در این تاپیک مطالب جالب و مهیج رو از سر تا سر اینترنت می گذارم البته با عنایت شما دوستان گرامی
بیماری این زن چینی موجب شده است تا هفت غده بزرگ در ۱۰ سال گذشته روی صورتش رشد و چهره او را غیرقابل تحمل کند. «لی هونگ فانگ» ۴۰ ساله که برای درمان بیماری*اش استطاعت مالی ندارد از حضور در بین دیگران پرهیز می*کند زیرا به درستی با او رفتار نمی*شود.
«لی» با بیان اینکه من تنها بیمار هستم و برای هیچ*کس خطری ندارم گفت: سال ۲۰۰۱ میلادی بود که متوجه رشد یک غده در پیشانی*ام شدم اما چون دردناک نبود توجهی نکردم اما چهار سال بعد با افزایش این غده*ها به پزشک مراجعه کردم و آنان تشخیص دادند ابتلا به سرطان استخوان علت رشد این غده*هاست.
به نقل از روزنامه دیلی*میل، «لی» همچنین گفت: می*دانم که بسیاری از افراد با دیدن من تصور می*کنند «هیولا» هستم اما یک زن معمولی هستم و با خانواده*ام زندگی شادی را دارم.
منبع : ایسنا
این داستان عجیب زنی ساکن منچستر انگلیس است که در شبی در سال 2008 در سن 34 سالگی همانند همیشه خوابید اما صبح زمانی که بیدار شد فکر کرد 15 ساله است!
صبح یک روز سال 2008 "ناومی جاکوبس" از خواب بیدار شد و آماده رفتن به مدرسه شد اما از طبقه پایین همانند همیشه عطر خوش صبحانه را احساس نکرد.
همه جا ساکت بود و فهمید که در خانه خودشان نیست. شب قبل را به یاد آورد که به خواهرش "سایمون" شب بخیر گفت و با فکر امتحان فردا چراغ را خاموش کرد و اکنون در تخت دیگری در اتاق دیگری در خانه دیگری بیدار شده بود و عکسهای یک پسر بچه 11 ساله ناشناس را روی میز عسلی کنار تخت می دید. به آینه نگاه کرد و خود را بزرگسال یافت.
15 ساله خوابیده و اکنون 34 ساله بیدار شده بود. اما در واقع 34 ساله خوابیده بود و با خاطرات 15 سالگی از خواب بیدار شده بود. درحالی که فراموش کرده بود یک پسر 11 ساله دارد که وی را "مامان" صدا می کرد!!
اکنون سه سال از آن روز عجیب گذشته است و "ناومی جاکوبس" به زندگی عادی خود بازگشته است. این زن از یک شکل بسیار نادر فراموشی آسیب دیده بود که وی را 17 سال به عقب برده و عقربه های ساعت زندگی اش را بر روی سال 1992 متوقف کرده بود.
سالی که هنوز در داونینگ استریت، "جان مژر"، جانشین مارگارت تاچر نخست وزیر بود، در کاخ سفید جورج بوش پدر آخرین روزهای ریاست جمهوری خود را می گذراند. تروریستها در ایرلند بمبگذاری کرده بودند و هنوز برجهای دوقلوی منهتن سر جایشان بود.
در دنیای "ناومی" نه گوگل بود نه فیس بوک، نه تلفنهای همراه و نه شوک دیجیتالی هزاره نو.
لئو، پسر این زن با یادآوری آن روز گفت: "مادرم را صدا کردم. به نظر می رسید که همسن خودم باشد." این زن در این خصوص گفت: "در 15 سالگی فکر می کردم که در 34 سالگی دنیا را تکان خواهم داد. خودم را همیشه در سفر تصور می کردم، یک خبرنگار و یا نویسنده ای در میان هزاران ماجرا و یا پزشکی که برای درمان کودکان به آفریقا رفته است.
افقی از احتمالات بیکران را پیش روی خود می دیدم. از اینکه مثل مایکل جی. فاکس در فیلم سفر در زمان باشم خوشحال نبودم و نمی دانستم چه کسی هستم. کاری جز گریه کردن نبود. فقط می خواستم به زندگی دختری ام بازگردم."
