Header Background day #10
عکس کاور خود را تغییر دهید
کاربر 1
بارگذاری
captainlevi13772
عکس کاور خود را تغییر دهید
وضعیت این حساب کاربری منتشرشده است

ارسال‌های تالار پیوندشده

پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

الان كي نوبت من ميشه؟دوستان سعي كنيد از شخصت هاي ديگه هم استفاده كنيد مخصوصاً خودم وگرنه ميام تو داستان تك تكتون را ميكشم:19:متن تا دقايقي ديگر ... *** دست كاسپين را گرفت و به زور از منزل اقاي ويليلم...

در تالار داستان های درحال نگارش

9 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

من که عضو نویسنده ها هستم گیج شدم چه برسه به خواننده ها.خب اگر طبق برنامه پیش میرفتیم پست 10 مال من میشد که ظاهرا رزروه و از او طرف هم بقیه پستها فقط تا 7 شماره دارهلطفا یکی این ترتیب ها رو درست کنه @...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

سلام اعلام رزرو میکنم پست 10رو یا طبق برنامه بعد از سهیل نوبت منه؟ ویرایش:خب امیدوارم خوب شده باشه. من فقط یه کاری کردم یه جوری نوشتم که انگار در جامعه با امگاها رفتار خوبی نمیشه در واقع خواستم یه دلی...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

کاترین بنت امروز بهترین روز تو تاریخه . چرا ؟ چون پدر قول یه قرار شام دست جمعی بیرون از خونه رو بهمون داده . این یعنی یه شب دوست داشتنی . - کاترین بهتره عجله کنی داره دیرت می شه این صدای خواهرم...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

استفاده از قدرتم منو خیلی خسته کرد واقعا ازش متنفرم واگه مجبور نبودم ازش استفاده نمی کردم .به سیاوش رسیدم -چی شد چرا برگشتی؟-هیچی باید بریم سراغ پدر نیکلاس. نیک می گه همه چی زیر سر برادرش البرته راهمو...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

مت تمپل معرفي ميكنم مت تمپل بزرگبالآخره موفق شدم از قدرتم بعد از مدت ها استفاده كنم.البته بايد اضافه كنم كه قبلا يه بار تصميم گرفتم از قدرتم استفاده كنم كه كه كردم.آن روزيك روز گرم تابستاني بود وجني ب...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

گمون کنم نوبت منه. اه .. همینو کم داشتیم تا اونا دنبالمون بگردن. سر 5 پوند شرط می بندم توی چند ساعت بعدی یه بلایی سرمون میاد.من هم با این حرف جاسمین موافق بودم. آخه توی روز روشن آدم ربایی، اونم توی حی...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: قهرمانان جوان (کار گروهی با شرکت ازاد برای همه )

سم جوردنزندگیه مضخرف...مضخرف...مضخرف... و باز هم مضخرف.این ها دارن چی کار میکنن؟؟؟دروغه اگر بگم تعجب نکردم وقتی کلاس رو در زنگ دوم نسبتا خالی دیدم.یکیشون که با گیتارش رفت.اون یکی فکر کنم موشی یا همچین...

در تالار داستان های درحال نگارش

10 سال قبل
پاسخ: پروژه ی جدید ترجمه !!!!!!!!!!!

mina;9483:میشه بیشتر در مورد این کتاب توضیح بدی مثلا درباره ی چی هست و نویسنده اش کیه نمیدونم درمورد چیه . و البته کتاب نیست ، داستان کوتاهه .نویسنده ش Tom Olbert ــه

در تالار پروژه ها+نظرسنجی

10 سال قبل
پروژه ی جدید ترجمه !!!!!!!!!!!

سلام . من امیر هستم . این تاپیک از پروژه ی جدید بوک پیج در زمینه ی ترجمه خبر میده . با همیاری امیرحسین عزیز یه پروژه ی خوب پیدا کردیم . اسمش هست : شیطان درون اگه بنیامین عزیز همت کنه ، من و ایشون طرا...

در تالار پروژه ها+نظرسنجی

10 سال قبل
پاسخ: پروژه ی جدید ترجمه !!!!!!!!!!!

میشه فایلشو برام بفرستین؟

در تالار پروژه ها+نظرسنجی

9 سال قبل
پاسخ: عکس های مناسب برای طراحی کاور ( گرافیست ها حتماً بیان )

در تالار اطلاعات عمومی(هرآنچه مربوط به نویسندگی باشد)

9 سال قبل
پاسخ: خندوانه (داستان گروهی)

قسمت 13.65 رپ ممدصدامو داريبه احترامت هيچ وقت حتي من نمينداختم...نگامو جايي...رفتي.... با اين كه ميدونستي علف نياز دارم و بغير تو نيست اون كسي...كه علف درست كنه....شايد از اولشم من بودم كه نبايد ميگ...

در تالار داستان های درحال نگارش

9 سال قبل
پاسخ: خندوانه (داستان گروهی)

خب با اجازه بعد از شکست در یافتن عوامل شورش و فرار ، خسته و با حالی نزار به پایگاه که همان بوک پیج خودمان باشد ، برگشتند و نرسیده ولو شدن ، بی خبر از فاجعه ای که تهدیدشون میکرد(از زبان متی)اه، اون کدو...

در تالار داستان های درحال نگارش

9 سال قبل
حکمت نامه

حکیم بزرگ و دانا تانوس فرمود: اگر مرتضی هزار چاقو بسازد هیچ کدام نه دسته دارند نه تیغه.حکیم بزرگ و دانا تانوس فرمود: هر گاه به مرتضی سیلی زدید بلافاصله انگشتان خود را بشمارید مبادا که یکی از انها کم ش...

در تالار داستان های درحال نگارش

9 سال قبل
صفحه 28 / 44