داستان را بدون وقفه تا انتها خواندم و مطمئنا خیلی مجذوب آن شدم. داستانی ساده و روانی بود. از این که مشتری را در لحظه کشتی خوشم اومد و حتی دلیل اینکه چرا کشتیش هم دوست داشتم. موضوع داستان اوایل کمی سرد...

دل نوشته شماره بعد تر:این دلنوشته کمی سیاسی شده، اما من آدم سیاست زده ای نیستم. فقط اکسیژنی هم که نفس میکشیم سیاسی شده.......................... دیشب یک شعر یا دکلمه یا متن( نمی دونم چی هست!) اومد تو ...

داستانکی بس جالب و دل انگیز بود و ما نیز از خواندن آن لذت بردیم و صد البته پند گرفتیم. همانگونه که بانو ریحانه اشاره فرمودند، برای استفاده از نثر کهن لازم نیست که متن را متکلف کنید و خواندن آن را برای...

حکایت جالبی بود و نماد های خوبی را استفاده کرده بودی. من از خواندن این حکایت لذت بردم و معتقدم زبان ادبیات همیشه برای آگاهی عموم مردم موثر بوده و هست. لطفا به نوشتن همچین حکایت هایی ادامه دهید و سعی ک...

یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه..... فکر نکنم نیاز باشه حتی اسم فیلم را هم ذکر کنم اما محض اطلاع دوستانی که این دیالوگ رو نشنیدن و یا فیلم مد نظر رو تماشا نکردن باید بگم این دیالوگ را آقای شهاب حس...

متن ادبی زیبایی بود. سرشار از زیبایی های ادبی. توصیف های خیال انگیز,اضافه های استعاری و تشبیهی فراوان, بازی با جملات و دوختن آن ها به هم آخر متن از مواردی بودن که خیلی برام بولد شد. من این مدل نوشتن ه...

فکر کنم این اولین داستانی بود که از شما می خواندم. شروع عالی جذاب و پایان... ( من که اسمش رو میزارم پایان چون فقط سعی کرده بودی تمومش کنی در حالی که میتونستی گسترشش بدی و یک جور دیگه پایانش بدی. نه ای...

چرا باید انیمیشن نان آور را دید؟نان آور انیمیشنی بلند به کارگردانی نورا تومی هست که براساس رمانی به همین اسم(نویسنده رمان نان آور: دبورا الیس) ساخته شده است. رمان نان آور یکی از پرفروش ترین رمان های ج...

پرسپولیسنویسنده: مرجان ساتراپیموضوع: انتقادی، سیاسی، کمدیتوضیحات:من این کمیک رو فقط بخاطر این که کمیک بود تو سایت قرار دادم. هیچ قصد و نیت بدی پشتش نبود. اما در مورد کمیک: داستان از زبان یک دختر بچه گ...

تاحال به این خیلی فکر کردم که من چه جور آدمی هستم. در اکثر موارد به این نتیجه رسیده ام: خیلی خود شیفته و تخس و مغرور و تنبل و خنگم. در یک کلمه خیلی بچه هستم. انگار هنوز بزرگ نشدم. تنها نکته مثبتی که ...

خسته نباشی امیدجان. بالاخره جلد اول را تمام کردم و آمدم نظر بگذارم. کتاب جالبی بود. از سیر داستانی فصلهای اول زیاد خوشم نیومد اما ذره ذره با جان گرفتن موضوع داستان، جذابیت فصل های آخر هر لحظه بیشتر می...

ساعت هفت صبح است. با عجله از خواب بر می خیزم و دست و رویم را می شویم. وسایلم را از روی میز مطالعه در کیف کولی ام هل میدهم و زیپش را خیلی سریع میکشم. در این حین آستر کیف در بین دنده های زیپ گیر میکند و...

yasss;31073:بچه ها بیاین شرکت کنین دیگه سلام بانو یاسی. خوش برگشتید.من موضوع تمرین رو قبلا خوندم و هر وقت وقت می کردم چند خط می نوشتم اما هنوز تموم نشده چون کمی تمرین رو سخت کردید. یهویی چند تا چیز خی...

خسته نباشی میکاییل جان. بشدت عالی بود. موضوع خیلی جون داری رو انتخاب کردی که پتانسیل بالایی داره. امیدوارم بتونی تمام این پتانسیل رو به بهترین نحوه ممکن بلفعلش کنی در طول داستان. دیالوگ هایی که انتخاب...

s4m;30850:یه بار هم کنار یه شومینه امتحان کنید البته باید جاتون هم راحت باشه . امین جان ما خونمون بخاری داریم. الان چه کار کنم؟ :1s7: به نظر من برای نوشتن مکان مشخصی نیست. تنها لازمه کار اینه که همیشه...