ارسالهای تالار پیوندشده
دور اول مسابقه (نتیجه اعلام شد) سلام دوستان.بالاخره انتظارات به پایان رسید.بعد از یه مدت طولانی، که میدونم خیلی ها اذیت شدید، بالاخره نتایج مشخحص شد. طی صحبت هایی که شد، دو نفری هم که تو نظر سنجی رای اوردن، به همراه نفرات اول تا سوم... |
در تالار مسابقات |
9 سال قبل |
پاسخ: Dark shadow [فصل دوم اضافه شد] Anobis;16361:خيلي دير گفتي ولي اگه باز خواستم عوض كنم ميزارم فرياد جهنمي....الان ديگه گذاشتمش دارك شدو dark shadow(سايه تاريك) - - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - -... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
9 سال قبل |
1 ثانیه قبل | ||
1 ثانیه قبل | ||
پاسخ: خوابگاه (ویرایش شده) به جز اینایی که اتوسا گفت، به نظر من کلا وارد حیطه هایی که روشون تسلط نداری نباید بشی. چقدر مکالمه دو تا دختر دانشجو رو گوش دادی. اصلا تو احجتماعشون بودی؟ نحوه حرف زدن و برخورد دخترا خیلی متفاوته. معم... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: خوابگاه (ویرایش شده) خوب بود آرمان،از داستان های قبلیت خیلی قوی تر بود.ویرایش هم البته موثر بوده ولی کار تو هم بهتر شده.به شخصه از جن و...خوشم نمیاد،ولی استفاده ازش توی یه خوابگاه دختران فکر خوبی بود.به نظرت بهتر نبود کمی... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
درد های نویسندگان به نام خداچند خطی راجع به مشکلات نویسندگی و شما طرفدارانمن حدود سه سال پیش نوشتن سلحشور آتش رو شروع کردم،ابتدا تقریبا برای نمره ی ادبیاتم و ص البته سرگرمی و علاقه مینوشتم.بگذریم.خوب من بعد از تقریبا د... |
در تالار بایگانی |
9 سال قبل |
پاسخ: خوابگاه (ویرایش شده) abol19;14987:همین متنو؟؟؟؟؟؟ يس يس MAMmad;14993:درود بر تو:دیداستان خوبی بود. به سمت گرفتن ایرادات بنی اسراییلی همیشگی ام نمیرم!فقط اونجا که گفت میخوام برم طرف رو بترسونم ؛مطمین بودم که صددرصد جای طر... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: خوابگاه (ویرایش شده) abol19;14953:قشنگ بود ......فقط بجا اینا بشین داستان رو بنویس.......فصل برا ویرایشا رو بفرست....خیلی بیکارم فصل اول تقريبا آمادست......اما بايد باز روش كار كنم.........دو هفته ديگه ميدم دستت.......راس... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
خوابگاه (ویرایش شده) ساعت دوازده شب مهسا تشت در دست روبه من كرد و گفت:«من دارم ميرم رخت شويي اگه خانم صمداني براي حضور و غیاب آمد، حاضري منو هم بزن.» من با تعجب پرسیدم:« حالا، اين موقع؟»-چاره ي ديگري ندارم. ميدوني كه امتح... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
اعلام آمادگی مترجمان دوستان همونطور ک خبر دارین ( شایدم ندارین) کارای ترجمه خیلی عقب مونده مترجمین بدقول و ناپدید شونده زیاد داشتیم البته بعضی هاشون هم همکاری کردن اما کمک برای ترجمه خیلی کم بودهبرای همین از همه ی کسانی ک... |
در تالار ارتباط با ما + اطلاعیهها |
9 سال قبل |
پاسخ: اعلام آمادگی ویراستاران mehr;14452:خب، کی وقتش آزاده؟ یه پروژه ویرایشی دارم. بلد هم نیستید اشکال نداره. یاد می گیرید. فقط لطفا ده تا کار تو دست و بالتون نباشه. سلام:)من میتونم کمکتون کنم:1:وقتم رو میتونم تنظیم کنم و قبلا هم ... |
در تالار ارتباط با ما + اطلاعیهها |
9 سال قبل |
پاسخ: اعلام آمادگی ویراستاران bookbl;14482:اسم کتاب جوهره نور و آتش تصویب شد 🙂 تصحيح ميكنمجوهر نور وآتشنه جوهره نور و آتش |
در تالار ارتباط با ما + اطلاعیهها |
9 سال قبل |
پاسخ: اعلام آمادگی ویراستاران abol19;14281:امیر رضا من ویراستاری کتاب آنوبیس رو شروع کردم...اسمش قطعی نیست هنوز اسم کتاب جوهره نور و آتش تصویب شد 🙂 |
در تالار ارتباط با ما + اطلاعیهها |
9 سال قبل |
نویسنده مرتد پشت میز و بر روی صندلی نشسته بودم. قلم را محکم در دستانم گرفته و بر روی کاغذ پوستی که به من داده بودند به سرعت مینوشتم. تک تک بند های بدنم از درد فریاد میکشیدند ولی من بی توجه، به سرعت مینوشتم. این را... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |