Header Background day #29
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خاطرات بچگی

13 ارسال‌
9 کاربران
0 Reactions
1,567 نمایش‌
JuPiTeR
(@jupiter)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1626
شروع کننده موضوع  

خاطرات جالبی که در بچگی براتون اتفاق افتاده


   
نقل‌قول
zizigooloo
(@zizigooloo)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 46
 

پنج ساله که بودم یه بار تو دستشویی همونطور نشسته خوابم برد!((3)) یه ساعت و نیم اون تو خوابیده بودم! داداشم پوکید مجبور شد بره مسجد ((114)) ببخشید این یکی خیلی رو مخم بود باید میگفتم!


   
پاسخنقل‌قول
aramis.ariafard
(@aramis-ariafard)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 40
 

تازه الان یه چیزی افتاد تو یادم .

بچه که بودم توی یه جایی شنیدم اگه جای یه تخم مرغ گرم باشه تبدیل به جوجه میشه

برا همین یه چادر نمازی که تو خونمون بود رو برداشتم و بردم جلوی در پشت بوم با یه تخم مرغ .

همینطوری میخواستم جوجه درست کنم برا همین تخم مرغ رو جلوی در بالکن پیچیده شده تو چادر نماز گذاشتم مثلا که قایم کرده بودم

مامانمم یه روز رفته بود که چادر رو برداره و تخم مرغه شکسته بود ریخته بود رو دامنش.((64))


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

اها ببخشید منظورم تاپیک شیطون ترین کاربر بود اونجا شاید بهتر باشه هرچند خیلیم مهم نیست خودتو ناراحت نکن

وللش

و ممنون به خار تاپیک زدن و فعالیت


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

می گم ببخشید من تا به حال فک می کردم اینجا تاپیکی هست که خودت زدی همون مخفی کاریببخشید اشتباه کردم شرمنده


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
 

تو اسپم نده من بخشیدمت!!!((200))


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

تو که نباید ببخشی مایا باید ببخشه

مایا شرمنده دختر


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
 

به اون شکلک((200))یه توجه میکردی میفهمیدی سرکارت گذاشتم...!


   
پاسخنقل‌قول
nepton
(@nepton)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 731
 

حالا هی تاپیک مردم رو بزنید با اسپم هاتو نابود کنید

یه بار با خاندانمون رفته بودیم کوه یه تیکه چوب از توی آتیش برداشتم باهاش شکم خواهرم رو سوزوندم

یه بار هم با خواهرم وسط زمستون توی حیاط آب بازی می کردیم و با شیلنگ همدیگه رو خیس می کردیم یادش بخیر

چندین بار هم برای عذیت کردن خواهرم یکی از عروسم هاشو که خیلی دوست داشت می انداختم پشت کمد جایی که نتونه پیداش کنه

یه بار دیگه هم سویچ بابام رو برداشت رفتم توی ماشین در رو فل کردم گرفتم تخت خوابیم اونها هم مجبور شدن یک ساعت وسط خیابون علاف بشن تا من بالاخر بیدار شم

فکر کنم دیگه کافی باشه نه؟


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

یه برا رفته بودیم یه شهرستانی با خاندان

رفیتم توی یکی از باغ های فامیل

هات داگ روی اتیش درست کردیم با پنیر پیتزا

بعدم سیب زمینی گذاشتیم توی ذغال حال کردیم

شب صدای گرگا می یومد ای حال می داد

دیگه در رفتیم

من اخرش یه تیکه چوب اتیش گرفته برداشته بودم تا در ماشین با خودم اوردم که گرگا نریزن سرمون

ولی خیلی خیلی چسبیدا


   
پاسخنقل‌قول
hossein.ghazy2
(@hossein-ghazy2)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 543
 

من یه بار کوچیک بودم یه سوسکو خوردم.

یه بار روی یه سنگ(دو سه سال پیش بود) نشستم. یک دفعه وقتی بلند شدم دیدم اون زیر یه کفچه مار بود. شاید 1 کیلومتر رو مثل اوسیم بولت دویدم.

خیلی ترسیدم.


   
پاسخنقل‌قول
HetiA
(@hetia)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 480
 

منم بچه بودم ميرفتم روي كاغذ مي ايستادم ميگفتم ببينين چه قدر بلند شدم!!!!!!((200))


   
پاسخنقل‌قول
Alaveh
(@alaveh)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 439
 

درود

یک بار داشتم حلقه بازی می کردم که خوردم زمین و فکم شکست...

ولی جالبه که اصلا درد نداشتم...


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: