.
درود دوستان ...
به زودی در این تاپیک نقد فصل جدید و به خصوص قسمت (3) سریال بازی تاج و تخت معروف به GOT که از شبکه HBO پخش میشه رو قرار میدم... تا فردا و نهایتا پس فردا صبر میکنم دوستانی که موفق به دیدن قسمت جدید نشدند با مشکل اسپویل داستان روبرو نباشند ... از دوستان علاقمند به بحث در رابطه با سریال دعوت میکنم در مباحث با حفظ ادب و احترام و با پایبندی به اصول و آداب نقد شرکت کنند... به دور از تعصب و پیرو دلیل و منطق ...
و در پایان به خاطر داشته باشید بحث پیرامون این موضوعات به معنای علاقه ی شخصی اینجانب به سریال نیست..
..
سیزن هشت به این مزخرفی نقد هم داره آخه؟ از اولش آب دوغ خیاری بود
@admiral 107126 گفته:
سیزن هشت به این مزخرفی نقد هم داره آخه؟ از اولش آب دوغ خیاری بود
درود ... هدف هم صحبت در مورد همین مسائله ...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
هفته ی پیش بعد از دیدن تنها چند سکانس ابتدایی میدانستم چه چیزی قرار است رقم بخورد...احتمالا طولانی ترین شب.... از نامش پیدا بود
خواستم اپیزود را از دو منظر فرم و محتوا بررسی کنم ... ابتدا فرم؛ تلاش کردم تا خودم را در میدان نبرد تصور کنم...قاب فرم ها نه میزانسن به من نشان میداد و نه دکوپاژ.... به لطف ملیساندرا تنها صحنه ی نبرد که توانستم واضح آن را ببینم هجوم دوتراکی ها بود.... دیالوگ آریا و ملیساندرا قرار بود بوسه ی باورِ نئو در ماتریکس باشد؛ من تنها گفتن جمله ی "Not today" را دیدم... در نبرد 3 اژدها فقط 1 اژدها دیدم ... فرماندهان نایت کینگ را ندیدم ...جان اسنو را همینطور... احتمال دادم همه ی این ها به مشکل بینایی ام برگردد... موضوع را با دوستانم در میان گذاشتم ... انگار همه ی ما همین مشکل را داشتیم....
سپس سراغ قصه رفتم ... گفتم قصه خنده ام گرفت... ملیساندرا که قبلا نقشش در سریال تمام شده بود مانند جیزز جدید سر و کله اش پیدا میشود با چند ورد جدیدی که یاد گرفته شعبده بازی میکند... گویی تمام قابلیت های او در زمان استنیس قفل شده بود.... میگویم متحول شده درست ... اما سریال هرگز این تحول را درست به ما نشان نداده... شاید این موضوع همچون عواقب انفجار سپ بیلور نیاز توضیح به بیننده ندارد و فقط به کارگردان ها مربوط است ... راستی اصلا داستان جنگ چیست ؟ این مردک یخ زده از پشت دیوار برای چه آمده؟ چه مناسبتی با کلاغ سه چشم دارد؟ چرا ماجرای کلاغ سه چشم مانند تخت پادشاهی حکومت دوره ای دارد؟ سریال به هیچکدام از این سوالات پاسخی نمیدهد... باگ های فیلمنامه ای به قدری زیاد است که میتوانم برای هر کدام یک کتاب بنویسم ... بعد از هجوم دوتراکی ها، جوراه مورمنت که در صف اول بود برمیگردد.... بار دیگر ساحره آتش بازی اش را شروع میکند ... راستی یک نکته ی جدید... وایت واکر ها هم میتوانند آپگرید شوند. برای عبور از یخ و رسیدن به جان اسنو آن هم در برف که طبیعتشان است طی 24 ساعت عکس العملی نشان نداده تا دنریس سواره بر اژدها بیاید و آن ها را نجات دهد اما مدتی بعد همان موجودات دریافتند که میشود سه نفری به روی آتش بروند و راه برای شکستن محاصره باز شود ... این قابلیت شاید مختص به آتش باشد و در سرمای شمال جواب ندهد در غیر این صورت همان تئوری آپگرید درست است.... تیریون را در بلک واتر با تمام تمسخرهای اطرافیان در لباس نظامی دیدیم، شاید زخم روی صورتش برخلاف قطع عضو جیمی لنیستر موجب شده تا میلش را نسبت به محیط جنگی تغییر دهد ... موضوع جالب تر این است که همه از میدان نبرد جان سالم به در میبرند به جز دو سه تیپ در سریال که تاریخ مصرفشان خیلی وقت پیش برخلاف شخصیت هایی مثل لرد بیلیش و اوبرین تایرل یا به طور کلی خاندان تایرل تمام شده بود اما