"فراموشی کلی گذرا " (tga ) نوعی از دست رفتن موقت توانایی به خاطر آوردن است که می تواند بین چند ساعت تا چند هفته به طول انجامد.
این آسیب با بسامد بیشتری بین افراد 56 تا 75 سال شایع است و در انگلیس از هر 100 هزار نفر 5 نفر به آن دچار می شوند. یکی از علل اصلی این نوع فراموشی، استرسهای شدید و حوادث دلخراش است. در این شرایط مغز برای دور شدن از بار سنگین موقعیت احساسی از مکانیزم دفاعی فراموشی موقت استفاده می کند و به خاطرات دورتر اعماق ذهن رجعت می کند.
ناومی رانندگی، اسامی اعضای خانواده و شماره تلفن دوستی که در آن روز سال 2008 از وی کمک خواست را به یاد می آورد. این کابوس 8 هفته به طول انجامید. جاکوبز افزود: "به نظر روانکاو، من می خواستم فراموش کنم چون از زندگی ام ناراضی بودم. سرانجام شروع کردم به قبول آینده و به این ترتیب خاطراتم دوباره بازگشتند."
حاصل کابوس 8 هفته ای "ناومی جاکوبز" کتابی با عنوان "رویایم را بازیافتم" است که به تازگی منتشر شده است.
این ماجرا در سال 1936 میلادی در اسپانیا روی داده است.فدریكو گارسیا لوركا( fedricu garcia lorca ) شاعر ونویسنده پر آوازه اسپانیا از معدود انسانهایی بود كه در نوشته های خود به چگونگی مرگش نیز اشاره داشته بود.مثلا در شعر تن حاضر كه در سال 1935 یك سال قبل از مرگ سروده شده است میگوید: گور من كجاست؟ كفن را كه می چروكاند؟ دروغ است هر چه میگوید!
فدریكو انسانی خونگرم و مخالف با تمامی سیاست بازی های آن عصر بود تنها دلایلی كه از بازداشت واعدام او در دسترس میباشد این است كه فردی خودخواه و كج اندیش به نام آلونسو (alonso)یكی از اعضای جنبش فالانژ به صورت خود سرانه و از روی كینه شخصی اقدام به توقیف او نمود و بدون هیچ محاكمه ای نیز او را به قتل رساند بعد ها یكی از هم سلولی های لوركا شخصی به نام مورلا لینچ(morla lynch)از طریق مطبوعات اعلام كرد كه فدریكو یك روز قبل از مرگ به او گفته بود من از مرگ وحشت دارم نه از عواقبش بلكه از این حالت خوفناك كه با خودم ودا میكنم. احساس مهیب اینكه در عزیمت و رفتنم.
همچنین او اعلام كه لوركا از 54 ساعت قبل موضوع وچگونگی اعدام خویش را میدانست و سایر زندانیان از این پیشگویی او در شگفت مانده بودند در سحرگاهان 20 اوت 1936 دو نفر از نگهبانان فالانژ به همراهی آلونسو لركا را از زندان ویزنار(viznar)خارج نموده و جهت كشتن به بیابانهای كولونیا(colonia)انتقال دادند. طبق تعریف یكی از نگهبانانی كه در حمل لوركا شركت داشت و بعدا هم از طرف مردم به محاكمه كشیده شد در طول راه فدریكو مرتبا میپرسید كه حد اقل جرم او را قبل از مرگش به او بگویند آن نگهبان میگفت او به قدری شجاعانه بر خورد میكرد كه ما در كشتن او به تردید افتاده بودیم.
آلونسو كه متوجه تاثیر گفته های او در ما شد فوراً لركا را بر روی تپه ای برد و ما صدای شلیك دو تیر پی درپی را شنیدیم او فریاد زد به هیچ چیز دیگر ایمان ندارم جز خدا و مادرم...!! آن سه دژخیم لوركا را در گوری بینام ونشان دفن نمودند برای رفع هر گونه شكی اتوموبیل سواری خود را بر روی قبر او نگاه داشته و پس از باز كردن هر چهار چرخ ماشین زمانی كه بدنه اتوموبیل كاملاً بر روی گور فدریكو قرار گرفت آن را آتش زدند. مادرلوركا میگفت نزدیكی های صبح روز 20 اوت ناگهان از خواب بیدار شدم .حس عجیبی داشتم فكر میكردم كه كودكی از سینه ام شیر میخورد .این نحوهُ شیر خوردن را كاملا می شناختم,تنها فدریكوی كوچولو چنین میتوانست سینه هایم را بمكد... صدایش در گوشم زنگ میزد مادر دوستت دارم با هزاران تقلا مجدداً خوابیدم. موقعی كه بیدار شدم بستر خود را از گریه خیس و نمناك یافتم.
پس از محاكمه آلونسو همدستانش مردم به سوی بیابانهای كولونیا هجوم برده و اتوموبیل را پیدا كردند آنرا جابجا كردند قبر لوركا را شكافتند... غیر از دو گلوله شلیك شده و مقداری خون گرم چیز دیگری درون گور وجود نداشت خون به گرمی چسبناك و گرم بود كه گویی چند دقیقه از ریختن آن نمیگذشت و هنوز هم بوی باروت از گلوله ها به مشام میرسید.موقعی كه مردم بهت زده پی به این معجزه بردند به سراغ مادر فدریكو رفتند و موضوع را به او گفتند مادر داغ دیده با چهره ای اندوهگین و چشمانی گریان به مردم گفت مدت هاست كه از این موضوع خبردارم...
خود فدریكو آمد و تمامی حقایق را به من گفت او الان در جای راحتی زندگی میكند بهتر است كه تا به ابد نیز همانجا بماند
منبع : بهانه
تارك جان اسم تاپيك را جوري بزار كه كمي جامع تر باشه چون اين طور خيلي گنگ به نظر ميرسه .
يه اسم مناسب تر بهتره براش.
یک اسم جالب خودتان پشنهاد کنید تا به توافق برسیم
انسان نرم و لطيف زاده مي شود
و به هنگام مرگ خشك و سخت مي شود.
گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون مي آورند نرم و انعطاف پذيرند
و به هنگام مرگ خشك و شكننده.
پس هركه سخت و خشك است
مرگش نزديك شده
و هركه نرم و انعطاف پذير
سرشار از زندگي است.
سخت و خشك مي شكند.
نرم و انعطاف پذير باقي مي ماند
آدمایی هستن که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم..
وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده,
راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون نپره...
اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن...
تو رو خدا اگه باهاشون می رید تو رابطه , اذیتشون نکنین...
تنهاشون نزارین , داغون می شن !!!
همین*ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند
مثل آن راننده تاکسی*ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.
... آدم*هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی*گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدم*هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدم*هایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدم*های پیامک*های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم*های پیامک*های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدم*هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خط*هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.
آدم*هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدم*هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همین*ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه*ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت*هاش به دست*هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه
وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده
وقتی باهاشون دست میدی دستت بوی عطرشونو گرفته
وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه
وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم
وقتی یه بچه میبینن سرشار از شورو شوق میشن و باهاش شروع به بازی کردن میشن
تو حموم آواز میخونن
آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخش تر
دم همشون گرمه گرم
منبع : http://merysina.blogfa.com/
.:: جنگ جهانی سوم ::.
یک روز بوش و اوباما در یک بار نشسته بودن.
یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟
بوش جواب می ده: " داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم. "
یارو می پرسه: "چه اتفاقی قراره بیافته ؟!"
بوش میگه: " قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! "
یارو با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟! "
بوش رو می کنه به اوباما و میگه:
" دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست!!!!! "
خدایا.......
خدایا عاشقم کرد و ، کنار من نمی مونه
داره دل می کنه میره ، بهم میگه پشیمونه
خدایا عاشقم کرد و ، حالا از بودنم سیره
دل بی رحم اون حالا ، یه جای دیگه ای گیره
خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه
میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه
چه سال نحسیه امسال، چه روزای بدی دارم
آهای تقویم پر پاییز، ازت بیزار بیزارم
تو تعبیر کدوم خوابی؟ کدوم کابوس بی پایون؟
چقد دل می بری ساده، چقد دل می کنی آسون
کدوم مهمون ناخونده ، منو از قلب تو رونده؟
نگاتو کی ازم دزدید؟ دل من رو کی سوزونده؟
خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه
میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه
چه سال نحسیه امسال ، چه روزای بدی دارم
آهای تقویم پر پاییز ، ازت بیزار بیزارم
دیگر از سقف زمانه, آفتابی بر نمی تابد مرا
کلبه ی جانم دگر بار, روشنایی نیست
در کنار پنجره دیگر گل اندامم نمی ماند
شهر خالی مانده بی او, آشنایی نیست
لا لا لا لای, لالای لالای
لا لای لالای
لا لا لا لای, لالا لالا لای ,ممم
به آنچه گذشت…
آنچه شکست…
آنچه ریخت…
حسرت نخور
زندگی اگر زیبا بود باگریه شروع نمی شد…
سنتور نوازی قطعه دریا
کاریکلماتور...
