Header Background day #13

شمشیر حقیقت به زعم من در شمار کتاب‌های فانتزی‌ای که حتما باید پیش از مرگ خوانده شوند قرار دارد.

اما دید انتقادی حتی برای چنین کتابی هر دوبعد مثبت و منفی کار را میطلبد پس با من همراه باشید تا علاوه بر برشمردن کاستی‌ها، ذکری بر قوت‌ها کرده و خلاصه‌ای ارائه کنیم تا از لو رفتن داستان هم برهذر بوده باشیم.

نقد کتاب شمشیر حقیقت (تری گودکایند) 1

 

معرفی کتاب:

نام مجموعه: شمشیر حقیقت

نویسنده: تری گود کایند

لینک گودریدز:

تعداد جلد: یازده

لینک کتاب در سایت:

 

خب نظر دادن درباره کتاب نیازمند خوندن هر یازده جلد بود که این مهم رو انجام دادم تا بتونم با اشراف کامل درباره کتاب نظر بدم.

 

 

خلاصه کتاب اول:

داستان در مورد پسری به نام “ریچارد سایفر”  از شهر وستلند هستش که به تازگی پدرش به طرز وحشتناکی به قتل رسیده و روزی به طور اتفاقی در جنگل , دختری به نام “کیلان ” را که از دنیای مردگان عبور کرده نجات می ده و معلوم می شه که این سرزمین سالها پیش توسط جادوگر بزرگ به سه بخش تقسیم شده که توسط مرزهایی محافظت می شن و در وستلند که یکی از این بخش ها ست جادویی وجود نداره و سالهاست که جادوگر بزرگ شش شاگرد و  دنیاش رو به حال خودش رها کرده و پنهان شده , و حالا جادوگری به نام “دارکن رال” ,سعی داره با به دست آوردن سه جعبه قدرت “اوردن” , به قدرت مرگ و زندگی کل خلقت دست پیدا کنه.

 

بررسی نقاط ضعف:

۱-بنظر میرسه نویسنده شدیدا علاقه به اسارت داشته باشه! این علاقه اونقدر تو داستان خودش رو نشون میده که به وضوح بارها در هر جلد شخصیت هارو شاهد هستید که اسیر میشن. هر شخصیت خوبی که میبینید دست‌کم یکبار به دست دشمن اسیر و گرفتار شده و بعضی از اونها حتی چندبار اسیر شدن. این روند اسارت و بعد فرار کردن شخصیت‌ها به قدری تو تمام جلد‌ها تکرار شده که من حتی صرفا شمار تعداد باری که شخصیت اصلی داستان (ریچارد) اسیر شده و بعد فرار کرده از دستم در رفته.

 

۲- ضعفِ خودمختار ریچارد دومین موردیه که تو تمام داستان شاهدش خواهیم بود. به هر طریقی که باشه نویسنده تلاش میکنه ریچار به طریقی ناتوان نشون بشه حالا چه از طریق سردردهای مداوم، چه ممناعت از استفاده از موهبت‌اش و یا هر طریق دیگه‌ای باشه، نتیجتا اینکه ما هرگر تو هیچکدام از کتاب‌ها ریچارد رو در موضع کامل قدرت به عنوان جادوگر جنگ نمیبینیم. به عبارت دیگر نویسنده هرگز ریچارد رو در پتانسیل کاملش ظاهر نمیکنه.

 

۳- خستگیِ ابدی. سومین موردی که در طول داستان خواهید دید؛ مگر خوابیدن و کمی استراحت کردن چه اشکالی دارد؟! چرا نباید هیچکدام از شخصیت‌ها هیچ‌گاه بخوابند؟ هروقت ما ریچارد رو در داستان میبینم درباره میزان کم‌خوابی‌های اخیرش خواهیم خواند، که برای هفته‌ها یا حتی ماه‌هاست نتوانسته بخوابد! این نتهنا درباره ریچار بلکه درباره تقریبا تمام شخصیت‌های اصلی دیگر داستان (به استثنای زِد) صادق است. این درحقیقت ادامه‌ی نقطه ضعف دوم است که در آن گودکایند به طریقی با خسته و گرسنه نشان دادن شخصیت آنها را ناتوان و کم ظرفیت میسازد.

 

۴- بزرگترین ضعف داستان، یا شاید از دید برخی قوت؟

عشق بین ریچارد و کیلان است! بسیارخوب بسیار خوب فهمیدیم! آن دو عاشق هم هستند. رفتار آندو بیشتر شبیه دو مرغ عشق عاشق است. هر زمان ک کیلان حضور ندارد ریچارد از فکر کردن عاجز شده و از دیدگاهش دنیا میتواند برود به جهنم! حال بهم زن است، ریچار همچون یک بزرگسال رفتار نمیکند. البته کیلان کمی نسبت به او بهتر است. دست‌کم میتواند بدون حضور ریچارد در اطرافش هم فکر کرده و تصمیم بگیرد. هریک از کتاب‌های مجموعه ملزم به ایجاد دست‌کم یک جدایی اجباری میان کیلان و ریچارد شده.

حضور هردوی آنها در داستان آنقدر لوس و خسته کننده شده که حتی گودکایند هم مجبور است آنها را دائما از هم جدا کند و یک انگیزه برای ریچارد ایجاد کند تا تکانی به خود داده و اقدامی بکند (که صر البته تمام انگیزه‌ها به کیلان ختم میشود.)

 

۴- تا ابد در جهل مرکب بماند!

شخصیت اصلی داستان خیر سرش جادوگر جنگ است، اولین جادوگر جنگ در ۳ هزار سال گذشته! با عناوین و قدرت‌های بسیار بسیار که برای این داستان در حد یک خدا است. اما با تمام اینها حتی در جلد آخر هم ما شاهدیم که او هنوز نمیداند چگونه از قدرتش استفاده کند!

بارها و بارها او فرصت فراگرفتن انهارا از پدر بزرگش زد که اولین جادوگر سرزمین بود، می‌یابد اما به دلیلی آن فرصت را دور می‌اندازد. اما به چه بهایی؟ بله درست حدس زدید به بهای بودن با کیلان! البته به نوعی حق هم دارد، اگر یادبگیرد قدرت‌هایش را کنترل کند از پس هر کله‌شقی برخواهد امد و داستان لوس خواهد شد! مثل همان چیزی که در انیمه overlord شاهدش هستیم.

 

۵- بدترینِ بدترین‌ها

من ضعیف‌ترین ایراد را برای اخر نگاه داشتم، در حول و  حوش کتاب پنجم یا ششم، گفته میشود که ریچارد جستجوگر حقیقت است اما به موعظه‌گر حقیقت تکامل پیدا میکند! و صفحات پشت صفحات شاهد مونولوگ‌های سیاه و سفید و نفس گیر ریچارد  هستیم که به ناگه احساس پیغمری پیدا کرده. جالب‌تر اینکه پس از ده‌ها صفحه مانولوگ، شنوندگانش بجای پرت کردن تخم‌مرغ گندیده یا به خوابیدن، چانه‌هاشان را میمالند و میگویند: “عجب، چرا به ذهن خودم نرسیده بود؟” انگار وقتی یک‌نفر را تا سرحد مرگ بی‌حوصله کنید به کل شخصیت‌ش دگرگون میشود!

منظور من این است که گودکایند ریچار را به حد یک قدیس بالابرده و حرف‌های بزرگ و ورای یک شخصیت کتابی را از گلوی ریچارد به خورد خوانندگان میدهد! گرچه از یک شخصیت داستانی توقع این حجم از قداست و دانستن همه چیز نمی‌رود!

 

۶- او چه مرگش است؟

چرا ریچارد باید همیشه و همیشه شمشیرش را گم کند؟

میدانم که گودکایند باید کار خودش در ناتوان کردن شخصیت را انجام دهد، ولی وقتی هرکسی میتواند آن را بردارد و استفاده کند پس چرا آن را به ریچارد نسبت میدهد و میگوید فقط برای ریچارد است؟. ریچارد بارها و بارها از شمشیرش جدا شده و حتی زد هم به اینخاطر او را سرزنش کرده اما این باعث میشود ریچارد بنظر بی‌احتیاط و بی‌دقت برسد.

ضمنان فلسفه کلی خواهران روشنایی تقلید بزرگی از آس سدایِ رابرت جردن بود، یا خواهران تاریکی که تقلیدی از  آجای سیاه بود.

 

۷- شانس خوب با بدان است!

در تمام طول داستان شاهدیم که بخت خوب یار شخصیت‌های بد داستان است، به طریقی، شخصیت اصلی بد داستان(جگنگ) همیشه دست به نایاب‌ترین و خاص‌ترین کتاب‌ها میرسد درحالیکه در تمام مدت آن کتاب درست زیر دماغ شخصیت‌های خوب بوده! شانس جگنگ بطرز غیرقابل باوری زیاد است. در تمام کتاب‌های اوضاع به طرز افتضاحی بر علیه شخصیت‌های خوب است تا اینکه به ۱۰۰ صفحه‌ی آخر میرسیم که در آن ریچاردِ موعظه‌گر حقیقت، با کمی خزعبلات همه را نجات میدهد.

۸- طولانی بودن بیش از حد

به نظر میرسد نویسنده علاقه دارد که کتابهایش را بلند بنویسد. این بلند نویسی در بعضی جاها خسته کننده و حوصله سر بر است. اگرچه فضاهای معرفی شده در کتاب اول در کتابهای بعدی مورد استفاده قرار میگیرند اما کم پیش نمی آید که شما چند صفحه ای از کتاب را ندیده بگیرید تا زودتر به اصل ماجرا برسید.

 

 

خوب اینهم از این، حال کمی هم از نقاط قوت بگوییم.

 

چندین و چند شخصیت قوی و جالب در داستان وجود داره که باعث یک استراحت روح‌فزا خصوصا پس از خواندن بخش‌های حاوی کیلان و ریچارد، میشن.

پدربزرگ ریچارد سرگرم کننده‌ترین، قوی‌ترین و بهترین پیرمرد از میان شخصیت‌های دیگر است.

آدی، ساحره‌ی کور یکی دیگر از همین شخصیت‌ها با تعاریفی تقریبا مشابه زد است.نتان پیشگوی هزارساله از دیگر شخصیت‌های خوب و قوی است که متاسفانه در متن داستان بهای زیادی به او داده نشده.

شخصا موردسیت‌هارو یکی از نقاط به شدت اوج داستان میدانم، از جمله‌ی بهترین فرقه‌هایی بوده که در داستان فانتزی شاهد بودم. حضورشان دم تازه‌ای به داستان بود.

شخصیت‌های بد کاملا مقبول‌اند (هرچند هیچ‌کدام به خوبی دارکن رال نشدند! هرچند او هم تقلیدی از راج آتن بود)

درون مایه‌ی داستان چیزهای جالب زیادی داشت که حقیقتا اثری ارزشمندی برای دست‌کم یکبار خواندن محیا میکند.

اگر کسی از من بپرسد با تمام اینها این کتاب را بخوانم یا نخوانم؟ به او دست‌کم ۴ جلد اول داستان را حتما حتما و حتما پیشنهاد خواهم کرد.

 

البته لازم به ذکر است که کتاب به دلیل داشتن صحنه‌های غیر اخلاقی فراوان مناسب سنین زیر ۱۵ سال نیست. 🙂

 

قلم نویسنده
خوب
شخصیت سازی
خوب
فضاسازی
خیلی خوب
خلاقیت
نارضایت‌بخش
سیر داستان
نارضایت‌بخش
نقاط قوت:
  • درون مایه مناسب
  • فضا سازی خوب اما طولانی که گاهی آزار دهنده می شود
نقاط ضعف:
  • علاقه مندی نویسنده به اسارت
  • ناتوان نشان دادن ریچارد
  • بی خبری شخصیت اصلی تا لحظه آخر از توانایی هایش
  • مونولوگهای سیاه و سفید
  • ریچارد جستجوگری که مدام شمشیرش را گم میکند
  • طولانی بودن بیش از اندازه داستان
  • صحنه های بیش از حد که مطالعه کتاب را برای سنین پایین محدود می کند
کاربرانی که لایک کرده اند:

readwire madhatter AlirezaDark Jvdkarim2 hona H20 reza379 لی لی SMMA1243 Dark hnight

جزئیات پست

دیدگاه ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

12 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Morteza.n74
میهمان
Morteza15155151
1 سال قبل

بزرگترین نقطه قوت این مجموعه خلق جالب و با جزئیات قوانین جادو و جادوگری هست که واسه من به شخصه جذاب بود.
من ۵ فصل اول رو خوندم به نظرم بزرگترین ضعف کتاب تا اینجا اسیر شدن و آسیب دیدن بیش از حد شخصیت های مهم داستان مخصوصا کیلان هست. انگار گودیکاند فکر میکرده اگه هر فصل یه بلای بسیار بد سر کیلان نیاد داستان جذابیت نداره! و واقعا در این زمینه گندشو درآورد. ولی در کل دنیای جالبی خلق کرده

