نام مجموعه: میراث
نویسنده: کریستوفر پائولینی
درباره کتاب:
اراگون هم نقطه شروع یک رمان چهارگانه بود و هم سرآغاز موفقیت و شهرت نویسنده ای جوان که جهان خیالی اش را تا اقصی نقاط دنیا امتداد داد و میلیون ها خواننده یافت. جلد اول از رمان های میراث، در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و کریستوفر پائولینی را به قله موفقیت نشاند. این رمان در سال ۲۰۰۴ به عنوان بهترین رمان فانتزی سال شناخته شد و حتی بالاتر از “هری پاتر و محفل ققنوس” با نویسندۀ جادوگرش جی. کی رولینگ ایستاد. رمان اراگون در سال ۲۰۰۴ به عنوان کتاب سال نیویورک تامیز، پرفروش ترین کتاب یو اس ای تودی، وال استریت ژورنال و دیگر نشریات معتبر جهانی معرفی شد. پائولینی داستان فانتزی و افسانه ای خود را ادامه داد و سرنوشت شخصیت های کتاب به جلد چهارم کشیده شد. داستان هایی مبتنی بر نبرد خیر و شر، موجودات عجیب الخلقه و صحنه ها و حوادث پرشماری که صفحه به صفحه مخاطب را برجا میخکوب می کنند. اما این همۀ داستان نیست. عشق به همنوع، عشق به خانواده و تلاش برای رهایی از سختی ها و رسیدن به خواسته ها، انگیزه ای است که قهرمان رمان “میراث” را تا پای جان استوار نگه می دارد.
خلاصه کتاب:
آراگون پسر بچه پانزده ساله ی ساکن یک مزرعه با ضاهر شدن یک سنگ آبی صیقل داده شده پیش رویش در کوهستانی معروف به اسپاین شوکه میشود .آراگون سنگ را با خود به مزرعه ای میبرد که در آنجا با دایی اش گارو و پسر دایی اش روران زندگی میکند .بعد ها با شکسته شدن سنگ و بیرون آمدن یک بچه اژدها ماجراهایی آغاز می شود .
نقد کتاب:
بزرگترین انتقاد به سری اراگون تاثیرپذیری نویسنده جوان کتاب از ارباب حلقه هاست که در موجودات کتاب مانندالف ها، اورک ها و … نمود پیدا میکند. اما حتی اگر سن کم نویسنده در زمان تالیف کتاب اول را ندید بگیریم ، چه کسی می تواند یک نویسنده را به خاطر اثرپذیری از تالکین سرزنش کند.
داستان بر پایه پسری روستایی شکل میگیرد که تبدیل به آخرین امید مردم رنج کشیده برای نجات از دست شاه ظالم گالباتوریکس میگردد. در طی کتابها شخصیت اصلی داستان به خوبی پرورش پیدا میکند و ما شاهد رشد و تغییر شخصیت اراگون و پسردایی اون در طی داستان هستیم که ذره ذره و به خوبی تغییر میکنند. اما این مسئله رو نمیشه درباره تمام شخصیتهای کتاب گفت. اگرچه در بین جلدهای مختلف مجموعه نویسنده پخته تر و بزرگتر شده اما یک نوع از هم پاشیدگی و خلا در بخشهای مختلف داستان وجود داره.
شخصیت دختر الف داستان آریا یکی از این شخصیتهایی است که در طی داستان رشد و پرورش کافی نداشت. در تمام طول کتاب از اون حالت خنثی خارج نشد. اگرچه نویسنده تلاش داشت یک رابطه رمانتیک بین اراگون و آیا ایجاد کنه این رابطه حداقل اونقدر پررنگ نشد که قابل لمس و درک بشه.
شخصیتهای مختلف داستان به صورت گسیخته و در زمانهای نیاز نویسنده ظاهر میشوند و بعضی از اوقات به نظر می آید که نویسنده در زمان نیاز یک شخصیت را ظاهر میکند. با این وجود نمی توان منکر این مسئله شد که این کتاب در رده سنی مناسب نوجوان یک کتاب خوب و بسیار پرطرفدار است که استقبال خوبی هم از آن صورت گرفته.
همچنین در بخشهای مختلف کتابهای مختلف ضعف هایی هست که می تواند آزار دهنده باشد.
۱٫در جلد اول زمانی که دست اراگون در اتل است به کلیسا میرود اما توسط رازاک ها مورد تعقیب قرار میگیرد.در این میان او از دیوار بالا میرود و کارهایی را میکند که با دست شکسته امکان ناپذیر است.بعد نویسنده هیچ اشاره ای به دست اراگون نمی کند انگار اصلا از اول نشکسته بود.
۲٫در جلد سوم زمانی که اراگون پیش اورومیس میرود و مادر خود را میشناسد استاد اراگون یعنی همان اورومیس تابلوی عکسی از مادر اراگون را به او نشان می دهد اراگون بعد از تماشا ان ان را به اورومیس باز میگرداند اما اورومیس از نگه داشتن تابلو سر باز میزند و میگوید این تابلو دیگر بیش از این نباید پیش من بماند. اما میبینیم که تابلوی مادر اراگون نیز مانند دست شکسته اش در داستان فراموش میشود و اصلا انگار از اول نبوده است.
۳٫اما بزگترین اشکالی که ن در این داستان دیدم کمربند بلوط حکیم بود.اورومیس این کمربند ارزشمند را به اراگون می سپارد و از او می خواهد از ان مراقبت کند. در هنگام حمله زمانی که اراگون و الفی به نام اریا در کلیسا اسیر کاهنین میشوند این کمربند دزدیده میشود. بعد در چند جای داستان به پی گیری اراگون اشاره میشود اما پس از غلبه بر گالباتوریکس باز به طور کل از یاد میرود انگار که اصلا از اول وجود نداشت.
روی هم رفته این کتابی است که ارزش یکبار خواندن را خواهد داشت.
- ایده خوبی که میتوانست خیلی بهتر از این پرداخته شود.
- خلاقیت نویسنده در کنار الگوپذیری از تالکین
- قدرت بسیار زیاد شخصیت منفی داستان
- عدم استفاده از برخی از مواردی که در داستان مطرح شد مانند ایده انرژی گرفتن از طبیعت
- ضعف در صحنه های احساسی
- عدم توانایی نویسنده برای ایجاد رابطه ای که در تمام داستان تلاش می کرد عاشقانه باشد.
- قدرت گرفتن ناگهانی و بیش از اندازه شخصیت اصلی (که با ایده قدرت اژدها به خوبی پوشش داده و توجیح شده)
readwire حمید سلینا Sorna madhatter ASIL AlirezaDark erza hona Amir zareb Helen اژدها سوار Kalaghe syah IBEe Paradox0003 Asj ندارم ftsaye Magicart Nilufar pandora StormBringer Dark hnight
جزئیات پست
- تاریخ انتشار پست: 1397/12/13
- دسته بندی:
- دیدگاه ها: 22
- نویسنده پست: proti
- بازدیدها: 4.2K
- برچسبها: اراگون, کریستوفر پائولینی, نقد, وراثت
- لینک کوتاه: https://bkpr.ir/11344
سلام به نظرمن تا آخر جلد دوم واقعا خوب بود ولی از اون به بعد زیاد مثل اولش خوب نبود از طرفی چیزی که حرص آدم رو درمیاره رابطه شخصیت هست که به هیچ جا نمیرسه
سلام عليكم بنده این کتاب رو کامل خوندم هر چهار جلد رو. و جزو محبوب ترین رمان هایی هست که خوندم. نقد خوبی بود. البته داستان احساسی ضعیف شاید یک ایراد نباشه. شاید ما عادت کرده ایم که همش یک رابطه عاشقانه شدید توی رمان ها داشته باشیم و به دنبالش میگردیم لابه لای شخصیت های کتاب، اما حقیقت این است که همیشه اینطور نیست. ما در طول تاریخ زیاد داشتیم از درام ها و تراژدی ها و حتی خنثي ها!! این سبک رابطه ای که بهش در این کتاب پرداخته شده، سبکی است که کمتر بهش توجه میشه اما خودش یک سبک کامل خواهد بود و حتما قرار نیست که شدت علاقه دوطرفه افسار گسیخته داشته باشیم! البته قبول دارم که اگر باشه بهتر و زیبا تره😁 اما نبودش شاید یک اشکال نباشه. به نظر من اشکال وارد بیشتر بر رابطه پسر عموش و زنش وارد هست که بتداءا… بیشتر بخوانید
من این کتاب رو کامل خوندم و خیلی هم برام دوست داشتنی بود البته که خالی از اشکال نبود ولی اشکالاتش نسبت به قلم عالی و اون دنیای بزرگ داستان گم میشه و دیگه اینکه پایان داستان پایان داستان نبود و یه جوری تموم شد که برایه خواننده جای فکر میزاره یعنی داستان با اینکه تموم شد ولی یه پایان دقیق نداشت که بعدش نتونی به اتفاقاتی که بعدا میفته فکر کنی مثلا بزرگتیرین چیزی که سوال میشه و نامعلومه اینه که سرزمین هایه جدیدی که اراگون به اونجا میره دقیقا چه شکلی دارن این نامعلوم بودن آینده کتاب و در عین حال پایان یافتنش رو دوست داشتم و واقعا دوست دارم یه جلد دیگه از این شاهکار رو بخونم
با سلام ممنون از نقد خوبتون. من خودم به شخصه کتاب اول و دوم مجموعه رو دوست داشتم اما بقیه رو فقط برای اینکه بفهمم بالاخره چی میشه خوندمش. به شخصه حاضر نیستم یکبار دیگه این مجموعه رو بخونم.
به نظرم نویسنده ایده ی خوبی داشت برای نوشتن اما نتونست این ایده رو دنبال کنه به صورتی که در بین جلد های مختلف مشکلات ارتباطی وجود داشت
با سلام نقد خوبی بود
هرچند به نظرم طولانی بودن کتاب هم می توانست در شمار ضعف های کتاب برود
در کل کتاب به گونهای است که حاضر نخواهم بود بار دیگر آن را مطالعه کنم.
سلام ممنون از نقد بسیار جالبتون
نکات خیلی خوبی داشت مثل تصویر مادر آراگون و کمربند که منم همیشه برام سوال بود با وجود اون همه تاکید اورومیس بالاخره چه به سرش اومد، اما در مورد اینکه گفته بودید ایده قدرت گرفتن از طبیعت قابل اجرا بود، اورومیس بهش اجازه اینکار رو در ضمن تمرینات آراگون داد، در نتیجه اون کلی موجود بیچاره در محدوده تمرین مردن؛ که شامل حیات جانوری و گیاهی بود. به همین دلیل آراگون این کار رو فقط یکبار دیگه انجام داد، جایی که داشت قصاب روستاشون(اسمش یادم نیست) رو نجات میداد، اونم در حدی که توانش رو از دست نده.
در کل همیشه برام سوال بود چرا این ایده رو به استفاده از انرژی خورشید و یا ماه منتقل نکرد؟!
هر رمان فانتزی یک قوانین و فضای جادویی داره که خاص خودش هست و نویسنده اونطور طراحی کرده اون رو. معمولا رمان نویس ها در فضای فانتزی و جادویی سعی میکنند یک تعادلی ایجاد کنند تا داستان خنک نشه و یک طرفه و آخرش رو از قبل نشه حدس زد. به خلاف خیلی انیمه های ژاپنی که کل دنیا برای شخصیت اول هست. چنان قدرتی داره که هیچکس حریفش نیست و قدرتش هزاران بار از بقیه بیشتر هست. اینجوری معمولا خنک هست فیلم ها و کم پیش میاد مثل انیمه دیمن کینگ آکادمی تونسته باشه خوب استفاده کنه از این مسئله. اگر نویسنده قدرت گرفتن از ماه و خورشید رو وارد فضا و قوانین جادویی داستان میکرد اونوقت این تعادل به شدت بهم میخورد. باید به اینکه مهم توجه داشت! مگه هنده عزیزم؟ مگه انیمه ژاپنیه ؟؟ 😂😂
[مگه هنده؟] کلی به این اصطلاح شما خندیدم😄
البته با شما موافقم، رمز دلنشین بودن داستان این بود که قدرت آراگون باورپذیر بود، نه نامحدود وبه قول شما انیمه ای😄
راستش وقتی گاهی کتاب رو دوباره میخونم، خوشحالم که آراگون با تلاش و سختی آبدیده شد، این جوری، یه جوری انگار اون قدرت حقش هست؛ پاداش تلاشش.
البته به نظر بنده، اینکه نقش اول خیلی هم تلاش کنه خوب نیست. هرچیزی که داره رو با تلاش به دست بیاره چندان مورد قبول نیست. پس استعداد کجا میره؟ چرا باید یک نفر فقط به خاطر اینکه نقش اصلی هست بزنه دهن همه دشمنانش رو چه با استعداد و چه غیره رو سرویس کنه؟ فقط دلیلش نقش اول بودنه؟ این منطقی است؟ به نظرم نقش اول باید ترکیب استعداد ویژه (نه تخیلی) و تلاش پیچیده باشد، نه تلاش حَمّال گونه! مثل این جمله حکیمانه: در هنگام طوفان هر پرنده ای به دنبال سر پناه میگردد اما عقاب بالاتر از ابرها پرواز میکند! نقش اول باید دقت های ذره بینی خاص خودش رو داشته باشه، در این کتاب با اینکه از اونور بوم(قدرت های هندی) نیفتاده بود اما چندان هم شخصیت اول رو خوب طراحی نکرده بود. من با عدد 5 از 10 برای شخصیت پردازی موافقم.
رمان خوبیه .
هر چند اشکالاتی داشت اما در کل میشه گفت رمان خوبی از اب در اومد
شروع خوب و جذابی داشت و توی طول رمان هم حفظش کرده بود
ولی آخرش میتونست بهتر باشه
نچسب تموم شد
قرار بود ادامش بیاد چندجا هم خوندم اومده درسته؟؟؟؟
نویسنده گفته اگه ادامه هم بیاد توی مجموعه وراثت نخواهد بود. بلکه توی مجموعه دیگه میاد
یکی از معدود کتاباییه که به خاطر گستردگیش میشه چند بار خوندش.چندگانه ی جالبیه ولی به نظرم پایانش میتونست خیلی بهتر باشه.و گاها توصیف های بیش از حد داره.
این که کمربند گم شد رو من هم قبول دارم کلا اخر داستان خیلی سریع و سر سری تموم میشه
جالبه منم موافقم. خیلی جاها این مورد فراموش شدگی دیده میشد. کمربند بلوط حکیم میتونست عادی جلوه کنه ولی عکس مادر اراگون و دست اتل بندی شده ش توجیه ناپذیر بودن. راجع به آریا م باید بگم اون بخاطر زندگی طولانی ای ک کرده، شخصیتش شکل گرفته و واقعا هرکاریم میکرد طول میکشید تا از این حالت دربیاد.همونطور ک تو داستان گفته شده آریا شخصیت محکم و مغروری داشت! بهرحال خیلی خیلی ممنون ^^
با تمام احترام باید با بخش اریا مخالفت کنم چون اریا یه الفه و در کل داستان یه شخصیت پخته و ثابت میمونه به طوری که با وجود تمام علایقی که به اراگون داره و با وجود مدیون بودن جونش به اون همیشه ماموریت شکست گالباتوریکس رو اولویت کار ها قرار میده و در حقیقت هر کتاب این مجموعه داره روند رشد کردن اراگون رو نشون میده و بیشتر شخصیت ها از ابتدا تا انتها ثابت میمونند از خاندان دورف ها گرفته تا ملکه الف ها (ببخشید خیلی وقت پیش خوندم اسم ها به ذهنم نمیاد ) شاید تنها فردی که تا حدودی تغییر کرده باشه برادر ناتنی اراگون باشه. بقیش ولی جالب بود جدا متوجه فراموش شدن کمربند نشده بودم فک کنم نویسنده هم فراموش کرده باشه xd ولی به عنوان رمانی که قهرمان داستان با تمام قدرتی که بدست میاره باز هم محدودیت های انسانی داره و شکست… بیشتر بخوانید
منم درمورد آریا با شما موافقم.
به نظرم کار نویسنده یه تلاش نافرجام برای ایجاد یه رابطه ی عاشقانه نبود بلکه از اولم نویسنده نمیخواست این علاقه ی تقریبا یک طرفه به هیچ نتیجه ای برسه.
و البته یک نکته اینکه معمولا خانوم ها بیشتر ابراز میکنند تا آقایون. و آقایون معمولا سرسخت تر هستند. این نکته که آریا تا آخر ثابت میمونه و خودداری میکنه، یک مقدار با طبیعت مرد و زن جور در نمیاد. البته مگر بگید الفه و من میگم مگه الف ها دل ندارن؟ 😉
در واقع طبیعت مرد اینجوریه که عشقشو ابراز میکنه، همونطور که مرد ها اغلب برای خواستگاری پا پیش میذارن
اون مسئله ای که بنده مطرح کردم با این فرق داره. تامل شود