1ـ بعضي ها براي سربلندي ديگران تا کمر خم مي شوند.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۲ـ هر وقت او را مي بينم کمي مکث مي کنم، مثل ويرگول.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۳ـ شايد بهترين راه براي حفظ آثار باستاني، همچنان در زير خاک بودن آن ها باشد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۴ـ تمام زندگي ام قسطي است، اما گوشم بدهکار نيست.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۵ـ بي صداترين «تار» را عنکبوت مي نوازد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۶ـ اين روز ها به هرکي «بال و پر» بدهيد «دُم» در مي آورد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۷ـ برخي خانم ها، مانع تمرکز سرمايه همسرشان مي شوند.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۸ـ تفاوت ديد من و تو در نمره عينکمان است.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۹ـ خوش به حال فقير که يک حرف از غني بيشتر دارد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۰ـ شايد تبر همان قند شکن رستم باشد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۱ـ وقتي «رُخ»ت مرا کيش داد «مات» نگاهت شدم.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۲ـ عشق راهي است هموار اما بعضي ها در اين راه ليز مي خورند.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۳ـ براي اينکه هم رنگ جماعت شود , جماعت را رنگ مي کرد.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۴ـ از ماجراي عشقمان، موهايم روسفيد بيرون آمدند.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۵ـ خيلي سخت است هم روي قولت بايستي و هم زير پا نگذاري اش.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۶ـ بشقاب فقير گرسنه تر از صاحبش است.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۷ـ سخنران خوب کسي است که بعد از سخنراني با نوک پا از سالن خارج شود تا مخاطبان بيدار نشوند.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۸ـ براي مردها زندگي «جاري» است و براي زن ها , همسر برادر شوهر.
❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤
۱۹ـ باز هم فراموش کردم فراموشش کنم.
دقت کردين
فقط يک اصفهاني ميتواند يک جمله با 20 فعل بسازد:
داشتم مي رفتم برم ديدم گرفت نشست گفتم بذار بپرسم بيبينم مياد نيمياد ديدم ميگد نيميخوام بيام بذار برم بيگيرم بخوابم.
*****
دقت کردين ميشيني مثل اسب درس ميخوني هيچ چي يادت نميمونه اما تا يه چيزي رو تو برگه ي تقلبت مينويسي همش مو به مو يادت مي مونه؟
**
دقت کردين تا مترو مي ايسته همه عين .... ميدون به سمت پله ها بعد که ميرسن بالا قدم ميزنن!
**
دقت کردين هيچ لذتي مثل اين نيست دو روز پيش تخمه خورده باشي امروز يکيشو رو فرش پيدا کني.
**
دقت کردي اگه يه اقا بره حمام زنانه زنها انو مي کشن ،ولي اگه يه زن بره حموم مردونه ،
مردها همديگرو مي کشن.
**
دقت کردين: جعبه پيتزا مربعي شکله ولي توش دايره ست، ما هم مثلثي ميخوريمش؟!!!!
**
دقت کردين: وقتي حوصله ات سر ميره اولين جايي که ميري سر يخچاله!!!!!!؟؟؟
**
دقت کردين
وقتي يکي بهت آدامس تعارف ميکنه هميشه منظورش
اين نيست که دوستت داره ، در حقيقت دهنت بوي
گربه مرده ميده ميخواد خودشو راحت کنه !
**
دقت کردين تو سريال هاي ايراني هيچوقت خانوم ها نه دستشويي مي رن نه حموم...!
*****
دقت کردين استرسي و رقابتي که واسه انتخاب واحد هست...واسه خود قبولي تو دانشگاه نيست!