StormBringer
عضو
2 سال قبل

من جلد اول رو بشدت دوست داشتم و بارها خوندم.
جلد دوم رو یکبار کامل و دفعات بعد مقطعی
جلد سوم رو عاشقش بودم
و جلد چهارم هم قابل قبول بود برام
اما از چهار به بعد داستان برام خسته کننده بود و با اینکه بشدت عاشق شخصیت‌ ریچارد و کیلان بودم کشش لازم رو نداشت تا ادامه بدم.
و با تمام بعضی نقد‌های شما(لحنی ملایم‌تر) موافقم.
کالکشن خوبی بود. خدا بیامرزتش

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط StormBringer
SMMA1243
عضو
3 سال قبل

به نظرم از بین تمام این مواردی که گفتید طولانی بودن این رمان بیشتر ازهمه اذیت میکنه

RAD13
میهمان
rezaaaaaaaaaaaaa
4 سال قبل

(لطفا تا آخرین جلد بخوانید)
سلام
مرسی که زحمت کشیدی و نقد کردی اما تا حد زیادی با نقدت مخالفم
احساس میکنم یا تا جلد آخر رو نخوندی و یا اگه خوندی فقط جلدای اولش رو خوب خوندی
برای اینکه اسپویل نشه نمیتونم جواب خیلی از نقد ها رو بدم ولی خب اگخ زمانی بود در جایی دیگه دیالوگی برقرار میکنیم چون بعید میدونم که این کامنت ها خونده بشه.
RAD13

RAD13
میهمان
rezaaaaaaaaaaaaa
3 سال قبل
پاسخ به  proti

بحثی توی این نیست که ممکنه به سلیقه ی خیلی ها خوش نیاد و من هم برای این کتاب ضعف قایلم ولی حرفم اینه که بسیاری از نقد های شما در مورد جلد های اولیه هست و اگر کل داستان رو در نظر بگیریم بسیاری از حرفای شما نقص میشه . در کل بابت نقدتون ممنونم

Mmmmmmmmmmmmm
میهمان
Mmmmmmmmmmmmm
4 سال قبل

سلام، نقدتون کاملا سطحی بود. اولین اصل یک منتقد درست بیان درسته! لحن شما آکنده از حقارت بود. لطفا روی بیان خود کاری کند، جبهه نیست!

suny
عضو
4 سال قبل

با درود پروتی عزیز
منم جلد اول تا چهارم رو خوندم و با شما در مورد نقد جامعتون موافقم.
بخصوص در مورد عملکرد ریچارد و شانس خوب شخصی های بد داستان.
گاهی نویسنده یک ایده جالب داره اما با عدم توانایی در شخصیت پردازی میزنه کل داستان رو نابود می‌کنه.
من شخصا دنیایی رو که خلق کرده دوست دارم.
موردسیت ها هم مورد جالبی برای ارائه به دنیای جادو هستن.

marymary
عضو
5 سال قبل

خیلی با جزئیات نقد کرده بودیدمنم 4 جلد اولش رو خونده بودم و بعضی از همین نقد ها رو بهش داشتم.ممنون به خاطر نقد جامعتون.

Jvdkarim2
عضو
5 سال قبل

“ضمنان فلسفه کلی خواهران روشنایی تقلید بزرگی از آس سدایِ رابرت جردن بود، یا خواهران تاریکی که تقلیدی از آجای سیاه بود.”
“شخصیت‌های بد کاملا مقبول‌اند (هرچند هیچ‌کدام به خوبی دارکن رال نشدند! هرچند او هم تقلیدی از راج آتن بود)”
لطفا اسم کتابایی که اینجا بهشون اشاره کردین و نویسنده هاشون رو هم زیر همین مطلب بنویسید.

در ضمن با تشکر از نقد خوبتون.

یه سوال: من ۴ کتاب اول رو ترجمه فارسی خوندم، با توجه به اینکه احتمالا دیگه کسی ادادمه جلدها رو ترجمه نمی کنه ارزش داره برم بقیه جلدها رو زبان اصلی بخونم (یه گزینه هم بگم که انگلیسی هم زیاد خوب نیست).

ارتمیس
عضو
5 سال قبل

به نظرم حق باشماست[