از فن نوشتن شروع کنیم یا دنیای جدید شروع کنیم؟ )مسئله این است:69: در ایران فانتزی نوشتن با اینکه کار تازه ای نیست اما بخاطر تحولات بسیاری که ایران در طی یک قرن پیش تجربه کرده است از فضای فانتزی فاصله ...

روایتِ فاجعه:صدای کشیده شدن فلز روی فلز رو میشنوم. طبق معمول. دستایی که بازو هامو از دو طرف گرفتن و بدن شل و بی حسمو نگه داشتن، منو به جلو هل میدن. با کف سرد و زمخت قفس برخورد میکنم. طبق معمول. صدای ک...

ریاست محترم سازمان بوک پیجشماره: 199مامور: Mgr-46احتراما به استحضار جناب عالی می رسانم ، تیم مدیریت و فرماندهی سازمان پیشتاز سرنخ هایی مبنی بر درز اطلاعات از سازمان را پیدا نموده اند، بنا به دستور ریا...

گزارش ماهانهشماره: 198مامور: Mgr_46ریاست محترم سازمان بوک پیجبا عرض سلاماحتراما بنا به مشاهدات و همچنین پرس و جوهای صورت گرفته توسط این جانب، چند موضوع دارای اهمیت استراتژیک را به استحضار میرسانم:1- ...

راوی : سمیه (پروتی)اعضای تیم: سمیه، عرفان، امیر، مهرانعملیات: شناسایی و بررسی تقریباً اوایل غروب بود. خسته از یک روز سخت‌کاری پشت میزم نشسته بودم که یک‌مرتبه در درمانگاه باز شد. سجاد و مهرنوش رو دیدم ...

دینگ دینگ دینگزیر لبی فحش خیلی ناجوری فرستادم.دیگه کم کم دارم به این فکر میوفتم که کل سیستم این شرکت لعنیتو هک کنم تا فقط این آهنگ هشدار مسخرش دیگه پخش نشه. با بیحوصلگی نگاهم رو از مانیتور روبروم گرفت...

نویسنده : آتوسا هم گروهی ها : نفیسه و سورن مأموریت : شکار گرگینه زامبی "گرگینه زامبی! هه... این شانسه من دارم ؟ " خواستم بگویم حریر تو را به همه ی خدایان جدید و قدیم قسم ما را از این موجودات اجق و...

3 »»» آیداهمگروهی ها: امیرماموریت: جنگیری پیراهن خونینش را در سطل زبانه می‌اندازم. پنبه، قوطی بتادین و باند را از قفسه در‌ می‌آورم و در سینی فلزی می‌گذارم. بعد دستگاه بخیه‌زن و دستگاه اسکن را از روی م...

راوی:امیرهمگروهی ها: آیدامعموریت: جنگیری راه رو به رو تیره و تار بود و تنها تاچند متر از جاده ی پیش رو مشخص بود.مدتی بود که سوار ماشین بودیم و کم کم خسته کننده میشد. شیشه ماشین بخار گرفته بود و قطرات ...

پست اول: حریر سازمان مثل همیشه در جنب و جوش بود، هرکس کار خودش را انجام می داد و در رفت و آمد بود. نظم و ترتیب شدیدی که اینجا حاکم بود تنها چیزی بود که می تونست هرج و مرج ذاتی نوع کار ما رو کنترل کنه....

باسلام خدمت همه خوانندگان عزیز اولین داستان گروهی مشترک با زندگی پیشتازقبل از هرچیزی لازم میدونم چند نکته متذکر بشم:اول این که برای شرکت در داستان حتما باید با ناظر داستان (در بوک پیج @Harir-Silk ) صح...

سلام به همگی خب اول از همه بگم چند قسمتی رو روی کاغذ نوشتم ولی هنوز وقت نکردم تایپ کنم اول هم نمی خواستم اینکارو بکنم ولی چند وقتی هست یه کمیک می خونم که اسمش رو فعلن نمیارم :دی که بدجوری تحت تأثیرش ق...

Galactic;28677:خیلی منتظر این فصل بودم ممنون. داستان خوب و روانیهاما لینک دانلود فصل یازده رو توی پست اصلی نمیبینم!:20:خسته نباشید و امیدوارم فصل هارو زود به زود بدید و ما خواننده های مشتاق را منتظر ن...

فصل 11 هم اکنون در پست اول! تقدیر و تشکر از همه ی عزیزانی که تا اینجا یاری کردن. با دادن این چپتر فاز اول داستان به پایان می رسه :دی و میریم تو فازِ دوم که اونم 11 چپتر هست. از این به بعدی فکر می کن...

خواستم یه پست تشکر بزارم برای همه ی عزیزانی که تا به حال داستان رو دنبال کردن و اونهایی که دنبال کردن ولی خاموش بودن :دی آقا روشن شین :دی تقریبن نیمی از داستان پیش رفته ولی نیمه ی بیشتر همچنان باقیست...