تمام شعرهایی رو که قبلا توی پاینر قرار داده بودم رو اینجا قرار خواهم داد
یلدا
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی / خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل / دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم / ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما / و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم می رسد از دور و نزدیک / نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
پس از صرف طعام و چــــای و میوه / تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید / هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم / پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ- / “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه
عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو / و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم / عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد / از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه
به خود گفتم که”بانی” این تو بودی / که دست همســـــــرت دادی بهانه
خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید / کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: / “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی مــن نشد باز / شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم / ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر / عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه
ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- / بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!
نقش ایوان
«ما که اطفال این دبستانیم»
از کتاب و قلم گریزانیم
غالباً تخس و لوس و بی ادبیم
موی ژولیده و پریشانیم
اول ترم فکر شیطنتیم
آخر ترم درس می خوانیم
موقع امتحان پایان ترم
بس که درمانده و پشیمانیم،
خیره بر برگه بغل دستی
لاجرم مثل فکس می مانیم!
بی هدف می رویم دانشگاه
ارزش علم را نمی دانیم
بعد طی مدارج عالی
لنگ شغلی شریف می مانیم
عوض حرفه ای درآمد زا
در مسنجر تمام شب on ایم!
سالها لنگ مدرکی هستیم
تا که اقوام را بچزانیم
خانه از پای بست ویران است
بس که در بند نقش ایوانیم
گربه مسکین
گربه مسکین!اگر پر داشتی
سرنوشتی مثل کفتر داشتی
سالها کنج قفس با دلخوری
چشم خیس و گونه ی تر داشتی
در قفس پیژامه ،دمپایی به پا
چون جناب عطریانفر داشتی
جای ولگردی میان کوچه ها
چند تا فرزند و همسر داشتی
وی بسا چون گربه اشراف شهر
کلفت و دربان و نوکر داشتی
می شدی پروار اما در عوض
همسری باریک و لاغر داشتی
روزها با شهره می گشتی و شب
دِیت*با لیلا فرو هر داشتی
جای جوی آب و سطل آشغال
خانه بر سرو و صنوبر داشتی
جوجه های خوشگل و تو دل برو
چند ماده چند تا نر داشتی
پیش چشم گربه های در به در
وضع و حالی حسرت آور داشتی
ای بسا از غصه شاعر می شدی
چند دیوان شعر از بر داشتی
عشق آزادی خرابت کرده بود
حسرت پرواز در سر داشتی
گربه مسکین اگر پر داشتی
وضع و شکلی خنده آور داشتی!**
افتخار فامیل
پسر عمه ام رَپِر شده است
اهل ژست و ادا و قِر شده است
صورتش را سیاه کرده خفن
خط ریشش رسیده تا گردن
ته صدایش گرفته و خشن است
عشق تیپ و قیافه فَشِن است
نه دلش می کشد به مایه ی شور
نه سه گاه و نه دشتی و ماهور
نه دهل می شناسد و گیتار
نه کمانچه نه دایره نه سه تار
نه تب عشق و جام مِی دارد
نه هوای دِلِی دِلِی دارد
نه که فهمیده معنی رپ چیست
رپ به معنای واقعی این نیست
هیچ چیز از هنر نمی داند
کارهای سخیف می خواند:
وضع و حالش اگرچه ناجور است
شده دلخوش به این که مشهور است
شده معروف بین نسل جوان
صاحب نام و شهرت و عنوان
عشق نسرین و نرگس و رعناست
پس از او انتقاد بی معناست
گرچه از هر لحاظ تعطیل است
مایه افتخار فامیل است!
روباه و کلاغ این زمانه
زاغکی قالب پنیری دید
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر، وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا از آن محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت: اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی! چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشته ی تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تیریه آوازت (mp3)
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را
که سری از سخنوران این دوران
زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تأثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفا!
پاس کردم کلاس سوم من!
جاده چالوس
شده اسباب مرگ ومیر نفوس
جاده های کمرکش چالوس
جاده هایی که بی سر انجام اند
باب طبع جوان ناکام اند
به خصوص آن جوان بیچاره
که پس از چند سال یکباره،
زده و بی خیال کار شده
داخل «پی کِی»اش سوار شده
فکر راه گریزی از خانه است
خسته از کارهای روزانه است
دوست دارد که قیل وقال کند
بعد یک عمر عشق و حال کند
غافل از این که مرگ دشنه به دست
گوشه ی جاده حیّ و حاضر هست
منتظر مانده تا که آن طفلک
بی محابا به حکم چرخ و فلک
با همه درد و غصه و تب و تاب
بزند دل به جاده های خراب
تا بیفتد به پای خود به هَچَل
که چنین گفته است شیخ اجل:
«گر زهفت آسمان گزند آید
راست بر عضو مستمند آید»
***
ملک الموت واجب التجلیل
حضرت مستطاب عزرائیل
گرچه محکوم جبر و اجباریم
ما جوانیم و آرزو داریم!
شده اوضاع جاده ها مهلک
این قدر توی جاده ها نپلک!
کل کل شاعر زن و مرد
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
شاعر مرد در جواب میگه :
به *نام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن*الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی*ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه*ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی*ریا آفرید / جدا از حسادت و بی*خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک* درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه*جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش*ات / نشسته مداوم تو را در کمین
شاعری شهردار تهران شد
خواب دیدم كه سیل و توفان شد
شاعری شهردار تهران شد
شاعر از گربه ها نمی ترسید
شاعر احساس گربه را فهمید
دایه ی موش های تهران شد
شاعرك(!) مالك خیابان شد
چه هوایی،چه بوی گیرایی
گفت: «به به چه جوی زیبایی
جوی تهران ترانه خوان دارد
چه كم از جوی مولیان دارد؟!
جوی ها جملگی یكی بشوند
همه تقدیم رودكی بشوند»
«مژده ای دل كه یار می آید»
مترو از هر كنار می آید!
مترو مثل فرشته ظاهر شد
همه ی زندگی شاعر شد
از لب و زلف و خال مترو نوشت
شعر در وصف حال مترو نوشت
گونه مترو را مجسم كرد
وصف ابروی مترو را هم كرد
روی دیوار شهر با لبخند
نصف شب عكس مترو را می كند!
عاقبت دیر كرد و شاعر ماند
مترو تاخیر كرد و شاعر ماند
تا كمی رو به راه شد حالش
مترو می رفت و او به دنبالش!
دست و پایش كرخت و سست شد و
بی خیال مقام و پست شد و...!
با تمام وجود همت كرد
طفلكی تا كه بود خدمت كرد
تیشه در دست پله برقی ساخت
مثل فرهاد زندگی را باخت
شعرهای روان و ساده نوشت
برپل عابر پیاده نوشت:
«خط نوشتم كه خر كند خنده»
یادگاری برای آینده!
پیغام تلفنی شاعران
پیغام*گیر حافظ:
رفته*ام بیرون من از كاشانه*ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه*ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر كه بگذاری پیام
زان زمان كو باز گردم خانه*ی خود غم مخور
پیغام*گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلك گر فرصتی دادی به دستم
پیغام*گیر فردوسی:
نمی*باشم امروز اندر سرای
كه رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب
پیغام*گیر خیام:
این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
ممنون تو*ام كه كرده*ای از من یاد
رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
پیغام*گیر مولانا:
بهر سماع از خانه*ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!
پیغام*گیر باباطاهر:
تلیفون كرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
بی تو مهتاب شبی
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم.
همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
وسط صفحه دسکتاپ، ROOM یاد تو درخشید
DING صد پنجره پیچید
شکلکی زرد، بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم.
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
تو همه راز های Hack ریخته در Booter های سیاهت.
من همه محو تماشای PM هایت.
Talk صاف و Room آرام، بخت خندان و زمان رام.
منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice.
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن.
لحظه ای چند بر این Room نظر کن.
Chat آیینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است.
باش فردا که دلت با ID دگران است.
تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن.
با تو گفتم حذر از Room ندانم...
ترک chat کردن، هرگز نتوانم، نتوانم
روز اول که emailام به تمنای تو پر زد
مثل spam، توی Inbox تو نشستم
تو Delete کردی ولی من نرمیدم، نگسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو در افتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی، نرمیدم، نگسستم
Roomی از پایه فرو ریخت
Hackerی، Ignore تلخی زد و بگریخت
Hard بر مهر تو خندید
CPU از عشق تو هنگید
رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از User آزرده، خبر هم
نکنی دیگر از آن Room گذر هم
بی تو اما، به چه حالی من از آن Room گزشتم!
کفش
مرا هست کفشی ز عصر حجر / که میراث مانده ز جد پدر
شریک غمش بوده و شادیش / به پا کرده در جشن دامادیش
خدایش بیامرزد آن زنده یاد / که از خود هم این ارث بر جا نهاد
چو هی میبرم پیش هر پینه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز!
بود چون که جان سخت چون کرگدن / بپوشم به هر گاه و بیگاه من
هر آنچه ز وزنش گویم کم است / که سنگین چنان کله رستم است
ز پایم بود چند سانتی گشاد / چو پاپوش افراسیاب و قباد
مرتب به پایم لخ لخ کند / ندارد چو کف پای من یخ کند
ز بس خورده اقسام واکس و پماد / مرا رنگ اصلش نیاید به یاد
ولی من ز بابای جنت پناه / شنیدم که رنگش بوده سیاه
بسی نعل خورده است بر تخت آن / شاه سم قاطر پادگان!
به هر سوی آن خورده صد دانه میخ / فرو میرود توی پایم چو سیخ
همی*ترسم آخر به جرم قاچاق / که مامور گردد برایم براق
که این جزو آثار تاریخی است / چرا که خطوط تهش منحنی است
اگر عمر باقی است، سال دگر / سپارم من آن را به امواج بحر
که تا همچو زورق همراه باد / رود گویی اصلا ز مادر نزاد
و یا میزنم واکس بر رویه*اش / گذارم سپس داخل موزه*اش
حضرت حافظ
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم
گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه*ای؟ گفت در بند بی خیال
گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می*سرایم شعر سپید باری
گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد
گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره
گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم*ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: بلوکه کرده دیروز یا پریروز
گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه*های رنگی
گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان*ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: در این زمانه هر چیز هست ممکن
فردوسی
اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ
قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ
کـــار همـــــه اونجــــا بخـور بخـــوابــه
تــــا روز آخــــر ، کــه حساب کتــابــه
اونجــــــا یـــــــه سـیستم اداری داره
واســــــه خودش ســاعت کاری داره
سیـستِم اونجــــارو میگـــن عــالیــه
کـــلِّ لـــــــوازمــــش دیجـیـتــا لـیــــه
فــرشتــه ای هست کـه کارش اینه
صُب تـــاشـب اونجـا بگیـــره بشینه
کـارکـه نباشه حــوصله ش سرمیره
میشـینه بـا کــــامـپیــوتــــر ور مـیره
مـیخواس تــــوی کـامپـــیوتـر بگــرده
رف تـــو پــــروفـــایل یــه پیره مــرده
کــــامپیوتــر یکی دو دفه گف: دینگ
پـــرید توی گــزینه ی ” دیپورتینگ “
فرشته هه دسپاچه شد کلیک کــــرد
کامپیوتر بدجوری جیکّ وجـیک کـــــرد
یهــــو در یـــــــه قــبر کهــنــــه وا شد
یـــــه پیــــره مـرد بـــــــا شکـوه پا شد
ازش ســـوال کـــــــردن اسـمت چیـــه
گفـت: ابــوالقــــــــــاسم فـــردوسیـــه
یکـی دوروز نشس تـــــوی یــــه میدون
دیـد نمیشه پـــا شـد اومــد تـــو تهرون
زمـین نفس کشـــید و بــرفــا آب شــد
بهـــــــار اومـد دوبـــــــاره انقــلاب شـد
هـــوای تهــــرون یــه نمه ملــس بــــود
مــزّه ی زنـــدگی حســابی گــــس بود
باز شب عــید اومــد و رختــا نـــــو شد
فصـــل شلــــوغــی و بـــدو بــدو شــد
شاعر شـــــــاهنــامه خوشحـــال شد
دستـای اون رو شـونه هاش بــال شد
بعــد هـــــــزار و چــند ســـــــال دوری
اومده بود چهـــــار شنــبه ســــــــوری
آتــیـش روشــن جـــوونهـــــارو دیـــد
اونم یه بــــار از روی آتیــــش پـــــریــد
مـــامـــورا اومـدن بهـش گیــــر دادن
چن نفـــری دور و ورش واســتــــادن
بــا حـرفاشـون کلی بهش نیــش زدن
گـــــرفــتــنــو ریشــــشو آتـیـش زدن
شاعــر شاهنـــــــــامه بـــا حــــال بــد
رفت و نشــس ریشـــشو بــــا تـیــغ زد
خـلاصــــــه، تصـمیـــم گـرف نــــو بشه
صــاحب کت شلـــــوار و پالتـــــو بشـه
رف جلـــــو مغـــــازه پشـت ویتــریـــــن
دیـد همه ی لبـــاسا هَـس میـدین چین
مـو بـه تنـش همـون دقیقه سیــخ شد
یـه خورده واستاد به لبـاســـا میخ شد
مغــــازه داره گفــت : عــزّت زیـــــــــاد
دایــی ، بــــرو کنــــار بذار بــــاد بیــــاد
بـــــا اینــکه چــرت و پـرت گفت یــــارو
شـاعـر شاهنـــــــامه رفـت اون تــــــو
بــــه قـول مــا یـه خورده پالتار خریـــــد
شــال و کـلاه و کـت و شلـوار خریــــد
دستــشـو تـــو جیب بغـل فـــرو کــــرد
اشــــرفــی قـــــــرن چهــارو رو کــــرد
شـــــاعـــر مــــــا بعد خـــــرید هنگفت
به شیوه ی خودش به اون جوون گفت:
شمـا را چه رفته ست کاینسان خـُلید؟
چــــــرا جــمــلـــه ژولـــیده و بُنجـُلید؟
چــــرا سیــخ سیـخــی شــده مویتان؟
چـــــرا مــثل زنهـــاست ابـــــرویتـــان؟
تـو مردی اگــــر، چیست آن موی مِش؟
بـــرو از سیــــــاوش خجــــالت بکـــش
هــــزاران چــو تــــو لندهــــــــــور پلیـد
نیرزد بــه یک مــــــــوی گـــُرد آفــریـــد
اگــــر لشکــــر انگیـــــزد اسفنـدیـــــار
دگـــر مـــــوی مِش کرده نــاید به کــار
تــورا پــــاردم گــــردد آنگـــــه عِنـــــان
همی می کنی پشـت بــــر دشمنــان
تــــویی کـــه بـــــه مـن تکّه انداخــتی
گمـــــــانم مــــــرا خــــــوب نشناختی
ابـــوالقــــــــــــاسمم بنده ، فردوسیََم
حکیـــــــــــم زبــــــان آور طــــــوسیَم
کنون زیـــــــــــر این گنبد نیـل فــــــام
همــــه مــر مـــرا می شناسند نــــام
یــــه لحظـــه بعــــدِ اون صـدای کلفت
مــــرد فروشنده بــه فــردوسی گفت:
خودت که نـــــه، میدونتــو میشناسـم
از تـــو کسی چیـــزی نگفتــه واســم
ببینمت، تــــــو شاعــری راس راسی؟
“مــــریم حیـدر زاده” رو میشنـــاسی؟
راستی یه چی بخوام، ازت بر میـــــاد؟
ترانـــــه ی رپ از کارات در میـــــاد؟
پسر خالـه م میخواد کاست جم کنــه
یه چیزایی میخواد سر هـــــــــم کنــه
میخوام بـــــراش چیــزای مشتی بگی
هفش تـا شعـر شیش و هشتی بگی
بیـــــا ، اینم یـــه کـــاغذ و یـه خودکــار
یــــه چی بگوتومایه های ” شاهکــــار”
امّـــا تــورو جـــون مـــامــانت استـــــاد
چیزی نگی که گیــــر بــدن تو ارشـــاد
شاعــر شاهنــــامه ســر تکـون داد
هیچّی نگف، فقــط پـــا شد راه افتـاد
دید نمیتـونـه بـــــا همــــه بجنگــــــه
هرجـــا کـــــه میره آسمـون یــه رنگه
بنـده خـــدا دلش میخواس خیلی زود
دوبــــــــاره بــــرگـرده همونجــا که بود
طفلی نشس همینجوری غصّه خورد
یه روز نوشتند ، کــه دق کـــرد و مـرد
خلیلی جوادی
رزم رستم و ویروس
به نام خداوند ويروس گارد
كنون رزم Virus و رستم شنو / دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي Disk داد / بگفتا به رستم كه اي نيكزاد
در اين Disk باشد يكي File ناب / كه بگرفتم از Site افراسياب
چنين گفت رستم به اسفنديار / كه من گشنمه نون سنگگ بيار
جوابش چنين داد خندان طرف / كه من نون سنگگ ندارم به كف
برو حال مي*كن بدين Disk، هان! / كه هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوي خانه*اش / شتابان به ديدار رايانه*اش
چو آمد به نزد Mini Tower اش / بزد ضربه بر دكمه Power اش
دگر صبر و آرام و طاقت نداشت / مر آن Disk را در Drive اش گذاشت
نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت / يكي List از Root ديسكت گرفت
در آن Disk ديدش يكي File بود / بزد Enter آنجا و اجرا نمود
كز آن يك Demo شد پس از آن عيان / با فيلم و موزيك و شرح و بيان
به ناگه چنان سيستمش كرد Hang / كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ
چو رستم دگرباره Reset نمود / همي كرد Hang و همان شد كه بود
تهمتن كلافه شد و داد زد / ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود / بيامد كه ليسانس رايانه بود
بدو گفت رستم همه مشكلش / وز آن Disk و برنامه خوشگلش
چو رستم بدو داد قيچي و ريش / يكي ديسك Bootable آورد پيش
يكي Toolkit، Hard اندرش / چو كودك كه گردد پي مادرش
به ناگه يكي رمز Virus يافت / پي حذف امضاي ايشان شتافت
چو Virus را نيك بشناختش / مر از Boot Sector برانداختش
يكي ضربه زد بر سرش Toolkit / كه هر Byte آن گشت هشتاد Bit
به خاك اندر افكند Virus را / تهمتن به رايانه زد بوس را
چنين گفت تهمينه با شوهرش / كه اين بار بگذشت از پل خرش
دگر باره اما خريت مكن / ز رايانه اصلا تو صحبت مكن
قسم خورد رستم به پروردگار / نگيرد دگر Disk از اسفندیار