Header Background day #28
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مشاعره با شعر نو...

224 ارسال‌
22 کاربران
131 Reactions
18.5 K نمایش‌
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!

این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:


   
mis_reihane و Mahtabi واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تا شقایق هست زندگی باید کرد

سهراب سپهری


   
Mahtabi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

درون جاده کس نیست پیدا

پریشان است افرا

نیما یوشیج


   
Mahtabi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

اسمانش را گرفته تنگ در اغوش

ابر با ان پوستین سرد نمناکش

باغ بی برگی روز و شب تنهاست

باسکوت پاک غمناکش

م. امید


   
Mahtabi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

شراب باید خورد

در جوانی یک سایه باید راه رفت

همین

سهراب سپهری


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

هرگز جامه ی اندوه نپوشان به تن خود.

سهراب


   
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

دشت هایی چه فراخ

کوه هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟

من دراین آبادی پی چیزی می گشتم

پی خوابی

شاید

پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی

سهراب سپهری


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

یک روزی، بی جنبش برگ.

اینجا؟

نی، در دره مرگ.

تاریکی ، تنهایی.

نی ، خلوت زیبایی.

به تماشا چه کسی می آید، چه کسی ما را می بوید؟

...

و به بادی پرپر . . . ؟

...

و فرودی دیگر؟

سهراب


   
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد

می کنم هر چه تلاش

او به من می خندد

سهراب سپهری


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

دمت گرم سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی و در بگشای

م. امید


   
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

یک دو سه حرفی به لب آموخته

خاطر بس بی گنهان سوخته

لیک اگر پرده ز خود بردرند

یک قدم از مقدم خود بگذرند

در خم هر پرده ی اسرار خویش

نکته بسنجند فزون تر ز پیش

چون که از این نیز فراتر شوند

بی دل و بی قالب و بی سر شوند

در نگرند این همه بیهوده بود

معنی چندین دم فرسوده بود

آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر

و آنچه بکردند ز شر و ز خیر

بود کم ار مدت آن یا مدید

عارضه ای بود که شد ناپدید

و آنچه به جا مانده بهای دل است

کان همه افسانه ی بی حاصل است

نیما یوشیج


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تصویری به دیوار اتاقش می کشید.

وجودش میان آغاز و انجامی در نوسان بود.

وزشی نا پیدا می گذشت:

تصویر کم کم زیبا میشد

و بر نوسان دردناکی پایان می داد.

مرغ افسانه آمده بود.

اتاق را خالی دید.

و خودش را در جای دیگر یافت.

آیا تصویر

دامی نبود

که همه زندگی مرغ افسانه در آن افتاده بود؟

چرا آمد؟

بال هایش را گشود

و اتاق را در خنده تصویر از یاد برد.

سهراب


   
پاسخنقل‌قول
hossein.ghazy2
(@hossein-ghazy2)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 543
 

یاد مرگ بود و درد

خستگی بود و زخم

خود، خیلی بلنده نمی شه همش رو گذاشت.


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تنها دو جاپا دیده می شد.

شاید خطایی پا به زمین نهاده بود.

سهراب سپهری


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

یک نگاه منتظر به لحظه لحظه ها

یک نگاه منتظر برای دیدنت

یک دقیقه هم هزار ساعتس

در نبود تو

سروده ی خودم


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 15
اشتراک: