ارسالهای تالار پیوندشده
پاسخ: پیرمردها من عاشق داستانای دیالوگ محورم:دی ادمومیبرن تو فضا.خالی از هر چیز اضافی ای. خستمه ایراد بگیرم:دی ولی خب شخصیتات مدونی چجورین... مثه انکه ی ادمی داره با وجدانش حرف میزنه.عین همن.فیلم پاتریک ملروز یه هم... |
در تالار داستان کوتاه |
7 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا بارش برف ها را میبینی؟زیبایند نه؟اشک های سرد و منجمد آسمان در حال باریدن هستندآسمان اهل ژاپن استدر عزا سفید میپوشدزمین،عاشق آسمان است.اشک هایش را میچیند و در خود فرو میبرد تا مرحمی بر درد های آسمان با... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا ساعت بیست و چهاره.میتپه قلب این ساعت پیربا هر ضربه شماته.میچرخد دست هایش در دایره ای بی پایانبه امید دیدار دستی.من هم مانند اویم.میگذارنم دایره روز و شببه امید دیداری دستی.برای درست کردن هستی. |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا اولین شعرم تو سبک کهن. پیش از این فقط "بی رنگ" میگفتم :دی (خودم این اسمو روشون گذاشتم، بس که بیخیال وزن و ایناشونم :دی) البته همینم وزنش قاطی داره! اوج اندیشهام، جز تو مینَرودچه کنم که دل، بیدستور ... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا گمگشته باز میگرددگم گشته؟نه، این من هستم که در تاریکی ذهنم گم شده ام.روشنایی هستخورشید هستاین چشم است که باید باز شوداما پلک هایم میترسندپرنده ای هستم که پرهایش از باز شدن میترسندبه کمکم آیتا چشمانم ر... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا تنهایی های دنیا را میبینم.دنیا بچه ایستکه مادرش سرنوشتو پدرش انسان استسرنوشت با وی نساختو انسان با او بد کرداما دوستی دارددوستی که میخواهد بیایدولی در پس پرده هاستدوستی که دلش برایش تنگ شده استولی از ... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا امروز دلم گرفتو بغضم گرفتاما نشکستمانند سکوت دنیانشکستهمه عهد کردند وقتی آمدیگریه اشان را بکنند.زیرا همه چیزتنها در ید توست |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا پوسایدن;26185:آقا ما شعر خیلی دوست داریم ولی متاسفانه تو کل عمرم یه شعر گفتم بعدشم ابشار بود چشمه بود شیلنگ اب بود خلاصه هر چی بود خشکید. :1: بی مقدمه برم سر وقتش: دوش دیدم اندر بحر خواب // سالکی را م... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا هفته ها میگذرندو "هفت شنبه ها بیمارند"بیماریم چیست؟بیماریم، نبود بیماریست...مانند عاشقیم که دگر عشق ندارددگر بیماری ندارد"هفت شنبه ها بیمارند"براستی عاشق بی عشق چیست؟انسان بدون انتظار کیست؟شنبه بدون ج... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا زندگیم خاموش استخاموشبی هیچ هدفی پیش میرومکجایی؟نیستیدر عذابممیدانیبی تو هیچممیدانیپس چرا نمی آیی؟گناه کردممیدانمبد بودممیدانمدر صورتت سیلی زدممیدانمولی میدانیتو اقای مهربانیمیدانیتو دست خداییمیدانیتو... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا هوا زیبازندگی زیباآفتاب خنده کنان میدرخشدچمن با موسیقی باد میرقصدبعد شهاب سنگ میخوره از بین میرن این شعرو محض خنده نوشتم، کلا خارج از یه سری رژیما آدم شعر بگه بد نیست |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا من تنهادر میان آدمیانبا نگاهی گنگنگاهشان می کنمبا تعجب برای اکتشافتا شاید دریابم کهبه کجا می شتابندبا این سرعت غیر مجازدر درون من می پرسدناخود آگاه من گاهیبه کجا چنین شتاباننددرک خواهم کرد مردمانی چنی... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا !i can't see in the darknessi can't see in the nightleave me a lightleave me a lightclouds cover the skyand i can't see youpleas come backand rise the sununtil you come back |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا زندگیم مسخره بازی شده است نه؟دنیا را دارم با دهانی بسته میبینمفقر، فساد، تباهیدر اطرافم موج میزنندگناه شده نفس هرشبمولی بازم حس میکنم خوب هستمفکر میکنم دنیا همینگونه خوب استدیگر زیبایی را فراموش کرده ... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
8 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا اسمان ابی تر از ابی ترین ابی هاســــــتپنجره خندان و سرشار از گل و پروانه استشعــف و شــور جاودان دربــیـنمــان پابرجاســــــتعشـق تو زیبـــــاترین افسانه وشــــعر من اســــــتنغمه ی جان منی توتا که... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
9 سال قبل |