نویسندگان فیلمنامه مجبور شدند آن ها را حفظ کنند تا نبرد وینترفل بدون تلفات نباشد ... پس یک نفر باید به تیریون خبر میداد که آن بالا آنقدرها هم ناامن نیست نگران نباش... گمان میکردم سریال فقط در ساخت بدمن به مشکل خورده اما بعد از یافتن جان اسنو در دقایق پایانی اپیزود بتمن را هم زمین گیر شده دیدم ... البته از بین 1 میلیون وایت واکر به راحتی فرار کرد...این ها هیچکدام به من ضربه نزد ... انتظار از تیم کارگردانی این بود که لااقل سرنوشت کاراکترهای مثبت را دستکاری نکنند.... مثلا حضور آریا در جریان عروسی خونین صرف باخبر شدن او نبود ... اصلا سینما در مورد همین چیزهاست ... که بدانیم از کجا شروع کنیم و در کجا به پایان برسانیم ... آیا روح جاکن هاگار در آریا حلول کرده بود؟ میگوئیم ایرادی ندارد اما وظیفه ی آریا لیست بلند بالای او بود... دخلی به نایت کینگ نداشت آن هم با شکستن دو رکورد گینس در دو رشته پرش ارتفاع و پرش طول ... هرچند که ما آن تناسخ مربوط به هاگار را در آریا ندیدیم ...و آن لحظه ی پایانی و سقوط سریال ... در پایان به این گزاره رسیدم که انگار کارگردان ها حتی اصول پایه ای سینما را نمیدانند... استرس و هیجان نمیشناسند... درام نمیفهمند.... نایت کینگ را تنها در لبخند میان زبانه های آتش میبینند... جرات نمیکند کارکتر های اصلی را خط بزنند که شاید بیننده ها ناراحت شوند ... نمیخواهند نایت کینگ زنده بماند تا تاریخ عروسی جان و دنریس عقب نیفتد ... البته اگر خواهر شوهر(سانسا) اجازه دهد .... اگر همه ی این نتایج در یک اپیزود خوش ساخت و پر هیجان خلاصه میشد میتوانستیم همه ی مسائل را کنار بگذاریم ... اما بازی تاج و تخت نتوانست حتی یک اثر معمولی بسازد...
.
میدانید چرا آکـیرا کوروسـاوا در تاریخ ماندگار شد ؟ چون میتوانست تنها با یک نما در "Ran" پسرک نابینایی را به سمتی حرکت دهد و در لانگ شات با نشان دادن او در لبه ی پرتگاه استرس و هیجان را به بیننده القا کند ...اما آیا امروزه میلیون ها دلار هزینه، امکانات و سیستم های ادیت و تدوین پیشرفته نمیتوانند حتی یک نما نزدیک به آن را خلق کنند؟... خیر... جواب چیز دیگری ـست..... آن ها اصلا به دنبال خلق اثر نیستند ... برای آن ها هویت سینمایی و اصالت هنر معنایی ندارد... تنها یک مفهوم را میشناسند و آن تجارت است
و حال در سریال ژانر فانتزی ای در HBO ردپای آن ها را میبینیم...
.
هفته ی پیش بعد از دیدن تنها چند سکانس ابتدایی میدانستم چه چیزی قرار است رقم بخورد...احتمالا طولانی ترین شب.... از نامش پیدا بود... اما تنها برای من طولانی بود ... در فکر به جمله ی دوستی که گفت : "اگر نقد در ارتقای هنر تاثیر داشت سینمای دنیا از هیچکاک به بردلی کوپر نمیرسید ..."
.
نویسنده: پژمان صادقی
نمی دونم چرا هربار که خواستم برم سمتش یه عاملی از این کار باز داشت مرا انگار یه نیرویی میگه نرو با این که این سبک رو خیلی دوست دارم ولی هیچ علاقه ای به ابن سریال ندارم
@سید 107148 گفته:
نمی دونم چرا هربار که خواستم برم سمتش یه عاملی از این کار باز داشت مرا انگار یه نیرویی میگه نرو با این که این سبک رو خیلی دوست دارم ولی هیچ علاقه ای به ابن سریال ندارم
شاید اگر این موضوع رو چند سال پیش بیان میکردی دنبال راهی بودم که به این سریال علاقمندت کنم اما الان ترجیح میدم سکوت کنم
نقد عالی بود.
یکی از چیزایی ک ب نظرم مسخره اومد، بیکار بودن فرماندهان پادشاه شب بود. یا بهتره بگم دقیقا معنای حضور اونها چیبود؟
یه موضوع دیگه ای که واقعا در قسمت شب طولانی متظرش بودم، برنامه های غافلگیر کننده ی شاه شب بود؛ چون بازیگر این شخصیت در مصاحبه ای گفته بود ک قراره همه رو با برنامه های غافلگیر کننده سورپرایز کنه. و این عبارت رو هم ب کار برده بود:
He's coming
که خب اومد و دیدیم هیچ چیز به جز لبخندش ما رو ذوق زده نکرد.
نیازی به بحث در مورد چیزی که واضحه نیست
یک افتضاح به تمام معنا میراثی که دیگه میراث نیست
یک پوسته توخالی از گات
حسرتی به اندازه بزرگترین سریال تاریخ
تفاوت کتاب و سریال خیلی بیشتر از چیزی شد که توقع داشتیم
فصلی بدون فیلمنامه
تنها نکته مثبت موسیقی و تصویربرداری این فصل بود و نه چیزی بیشتر از این و نه مهمترین بخش