های خود سایت نیست، در واقع برای آثار چاپ‌شده‌س. منته...

سلام امروز میخوام کتابم رو بزارم،مقدمه: متولد خواهند شد آخرینانبا قدرت و شکوهی مثال زدنیکسانی که متولد شدندبرای کشتن و نابود کردنسرانجام کشته میشودنزدیکانشانتوسط شیاطینآن هنگام استکه کینه و نفرتوجود ت...